همخوانی ترانه «جنتلمن» در تعدادی از مدارس در مقاطع مختلف تحصیلی و در مدارس دخترانه و پسرانه بار دیگر زنگ خطر نبود نظارت درست و اصولی بر مدارس را به رخ کشید.
فرقی نمیکند خبر اختلاس باشد، خبر آتش سوزی در مدرسهای باشد، خبر تنبیه و کتک زدن دانش آموزی در مدرسه در میان باشد یا گرفتن شهریههای خارج از معمول باشد. فرقی نمیکند خبر برسد بچههایمان در مدارس با یکی از آهنگهای مبتذل همخوانی و شادی میکنند یا خبری درباره آزار و اذیت دانش آموزان در دبیرستان پسرانه رسانهای شود، تمام این موارد نشان میدهد که سیستم نظارتی آموزش و پرورش کار خود را به درستی و در هیچ بخشی انجام نمیدهد؛ و در این روزها و درست در این روزها مرکز ارزشیابی عملکرد و رسیدگی به شکایات آموزش و پرورش مدیر ندارد!
ممکن است آموزش و پرورش بگوید با این تعداد مدرسه و این میزان پراکندگی جغرافیایی مدارس، امکانات و نیروی انسانی کافی در اختیار ندارد؛ اما واقعیت این است که اداره مدارس کشور تابعی از سیستم فرهنگسازی در کشور است و ما از همانجایی ضربه میخوریم که در حوزه فرهنگسازی ضربه خوردهایم؛ برای فرهنگسازی نه نیاز به تشکیلات عریض و طویل است و نه نیروی انسانی کارمند که برای فرهنگسازی هر واحد انسانی در هر سیستم خود هم مروج فرهنگ و هم متأثر از فرهنگسازی است.
حال چه بلایی در این سالها بر سر مدارس ما آمده است که نه تنها نمیتوانند بر نسلی که داعیه پرورش آنها را دارند اثر بگذارند بلکه خود متأثر از ذائقه یک نسل میشوند.
موضوع این «ذائقه» اگر تنها یک اختلاف سلیقه بود، برآمده از فرهنگی بود که لاجرم رو به جلو حرکت میکند و دچار تحول میشود، قابل پذیرش بود اما قاعدتاً در هر سیستم ارزشیابی سالمی در دنیای آموزش در دنیا، ترویج ترانه «جنتلمن» در فضای آموزشی یک ضد فرهنگ آموزش است و چه بسا بتوان محتوای این ترانه را ضد حقوق کودک و نوجوان برشمرد.
ریشهها را اشتباه نزنیم. وقتی دلسوزان نظام تعلیم و تربیت مدام فریاد میزنند آموزش و پرورش در اولویت دولت نیست، چنین روزی را میبینند. وقتی منتقدان ترویج معلمان خرید خدماتی جلوی پیشنهادات دولت صف میکشند، چنین روزی را میبینند، وقتی رشد بی رویه مدارس غیر دولتی بدون نظارت عمیق بر آنها مورد سوال قرار میگیرد، چنین روزی در نظرهاست، وقتی برای نبود نظارت وقت آتش گرفتن دانش آموزان زاهدانی، پاس کاریهای وزارت آموزش و پرورش برای مقصر جلوه دادن یک مدیر محلی مورد نقد قرار میگیرد، وقتی فریاد میزنیم نظارتی بر مدارس غیردولتی نیست، وقتی میگوئیم معلمها چندپاره شدهاند و دیگر نمیتوان در این سیستم معلم را از کارمند تشخیص داد، وقتی از اختلاسها میپرسیم و.... فریاد از این است که سیستم نظارتی در وزارتخانه آموزش و پرورش تعطیل شده است و در کنار آن اتفاقاتی در این سالها رخ داده که زیرساختهای نظام تعلیم و تربیت را دچار سستی کرده است.
معلم و مدیری که با یک آزمون استخدامی ساده جذب شده و یا از طریق پارتی و… لزوماً معلم نیست، میتواند یک کارمند باشد و وظیفه کارمندان در آموزش و پرورش ترویج فرهنگ و رشد و ارتقا آن نیست بلکه معلمان هستند که چنین وظیفهای را دارند.
وقتی از بی توجهی به جایگاه معلم میگوئیم که عواقب ناخوشایندی دارد و از معلمی مینویسیم که در شیفت بعد ازظهر کاری سرویس دانش آموزان همان مدرسه است، از روزی حرف میزنیم که معلم دلسوز دیروز هم به خاطر ناملایمات وزارتخانه و دولت پا روی پا بیاندازد و تنها نظارهگر این لحظهها باشد.
وزیر آموزش و پرورش از ابتدای سال ۹۷ تا همین امروز هدف اصلیاش را ارتقای شادی و نشاط در مدارس و مدرسه محوری قرار داده است. او بارها به درستی مطرح کرده است که این شرایط خوبی نیست که دانش آموزان ما مدرسه را دوست ندارند و زمانی که خبر تعطیلی مدارس را میشوند شاد میشوند و او به درستی بارها بر این تاکید کرده است که مدارس باید برای اداره و گرداندن برنامههای مدرسه روی پای خود بیاستید. در نظامهای آموزشی مترقی دنیا همین شرایط فراهم است. حتی وزیر آموزش و پرورش طرح مترقی «بوم» را به مدارس ابلاغ کرد تا دو ساعت از زمان هفتگی مدارس در اختیار مدیر باشد و بنا به منطقه جغرافیایی و نیازهای بومی و محلی طرحی در اندازند.
اما آنچه وزیر آموزش و پرورش را تا اینجا در تمام این راهها به شکست و در برخی مواقع طرحهای وی را به انحراف برده است، عدم توجه در سیاستگذاری ها روی زیرساختهای موجود است. دقیقاً به دلیل نبود این زیرساختها ست که از اهمیت نظارت سخن به میان میآید.
زیرساخت یعنی معلم شش دانگ فرهیخته، مدیر مدبر و با صلاحیت، رابطه معنادار مثبت میان اولیا و مدرسه و هم افزایی آنها در تربیت فرزندان این کشور، همکاریهای بین بخشی برای حضور مؤثر در مدرسه و بالا بردن توان مهارتی و شناختی دانش آموزان، طرح درسهایی که از حفظیات عبور کرده باشند و به عمق جان و ذهن دانش آموزان نفوذ کنند، کلاسهای نه چنین فشرده از تراکم و....
چگونه میشود به جای شروع از زیرساختها از ظاهر آغاز کرد که همین میشود که امروز شاهد آن هستیم! کودکان ما به جای لذت بردن از اشعاری که در کتابهایشان نوشته شده یا اشعاری که معلمان به آنها معرفی کردهاند (اگر معرفی کنند)، زمزمه شان ترانههایی است که حتی شنیدن آن در این سن دور از تمامی مبانی تربیتی و اخلاقی و انسانی است.
وقتی بدون دادن ایده و بدون آنکه در کنار مدیران مدرسه باشیم، دو ساعت از زمان مدرسه را به مدیر میدهیم، مدیری که تا دیروز عادت کرده تنها به بخشنامهها عمل کند، هرج و مرج رخ میدهد.
تحول لازمه هر نظارم آموزشی پویاست اما همواره پیش از تحول ثبات رخ داده است. استانداردها به دست آمده است و مهمتر اینکه وضع موجود به درستی از طریق پژوهشها رصد شده است.
ارسال نظر