از یکطرف، هواداران همه ادیان زیاد شدهاند و نهادها و رفتارهای دینی گسترش یافتهاند، از طرف دیگر عقلانیت و فناوری رشد کرده است ولی مشکلات تمدنی هنوز حل نشده و رو به افزایش است؛ علت آن، تفکیک دین و عقلانیت و گسترش ایمان غیرعقلانی است.
به گزارش پایگاه خبری رب، نشست هماندیشی فعالان عرصۀ تعلیم و تربیت با عنوان «رسالت ما در گام دوم»، 13اردیبهشت1398 در مدرسۀ دالفنون برگزار شد.
دکتر جمیله علمالهدی، دانشیار دانشگاه شهید بهشتی، در این نشست، عنوان کرد که نقطه مرکزی بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، مناسبات میان عقلانیت و معنویت است. وی سیاستگذاری و برنامهریزی برای عقلانیت و دین را نقطه شروع گسترش دامنه انقلاب دانست.
تربیت نیروی انسانی محور دیگر سخنان دکتر علمالهدی بود. وی با اشاره به اینکه تمرکز بیانیه گام دوم انقلاب بر نیروسازی است، تأکید کرد باید سمنهای فعال انقلابی تعلیم و تربیت را راهاندازی کرد تا در زمینههای مختلف هم هدایتگر باشند و هم مطالبهگر.
شرح سخنان دکتر علمالهدی در این نشست بدین قرار است:
در شرایط کنونی، عقلانیت و معنویت بر مبنای طرح نسنجیدهای از هم جدا شده است. اگرچه از اول به صورت پروژه نبوده، اما تاریخی بوده است؛ یعنی در طول این چند صد سال اخیر، بحث معنویت را به نهادهای دینی سپردهاند و بحث عقلانیت را به مراکز علمی و دانشگاهها و مدارس و غیره. اخیراً هم طبق یک تقسیمبندی جدی، علم و فناوری را در یک کفه گذاشتند و ایمان هم در یک کفه دیگر. ایمان به لحاظ مراسم و مناسک رو به گسترش است ولی به لحاظ عقلانیت به نظر میرسد که هنوز مشکل داریم.
الآن تقریباً در همۀ ادیان، چه ادیان تاریخی، چه ادیان توحیدی، چه ادیان جدیدالتأسیسِ مندرآوردی و…، مراسمات دینی و هوادران دینی رو به افزایش هستند، به نظر میرسد به دلیل بحران و نقصی که در مادهگرایی این تمدن وجود داشته، به نحوی همه معنوی شدهاند. ما روایتهای معنوی متعدد و متکثّر و متنوعی داریم و خیلی رو به افزایش هستند.
بهرغم اینکه اگر در هریک از ادیان نگاه کنیم، هم هواداران دین زیاد شدهاند و هم نهادهای دینی خیلی پُرطَمطَراق شدهاند و هم رفتارهای دینی به صورت مراسمی خیلی گسترش پیدا کرده است، ولی به نظر میرسد که مشکلات تمدنی حل نشده و رو به افزایش است. مهمترینِ آن شاید صلح و مسئله همزیستی باشد.
از آن طرف در کفۀ عقلانیت هم گسترش دانشگاهها و فناوری را در تمام کشورها داریم، از جمله خود ایران؛ تعداد دانشجویان، تعداد محققان، تعداد مجلات علمی رو به افزایش است و حتی در حوزه علوم انسانی خیلی گسترش داریم. اگر شاخصهای توسعه، اینهایی است که ما داریم روی آن محاسبه میکنیم، حتی اگر مفهوم دینی توسعه را با این شاخصها بسنجیم، افزایش خیلی زیادی دارد، ولی باز هم این مسئله حل نمیشود.
در شرایط کنونی، عقلانیت و معنویت بر مبنای طرح نسنجیدهای از هم جدا شده است. در طول این چند صد سال اخیر، بحث معنویت را به نهادهای دینی سپردهاند و بحث عقلانیت را به مراکز علمی و دانشگاهها و مدارس.
برداشت من این است که؛ این به دلیل تفکیکی است که از ابتدا شروع شده و عقلانیت را از معنویت جدا کردهاند و ایمان غیرعقلانی را در یک طرف گسترش دادند. در کشور خودمان هم به نظر میرسد این جناحی که به تفکیک عقلانیت از معنویت اعتقاد دارد، غلبه دارد و تحرّک خیلی وسیعی دارد و به نحوی عمده اینها هستند که فعالیت میکنند. چه آنهایی که در دانشگاهها هستند و نگاه تربیتی به دانشگاه ندارند و نگاه علمآموزی و فناورانه، نگاه دانشگاه کارآفرین و نگاه رابطۀ علم و صنعت دارند و خیلی به معنویت و این بحثها کاری ندارند و چه این طرف که با تبلیغات خیلی زیادی دارند جنبههای مراسمی و مناسکی دین را خیلی پررنگ میکنند و حتی مثلاً سخنرانیهایی که اخیراً آقای ملکیان میکنند، مرتب تأکید بر ایمانگرایی دارند؛ تأکید نظری بر ایمانگرایی و کتابهای فراوانی که در این زمینه نوشته میشود که عقلناپذیربودن ایمان را در همۀ این روایتها میتوان مشاهده کرد. این برخلاف دیدگاه اسلامی است؛ در تفکر اسلامی ایمان بر عقل استوار است.
به نظر میرسد که شاید باید اتفاق مهمتری بیفتد تا این پیوند، به صورت عملیاتی برقرار شود. ما در منابع مقدسمان داریم، یک عدهای هم اعتقاد قلبی به پیوند عقلانیت دارند ولی در عمل خیلی موفق نبودهایم که بین عقلانیت و معنویت به طور محکم گره بزنیم. این یک سیاستگذاری مهم میخواهد و نقطه شروعی است از جهت اینکه دامنۀ انقلاب گسترش پیدا میکند، دامنۀ تربیت اسلامی به دامنۀ تربیت دینی افزایش پیدا کند، ضمن اینکه سلسله مراتب تربیت دینی حفظ میشود، دامنهاش هم گسترش پیدا کند و ما بتوانیم بسیاری از کسانی که به نوعی از ایمان و معنویت و اخلاق، توجه دارند را با آنها همراه یا جهتدهنده شویم.
برخلاف دیدگاه کنونی در تفکیک دین و عقلانیت، تفکر اسلامی، ایمان را بر عقل استوار میداند.
بخشی از دیدگاه حضرت آقا در این گام دوم، روی این نقطه متمرکز است. هرکس که این بحثها را میخواند، به یک نظمی پی میبرد و هرکسی ممکن است نقطۀ مرکزی برای آنجا بگذارد. از دید من نقطۀ مرکزی همان بحث عقلانیتها و معنویت و اخلاق ایشان است، و نگاهی که ایشان به معنویت و اخلاق داشتند، آن نقطۀ مرکزی هست که بقیۀ نقاط را میشود دور آن در مدارهای مختلفی چید؛ یعنی یک خورشیدی را در نظر بگیریم که بقیه باید دور او چرخش داشته باشد.
ولی واقعیت این است که؛ ما در جریان حرکتمان و در برنامههای توسعه، اقتصادمرکز بودیم و یک انقلاب کپرنیکی که لازم بود انجام دهیم که تربیتمرکز شویم، نبود. در اقتصادمان هم، اقتصاد منابع داشتیم نه اقتصاد نیروی انسانی یعنی؛ ما در اقتصاد هم اقتصاد مبتنی بر مواد نفتی مثل نفت و خرید و فروش اشیاء و ساختن اشیاء و… یعنی بیشتر روی ماده متمرکز بویم. به جای اینکه یک اقتصادی داشته باشیم که متکی بر نیروی انسانی باشد.
در جریان حرکت و در برنامههای توسعه، تربیتمرکز نبودهایم و بیشتر اقتصادمرکز بودهایم و در اقتصادمان هم، تکیه بر اقتصاد منابع نفتی و خرید و فروش اشیاء و… داشتهایم نه تکیه بر اقتصاد نیروی انسانی.
سرتاسر این نوشتۀ حضرت آقا را که نگاه میکنیم تمرکزشان روی تربیت نیروی انسانی است. یعنی اگر ما حتی نگاه غربی هم داشتیم، باز نباید این اشتباه بزرگ را مرتکب میشدیم که نسبت به تربیت نیروی انسانی به عنوان حاشیهای نگاه میکردیم. متأسفانه الآن هم که در بحث اقتصاد مقاومتی موفق نمیشویم، به همین دلیل است که اقتصاد مقاومتی مبتنی بر نیروی انسانی است و ما اصلاً نگاه و توجه به نیروی انسانی را نداریم.
اگر ما دور هم جمع میشویم، چند کار باید انجام دهیم؛ یکی اینکه این جوانی که مورد اشاره ایشان است، را پرورش دهیم، جوان را باید آماده شنیدن این بحث کنیم و بعد آمادۀ التزام و تعهد به آن کنیم. پس باید برای خودمان یک مسئولیتی بگذاریم که چرا جوانانی را برای این موضوع آماده نکردهایم؟ ! البته حرکتهای خیلی خوبی در بین گروههای مردمی شروع شده که این حرکتها اگر توسط خود مردم ساماندهی شوند، شاید خیلی از کمبودهای ما را در آموزش رسمی جبران کند و اگر خوب ساماندهی نشود یا ما با آن هوشمندانه برخورد نکنیم، احتمال اینکه خودش به نیرویی بر علیه انقلاب تبدیل شود، حتی شاید چهرۀ شاید مذهبی هم داشته باشد.
الآن این شیر خفته، یعنی حرکت مردمی در حوزه تعلیم و تربیت بیدار شده و در حال تکثیر است. برخلاف آنچه که ما سالها سعی کردیم بگوییم تربیت رسمی کافی است، حوزههای مردمی شروع کردند به تأسیس مدرسه یا به نحوی پرداختن به موضوع تعلیم و تربیت. اگر عدهای به صورت عقلانی این را جهتدهی و کمک نکنند، میتواند به یک نیروی ضد انقلاب و ضد حرکت اسلامی منجر شود؛ حتی اگر که به بهانۀ دینی شروع شده باشد. لذا این جمعهایی که باهم بحث میکنند، بایستی نسبت به این مسئله متمرکز شوند.
گروههای مردمی به نحوی در موضوع تعلیم و تربیت وارد شدهاند که با ساماندهی خود مردم، میتواند خیلی از کمبودهای ما را در آموزش رسمی جبران کند ولی اگر خوب ساماندهی نشود و بر آنها نظارت عقلانی هم نباشد، خودش میتواند به نیرویی بر علیه انقلاب و برضد حرکت اسلامی تبدیل شود.
ما در طول این چند سال گاهی از دیدگاههای حضرت امام و سبک و سیاق ایشان و همچنین نگرشها و سلوک حضرت آقا فاصلههای جدی داشتیم. آنها بیشتر روی نیروهای مردمی تمرکز دارند و کمتر به بحثهای دولتگرایانه توجه میکنند، ولی ما ذیل انواع رشتههای مدیریتی که تلاش میکنند همهچیز را به یک نظم قابل فهم تبدیل کنند، همهچیز را در دولت و نظام حکمرانی دولتی خلاصه میکنیم؛ مثلاً نهاد سیاستگذاری ما در بخشهای حاکمیتی متمرکز شدهاند و از آنجا برنامهریزی کردیم و چون پول نفت هم داشتیم، بودجههایش را هم در اختیار گذاشتیم، ولی الآن که بازخورد میگیریم، میبینیم که در حوزه تربیت انقلابی مثلاً تأثیر خانواده بیشتر از تأثیر مدارسی بوده که ما خیلی نظم بخشیدیم.
رهبری در بحث تعلیم و تربیت، بیشتر روی نیروهای مردمی تمرکز دارند ولی ما ذیل انواع رشتههای مدیریتی که میخواهند همهچیز را به یک نظم قابل فهم تبدیل کنند، همهچیز را در دولت و نظام حکمرانی دولتی خلاصه میکنیم.
در بحثهای اعتقادی، دانشگاهها تأثیر چندانی نداشتند و ما در دروس معارف اسلامی موفقیت چندانی نداشتیم و الآن تقریباً استادان معارف اسلامی به سختی سر کلاسها تدریس دارند چون درسی نیست که با استقبال روبهرو شود و معمولاً هم تمام مشکلات و چالشهای سیاسی و… را با اینها نسبت میدهند. جزء تقریباً نامناسبترین دروس ما، دروس معارف و اخلاق و ریشههای انقلاب شده است؛ چیزی که ما فکر میکردیم برای همراهکردن جوانان با انقلاب اسلامی است. البته ما چون سازمانی این کار را کردیم، حالا تغییر این هم یک داستان میخواهد که آیا ممکن است تغییرش بدهیم؟ چون ذینفعانی دارد.
ما در رشتهای که داریم، مثلاً رشته تربیت اسلامی هم با همین مشکل روبهرو هستیم. نادرند افرادی که دغدغههای شخصیشان، آنها را وادار میکند در این حوزه مطالعه کنند و ما موفق میشویم کسی را به کلاس درس تربیت اسلامی یا دروس اسلامی، مدیریت اسلامی و…، گرایش دهیم. تلاشهایی که کردیم، از نوعی غفلت برخوردار بوده ولی در عوض در همین فضا افرادی هم مدافع حرم میشوند؛ یعنی نه تنها انقلابی هستند، بلکه جهش فوقالعادهای کردند و از انقلاب هم بالاتر پریدند. چون انقلاب، ژنهای خاصی داشت ولی اینها ژنهای جهشیافته دارند هم خودشان و هم همسرشان. مثلاً یک دختر 22 ساله با یک پسر 26 ساله که مدافع حرم شده ازدواج میکند و این بار را تا نهایت میکشد و ادامه میدهد. اینها را بیشک دانشگاه و مدرسه تولید نکرده است. باید بررسی شود که این افراد چگونه پدید آمدهاند؟ ! اینها قطعاً در خانوادههای خوبی پرورش یافتهاند.
جوانانی را داریم که نه تنها انقلابی هستند، بلکه با جهش فوقالعاده، از انقلاب هم بالاتر پریدند و مدافع حرم شدند. اینها را بیشک دانشگاه و مدرسه تولید نکرده بلکه قطعاً در خانوادههای خوبی پرورش یافتهاند.
ما در دانشگاه نتوانستیم یک درس معارف اسلامی را حفظ کنیم، انقلاب در دانشگاه رخ نداده بلکه پشت دیوار دانشگاه رخ داده و هنوز هم بعد از چهل سال، انقلاب هنوز به دانشگاه راه پیدا نکرده است. متأسفانه انقلاب در مدرسه رخ داد و از مدرسه هم اخراج شد. این انقلاب در بیانات حضرت آقا به عنوان یک شخص عزیز و محترم که خودش اصالت دارد، مطرح میشود. اما این انقلاب از مدرسه اخراج شده و به دانشگاه هم او را راه ندادند، در مراکز علم و فناوری و نوآوری و… هم هنوز راه پیدا نکرده ولی در جبهه و در متن مردم و خانوادهها هست، در سینما و همۀ نهادهای تمدنی راه پیدا نکرده و متأسفانه از وطن خودش هم اخراج شده مثلاً از مسجد اخراج شده است. مسجد برگشته به کارکردهایی که در دوران انقلاب از آنها عبور کرده بود. انقلاب، مورد توجه فرهنگیان هم نیست، حتی تا حدی از حوزه هم اخراج شده است و ما تعهدات خودمان را در قبال انقلاب انجام ندادیم و باید جواب خونهای ریخته شده را بدهیم.
انقلاب در دانشگاه رخ نداد بلکه پشت دیوار دانشگاه رخ داده است و هنوز هم بعد از چهل سال، انقلاب هنوز به دانشگاه راه پیدا نکرده است.
بنابراین، حکمت پروردگار این است که گاهی عزیزترین عزیزان خدا زیر پای اسب هم دیده شود، ولی برای مسئولیت آن قوم که بر عهدۀ ما است، باید این جلسات تشکیل شود تا بعداً ما هم مثل مسلمانان و شیعیان پیشین و دوستداران اهلبیت مورد لعن و نفرین قرار نگیریم و تعهد خودمان را انجام داده باشیم.
ما باید از نیروهای مردمی و اصطلاحاً سمنهای تربیتی انقلابی، حمایت جدی کنیم و مطالبهگری و حتی جهتدهی و هدایتگری را به عهده آنها بگذاریم. از محیط زیست که سمنهای فعالی دارد، تعلیم و تربیت واجبتر است. برای مثال، درباره لایحهای که مجلس درباب خصوصیسازی داشت، چون ما سمنهای فعال تربیتی نداشتیم، فقط یک برنامه ثریا پخش شد و چندنفری انتقاد کردند و تمام شد. شورای نگهبان هم وقتی مسئله حرام و حلال باشد، یا مخالفت صریح داشته باشد، میتواند وارد شود. باید از حالت فردی کمکم خارج شویم و سمنهای فعال انقلابی تعلیم و تربیت را راهاندازی کنیم که در بخشهای مختلف هم هدایتگر باشند و هم مطالبهگر.
ارسال نظر