به گزارش پایگاه خبری رب، نشست چالش سن مناسب آموزش زبان خارجی در نظام آموزشی ایران و تجارب جهانی، ۱۶اردیبهشت۱۳۹۸ در دانشکدۀ روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار شد.
دکتر محمود مهرمحمدی در این نشست بیان کرد که مسئلۀ سن شروع آموزش برای کارآمدی نظام آموزشی کشور در آموزش زبان انگلیسی شرط لازم است اما کافی نیست. تبدیل آموزش زبان انگلیسی از آموزش زبان خارجی به آموزش زبان دوم، ایدۀ مرکزی دکتر مهمرمحمدی برای حل ناکارمدی آموزش زبان انگلیسی است.
شرح سخنان استاد دانشگاه تربیت مدرس را میخوانید که صدای معلم آن را منتشر کرده است:
تبریک عرض میکنم ایام هفته معلم را که تازه پشت سر گذاشتیم و امیدوارم انشاءالله به برکت این مناسبت تقویمی یک اتفاقات خوب واقعی و درونی در آموزش و پرورش کشور بیفتد.
همه ما امیدواریم که یک اتفاق خوب در آموزش و پرورش ما بیفتد و یکی از اتفاقات خوب که باید بیفتد خروج از این وضعیت ناکارآمدی آموزش زبان خارجی است. این که اگر امروز ما در رابطه با سن شروع آموزش زبان دوم خارجی به ویژه زبان انگلیسی صحبت میکنیم واقعا بحث ما فقط سن شروع نیست؛ مسئله بزرگتری داریم و آن مسئله ناکارآمدی است و با این هزینههایی که ما می کنیم نتایج خوبی نمیگیریم.
البته سالهاست که متولیان آموزشوپرورش کشور حداقل به فکر این مسئله بودهاند و کوششهایی شده برای رمزگشایی از این که چرا ما نتیجه نمیگیریم؟
مطالعاتی هم انجام شده و فکر میکنم آقای ایرجی مطالعاتی را که در ایران انجام شده احتمالا ندیده اند و گزارشاتی که از ایشان شنیدیم و باید بابت این گزارش خوب از ایشان تشکر کرد، بعضی از این پژوهشها جایش خالی است.
من یادم هست آقای محمدجعفر جوادی سالها پیش حداقل یک دهه پیش یا بیشتر مطالعهای انجام دادند در مورد علل کامیابی مؤسسات آموزش زبان انگلیسی بخش خصوصی و با نظام رسمی آموزشی مقایسه کردند و بررسی کردند که عدم کامیابی نظام رسمی از کجا نشات میگیرد و این تفاوتها ناشی از چیست. بنابراین شاید مطالعات دیگری هم انجام شده باشد.
از حسن تصادف آقای رئیس جمهور مسئله زبان انگلیسی را چند روز پیش مطرح کردند و این چیز عجیبی است و من فکر میکنم مثل این که یک تلهپاتی برقرار شده و جالب است و خیلی جای خوشحالی است که آقای رئیس جمهور درباره ناکارآمدی زبان انگلیسی، که این زبان را با زبان عربی عجین کردند، ترکیب کردند و مطرح کردند و این وضعیت بغرنج و مسئلهدار و بیکفایتی آموزشوپرورش کشور را مورد تأکید قرار دادند. اما این که واقعا چرا ما ناکارآمدیم یکی از دلایلش می تواند مسئله سن باشد. قطعاً محدود به پارامتر سن نیست. ما در شرایطی ناکارآمدیم و همچنان که همه میدانیم از جمله حوزههای یادگیری یا موضوعات جذاب برای عموم خانوادهها همین است که فرزندانشان زبان انگلیسی را خوب یاد بگیرند. از نادر موارد یا موضوعاتی است که میشود گفت که یک توافق خیلی شاخصی بین خانوادهها وجود دارد که آموزشوپرورش باید چه کار بکند. درست در همین زمینه است که ما لنگی و کاستی خیلی جدی را ماندگار و به طور مزمن با آن سرکار داریم و در واقع هیچ تحولی هم در این زمینه از نظر کارکردی و از نظر عملکردی صورت نگرفته است. البته در آموزش و پرورش زیاد تلاش شده و آقای ایرجی اشاره کردند که خصوصا تغییر رویکرد از لحاظ « ارتباطی» ( communicative ) کرده است.
خانوادهها از فرط ناچاری به سوی مؤسسات آموزشی رو میآورند و کماکان آموزش آموزشگاهی در ارتباط با زبان انگلیسی بازار بسیار بسیار پررونقی دارد. اگر آموزشوپرورش کار خودش را درست انجام بدهد، قطعاً این مورد از سبد هزینهها حذف خواهد شد.
نتیجه، نتیجه رضایتبخشی نبوده که صدای آقای رئیس جمهور هم در میآید و خانوادهها از فرط ناعلاجی و ناچاری رو به سوی مؤسسات آموزشی میآورند و کماکان آموزش آموزشگاهی در ارتباط با زبان انگلیسی بهویژه، یک بازار بسیار بسیار پررونقی را دارد تجربه میکند. در شرایطی که خانوادهها اگر با توجه به اولویتی که برای این شایستگی رسیدن بر تسلط به زبان انگلیسی برایشان مطرح است، اگر آموزشوپرورش کار خودش را درست انجام بدهد، قطعا این از سبد هزینهها حذف خواهد شد. آموزشگاهها تنها دلیل رونق کسب و کارشان همین است که بهتر بتوانند به این نیاز پاسخ بدهند و نتایج بهتری بگیرند.
خانوادهها به طور کلی از عملکرد آموزش و پرورش در این زمینه مأیوسند.
رئیس جمهور ناخواسته به سؤال ما هم جواب دادند. سوال جلسه ما سن شروع است، البته ناخواسته و به شکل کاملا تلویحی. آن طوری که ناخودآگاه و ناخواسته رئیس جمهور به موضوع سن پرداختند قاطیکردن عربی با انگلیسی است. عربی و انگلیسی را وقتی قاطی میکنیم که اگر عربی را زودتر شروع کنیم به جایی نمیرسیم، اگر انگلیسی را هم دیرتر شروع بکنیم به جایی نمیرسیم!
پس بچهها قادر نیستند به سؤالی که عربی یا انگلیسی باشد جواب بدهند که فقط دو دقیقه به زبان انگلیسی صحبت بکنند نه بیشتر، نمیتوانند.
سن به عنوان تنها عامل در تبدیل موقعیت کاملا ناکارآمد آموزشی به موقعیت کارآمد آموزشی ملاک یگانه نیست.
به نظر من مسئله سن و گذاشتن ترکیب زبان عربی کنار زبان انگلیسی و فرمایشات جناب رئیس جمهور هر دو ناکارآمدند. با توجه به این نکته که میدانیم که چقدر زبان عربی از دوره ابتدایی مورد اهتمام است و از آموزش قرآن و روانخوانی این استنباط را میشود کرد که گویی سن مهم نیست. در تعیین ناکارآمدی آموزش زبان انگلیسی هم ما نباید خیلی به سن گیر بدهیم و سن را خیلی بزرگ بکنیم و برجسته کنیم.
آیا واقعا این گونه است و اگر این طور باشد طبق بیانات آقای رئیس جمهور ما یک جوری بحث را سالبه به انتفاع موضوع دانسته و پرونده این موضوع را ببندیم. من واقعا قائل به چنین گزارهای نیستم و به همین خاطر فکر میکنم مسئله سن، مسئله مهمی است و ما باید به دنبال پاسخ به این سوال هم باشیم که سن بهینه شروع آموزش زبان خارجی در نظام رسمی آموزشوپرورش چه زمانی است. ما نمیتوانیم شواهد و قراین بسیار وسیعی را که وجود دارد، نادیده بگیریم، در ارتباط با اهتمام نظامهای آموزشوپرورش دنیا به شروع آموزش زبان خارجی از سن خیلی پایینتر. و همچنین نمیتوانیم مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است و شواهد و قراین پژوهشی که در این زمینه وجود دارد حکایت از این میکند که این حضرات به زبان انگلیسی که هر چه زودتر و بهتر نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم.
مهمترین اتفاقی که به لحاظ کارشناسی باید در آموزش زبان انگلیسی بیفتد این است که آموزش زبان انگلیسی را از آموزش زبان خارجی به آموزش زبان دوم نزدیک بکنیم. برای این کار سیاستگذاریها و تصمیمات شجاعانه زیادی لازم است.
بله سن به عنوان تنها عامل در تبدیل آن به موقعیت کاملا ناکارآمد آموزشی به موقعیت کارآمد قطعا ملاک یگانه نیست؛ سن، تنها پارامتر نیست اما شرط لازم است؛ شرط کافی اگر نیست حتما شرط لازم است.
حتما ما با اعتنا به شواهد پژوهشی و تجربیات کشورهای دیگر نسبت به سن، بایستی تجدید نظر بکنیم. همانطور که عرض کردم فکر نکنید با پیمان این قاعده معجزهای اتفاق میافتد، نه معجزه شروعش از اینجاست. اگر مدام در تبدیل سن شروع از دوازده سالگی به شش سالگی، هشت سالگی، نه سالگی و امثالهم و نگاه مجدد به این سیاست کنونی روی آن تفاهم بکنیم و شروع آموزش زبان انگلیسی را جلو بیاندازیم قطعا معجزهای اتفاق نمیافتد و کما این که در کشورهای مختلف سن شروع آموزش زبان انگلیسیشان یکسان است و تنوع در عملکرد فراوان است.
گزارش آقای ایرجی این را به خوبی نشان میدهد. خود کشورهایی که بالای رنکینگ ما قرار گرفتهاند، رنک شصتوششمی که ایشان گزارش کردند در بینشان از یک تا شصتوشش اکثرشان در سن ابتدایی خیلی خیلی زود آموزش زبان انگلیسی را شروع میکنند اما در بین این کشورها عملکردشان کاملا متفاوت است. پس عملکرد و کارآمدی فقط و فقط در گرو زبان نیست در گرو سن شروع نیست، کما این که بعضی از کشورهایی که زیر رنکینگ کشور ما قرار گرفتهاند اتفاقا زود هم شروع میکنند. اینها نشانههایی است که سن مهم است اما نقش یگانه یا عامل تعیینکننده نهایی نیست بلکه خیلی از عوامل دیگر را که بعضی از آنها را که آقای ایرجی هم در گزارششان آمده بود، باید در دستور کارقرار بدهیم.
مهمترین اتفاقی که به لحاظ کارشناسی باید در آموزش زبان انگلیسی بیفتد این است که آموزش زبان انگلیسی را از آموزش زبان خارجی به آموزش زبان دوم نزدیک بکنیم. یعنی محیط و زمانی مناسب تدارک ببینیم تا آموزش زبان انگلیسی از یک زبان خارجی به مرزهای زبان دوم نزدیک بشود. باید خیلی کارها بکنیم. باید سرمایهگذاری جدی بکنیم. اتفاقا در این زمینه سیاستگذاریهای شجاعانه زیادی لازم است.
یکی از علل اساسی ناکارآمدی آموزش زبان انگلیسی بحث روشها، استفاده از تکنولوژی و تدارک محیط یادگیری مناسب است.
نمیدانم کره یا ژاپن بود که تصمیم گرفتند بعضی از مواد آموزشیشان را به زبان انگلیسی تدریس بکنند. این یک تصمیم شجاعانه است. یک تصمیم خیلی جدی است. حاصل آن چیست؟ تفسیرش چیست؟ تفسیرش این است که آنها دارند سعی میکنند آموزش زبان انگلیسی را از ( Foreign language ) تبدیل کنند به ( Second language ) و تدارک محیط یادگیری و استفاده از اقسام و انواع روشها. قطعا یکی از علل اساسی ناکارآمدی آموزش زبان انگلیسیمان بحث روش هاست، بحث استفاده از تکنولوژی است، تدارک محیط یادگیری مناسب از فضای مجازی است. استفاده از Virtual Space یا تکنولوژی فضای مجازی، استفاده از تکنولوژی بازیها و گیمها فوق العاده میتواند کارساز و اثربخش باشد و این همه احتیاج به تصمیمات شجاعانه دارد و هم سرمایهگذاریهای جدی دارد.
در کنار این تصمیم شجاعانه انتقال آموزش زبان انگلیسی به سالهای پایینتر میتوانیم، رفتهرفته انتظار داشته باشیم که آن اتفاقی که باید بیفتد و همه طالبش هستند و یکی از انتظارات عموم مردم است از نظام آموزشی، آن اتفاق بیفتد.
کسانی که از به تأخیرافتادن سن آموزش زبان انگلیسی دفاع میکنند، نگرانیهای مختلفی دارند. بعضی از این نگرانیها را می شمارم. چرا این نگرانیها را دارند و چرا فکر میکنند که ما برای نیل به آن اهدافی که نظام تعلیم و تربیتمان تعقیب میکند، اسناد بالادستی هم از آن حرف میزند، حتی آن بالادستیترین سندی که سند چشمانداز است در مرحله نخست از رتبه در منطقه صحبت میکند، نیاز داریم که آموزش زبان انگلیسی را با توجه به مجموعهای که این عوامل که در ناکارآمدی آن مؤثر است منجمله سن، تبدیل بکنیم به یک رخداد قابل اعتنا و یک رخداد موفق و یک اتفاق جالب توجه.
دغدغههای فرهنگی جدی هستند اما نبایستی این دغدغهها ما را زمینگیر کنند و سبب بشوند که در حقیقت ما خواسته یا ناخواسته یک معلولیت، یک محرومیت و یک ناکارآمدی را از حیث شایستگیهای آموزشی به نسل جدیدمان تحمیل بکنیم.
دلایلی که میآورند از کسانی که بحث کنونی را تأیید میکنند و سرمایهگذاری در زبان انگلیسی را تأیید نمیکنند، اسم یکی از آنها را گذاشتهام «فوبیای فرهنگی». فوبیای فرهنگی، فوبیای زبان اگر ما زبان انگلیسی را به بچهها یاد بدهیم، این زبان مجموعهای از ارزش ها را حمل میکند و یک سلسله ارزشها را با خودش همراه میکند، اما مصونیت ارزشی و مصونیت فرهنگی اقتضا می کند تا میتوانیم سراغ زبان خارجی نرویم، خصوصا زبان انگلیسی. این حرف درست است که این زبانها بار ارزشی دارد، این حرف حرف کاملا درستی است از فلاسفه زبان مانند ویتکنشتاین گرفته تا صاحبنظران دیگری که در این زمینه اظهار نظر کردهاند مانند Hostman حرفشان این است که زبان ما جهان ماست. ما در جهان زبانمان زندگی میکنیم و بنابراین هر زبانی برای خودش یک جهانی را میسازد و به همین خاطر گفته میشود که انسانها بسته به این که به چه زبانی تکلم میکنند، در یک فرهنگ خاص و در یک جهانبینی خاص به سر میبرند . جهانهای متفاوتی را تجربه میکنند و این قصه جالبی دارد و قابل تأمل هم هست. ما در نظام آموزشی خودمان نباید این موضوع را بگذاریم تا جایی که ما را دچار نگرانی بکند که ما از مجموعه فواید و مزایایی که برای توسعه کشور خودمان میتواند موضوع کارآمدسازی آموزش زبان انگلیسی داشته باشد، رها بشویم. کارآمدسازی آموزش زبان انگلیسی به نظر من بایستی همراه بشود و حساس بشود نسبت به آن دغدغههای فرهنگی ولی در عین حال ما به دنبال رسیدن به آن مزیتهای کاملا مشخص و برجسته از قِبَلِ اهتمام کارآمدسازی آموزش زبان انگلیسی باشیم. دغدغههای فرهنگی جدی هستند اما نبایستی این دغدغهها ما را زمینگیر کنند، سبب بشوند که در حقیقت ما خواسته یا ناخواسته یک معلولیت، یک محرومیت و یک ناکارآمدی را از حیث شایستگیهای آموزشی به نسل جدیدمان تحمیل بکنیم. زبان انگلیسی چه دوست داشته باشیم چه دوست نداشته باشیم به ویژه الآن، زبانی است که غنیترین منابع علمی و معرفتی بشر امروز را در خودش جای داده است. فقدان کارآمدی در استفاده از زبان انگلیسی همان محرومیت و همان معلولیتی است که به لحاظ آموزشی، نظام آموزشی ما را برای نسل جدید به وجود میآورد و این اصلا قابل دفاع نیست.
سیاستگذاران نظام آموزشوپرورش کشور چگونه میتوانند این محرومیت را و این عدم امکان برقراری رابطه بدهبستان معنایی و دانشی و معرفتی به زبان انگلیسی را با منابعی که به زبان انگلیسی وجود دارد، توضیح بدهند.
چه طور ما میتوانیم توضیح دهیم این معلولیتی که الآن دچارش هستیم و نسل جدید ما عاجز است از رفتن به سمت این منابع و بهرهبرداری از این منابع و افزودن به این منابع و مشارکت در توسعه علمی جهان به خاطر فقدان ظرفیت زبان انگلیسی.
پس من فکر میکنم این دلیل و این نگرانی بحث فرهنگی و بحث ارزشی و بحثهای این چنینی در جای خودش محترم است و در جای خودش قابل توجه است، حساسیتها، حساسیتهای درستی است. برای این حساسیتها باید چاره اندیشی کرد اما قطعا و یقینا دامنه این حساسیتها به توجیه وضع موجود نبایستی بیانجامد. اگر به توجیه وضع موجود بیانجامد که اسمش میشود یک نوع مرض یک فوبیا که در واقع یک بیماری است و انگلیش فوبیا و یا انگلیش تیچینگ فوبیا را در کشور خودمان دامن بزنیم.
اگر حساسیتهای ارزشی و فرهنگی به توجیه وضع موجود بیانجامد، باعث میشود یک نوع فوبیای فرهنگی را به اسم انگلیش فوبیا در کشور خودمان دامن بزنیم که حاصل آن محرومیت و معلولیتی آموزشی برای نسل جدید است.
یک دلیل دیگری که مخالفین اهتمام به آموزش زبان انگلیسی به شکل کارآمد از جمله پایینتر آوردن سن شروع آموزش زبان انگلیسی مطرح میکنند برمیگردد به مسئله تداخل (Interference ) که آقای ایرجی هم اشاره کردند. مطالعات هم روشن است و نگران این که قبل از این که زبان مادری تثبیت بشود و قبل از این که از لحاظ شناختی یادگیرندگان به این ظرفیت درک و دریافت یک زبان دیگری ماهر بشوند آن ظرفیتهای شناختی شان بخواهد تقسیم بشود به دو زبان یا بیش از یک زبان و در نتیجه یک پدیدهای که اسمش را گذاشتهاند: (Double semi linguism) یعنی از اینجا رانده و از آنجا مانده میشویم.
بر اثر تأکید بر زبان غیرمادری است بیش از یک زبان که یک شکل خسرانی را تجربه میکنیم. میگوییم خروجیهای نظام آموزشی از هر دو زبان باز میمانند. این تداخل زبانی باعث ناکارآمدی در هر دو زبان میشود.
مطالعات جدید این را تأیید نمیکند و بیشتر این را یک ترحم میداند، هیچ تأکید دارد بر مطالعات علوم شناختی که اتفاقا عکس این اتفاق میافتد یعنی با ورود زبان جدید ظرفیتهای شناختی ما تقویت میشود ؛ پدیده ( Multi Tasking ) اتفاق میافتد. در واقع ذهن ما چندکاره میشود و این یک مزیت شناختی است، حتی آنی هم است. یعنی از قِبَلِ آموزش زبان دوم، زبان خارجی هر چه زودتر دانشآموزانمان را از ظرفیت مولتی تسکینگ یعنی ذهن چندکاره برخوردار میکنیم که این هم در درازمدت میتواند یک مزیت محسوب بشود، در بلندمدت هم مزیت آنی است؛ وقتی شما ذهن را از نظر ظرفیتهای شناختی با واردکردن زبان دوم تقویت میکنید این فراخی ظرفیت شناختی در دم هم به درد میخورد و هم در دوره تحصیلات تربیت عمومی به درد بچهها میخورد و از آن به عنوان یک ظرفیت استفاده میشود.
نکات اساسی که می خواستم مطرح کنم را عرض کردم و موضع خودم را نسبت به این موضوع به صراحت بیان کردم.
آقای رئیس جمهور، رئیس شورای عالی آموزشوپرورش کشورند. طبق قانون، شورای عالی آموزشوپرورش کشور واضع سیاستهاست. سیاستهای آموزشی است و مگر سیاستهای ناظر به آموزش زبان انگلیسی یک سیاست آموزشی نیست و مگر مسئله مهمی نیست که از زبان آقای رئیس جمهور جاری میشود و این گونه مورد تأکید قرار میدهد و اینطور خطاب و عتاب به آموزشوپرورش که چه میکنید که نتیجهاش آن چیزی که باید باشد نیست و بچهها حتی نمیتوانند دو دقیقه به زبان انگلیسی حرف بزنند.
آقای رئیس جمهور! این عتاب و خطاب در وهله اول به خود حضرتعالی برمیگردد به عنوان رئیس شورای عالی آموزشوپرورش و البته رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ بالاخره این مسئله باید حل بشود و چون در گذشتههای دور عضو شورای عالی آموزشوپرورش بودم، آقای ایرجی میتوانند پیدا بکنند ما در آن دوره در زمان وزارت آقای حاجیبابایی، شورای عالی انقلاب فرهنگی آوردن آموزش زبان انگلیسی به دروه ابتدایی را تصویب کرد. سیاست وتو شد خود این تصمیم اجرا نشد. بالاخره رئیس جمهور کشور با کمال خوشوقتی به این مسئله مهم پرداختند و الآن نوبت شخص وزیر آموزشوپرورش است که مورد خطاب ایشان هم قرار گرفت که چه میکنید و چه خبر است؟ خوب بگویند که ما چنین تصمیماتی داریم. بحثهای این چنینی کمک می کند که ما به فضای تصمیم خوب برسیم و شورای عالی آموزشوپرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب بکنند و برویم برای رفع موانع کارآمدسازی آموزش زبان انگلیسی باشیم.
ما باید با یک سیاستی آموزش بیش از یک زبان خارجی را در دستور کار نظام آموزشی داشته باشیم و یک چنین پایه نظری را در الگوی نظری برنامه درسی در سند تحول برایش فراهم بکنیم.
ما در سند تحول در الگوی برنامه درسی از سه رکن صحبت میکنیم: رکن تجویزی و رکن غیرتجویزی یا رکن برنامه درسی و رکن الزامی در برنامه درسی، رکن انتخابی نیمهتجویزی و رکن اختیاری که همان غیرتجویزی است که ربطش به زبان خارجی چیست؟ که صراحتا گفتیم که زبان فارسی الزامی است در بحث زبان مانند زبان فارسی الزامی است و عربی را بنا بر ملاحظات فرهنگی خاص خودمان جزء زبان الزامی قلمداد بکنیم. اسم آن را زبان خارجی اول گذاشتیم. انتخابی است به غیر از زبان انگلیسی که باید نظام آموزشی این امکان را بدهد که زبان دیگری اگر بخواهد اختیار بکند و چشماندازی که برای آینده دارد که خودش و خانوادهاش بتوانند زبانهای مختلف را انتخاب بکنند. زبان خارجی دوم را هم گفتیم میتوانند در بخش اختیاری برنامه درسی قرار دهند. توصیه اکید ما این است که بخشی و قسمتی از آن اختصاص داده بشود به زبان خارجی دوم .
واقعیت قضیه این است با یک زبان خارجی در زمانه ما بار افراد، نه مجموع کشور بسته نمیشود و همان بهتر که ما با یک سیاستی آموزش بیش از یک زبان خارجی را در دستور کار نظام آموزشی داشته باشیم و یک چنین پایه نظری را در الگوی نظری برنامه درسی در سند تحول برایش فراهم بکنیم.
ارسال نظر