
«استعمارزدگی» جامعه تعلیم و تربیت ایران را میتوان یکی از دلایل رسیدن به این وضعیت دانست. گویا تحت تأثیر خودباختگی و تقلیدگرایی نظری و عملی، «دانش ترجمهای» با سرعت و گستردگی نشر مییابد و و «صاحبنظران غیربومی» مورد استقبال قرار میگیرند، اما تجربیات و یافتههای پژوهشی بومی و اندیشهمندان وطنی مورد بیمهری قرار دارند و ناشناس ماندهاند.
نشست نقش آموزههای فلسفه صدرایی در فرایند تربیت و یادگیری، 5تیر1398، با سخنرانی دکتر جمیله علمالهدی در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی برگزار شد. این سخنرانی، نگاههای همسو و ناهمسویی را در پی داشت. از جمله شیرزاد عبداللهی در یادداشتی در نقد سخنان دکتر علمالهدی نوشت: «تربیت اسلامی بدون دلیل بهترین نوع تربیت معرفی میشود.»
در ادامه، دکتر مجتبی همتیفر، در یادداشتی با عنوان «خفتگی اهالی تعلیم و تربیت» به تحلیل این نوع واکنشها پرداخت. متن یادداشت وی به شرح زیر است:
پیشنوشت: این متن اصالتاً دفاعی است از ساحت تعلیم و تربیت اسلامی و پژوهشگران و اندیشمندان این حوزه. هر چند ارادت به شخصیت علمی دکتر جمیله علمالهدی نیز در نگارش آن مؤثر بوده است.
1ـ دکتر جمیله علمالهدی از نظرورزان تعلیم و تربیت اسلامی معاصر است که با مختصات کمنظیر کاوشهای علمی ایشان از دیگر اهالی نظر و عمل تعلیم و تربیت متمایز شده است. وی پا را در مبانی اندیشهای اسلامی محکم نموده و با تکیه بر حکمت متعالیه با ویژگیهای خاصش، آن را به قلمرو تعلیم و تربیت کشانده است؛ در پرداختن به حکمت متعالیه، علاوه بر آثار صدرا و پیشروان معاصر حکمت متعالیه، توجه ویژهای به نظرگاه و سیرۀ امام خمینی (ره) دارد و از معدود تربیتکارانی است که دچار حجاب معاصرت و مجاورت در قبال این شخصیتها نشده است.
همچنین به دلیل زیستِ علمیِ خاصی که علمالهدی در مواجهه با مسائل رشتههای مختلف و همچنین گرایش متنوع علوم تربیتی داشته، در پرداختن به مبانی و امتداددادن آن به نظر و عمل تعلیم و تربیت «مسئلهمحوری» به ویژگی مهم اندیشه او تبدیل شده است.
طبیعتاً میوۀ چنین تتبعی، توجه به ابعادی است که صاحبنظران علوم تربیتی کشور ما عمدتاً نسبت به آن غفلت داشتهاند؛ «توجه توأمان به فلسفه سیاست و فلسفه تربیت»، «نگرش تمدنی و تاریخی برآمده از اتکا به نگرش فلسفی به تاریخ»، «دینشناسی» و «موقعیتشناسی جایگاه و عمق انقلاب اسلامی ایران». اینها را میتوان گمشدههای علوم تربیتی ایران دانست. همافزایی ابعاد مذکور، وی را به تحلیلهایی از وضع جامعه و تعلیم و تربیت ایران امروز رسانده است که در فضای دانشکدههای علوم تربیتی و نهادهای آموزشی رسمی و غیررسمی غریب به نظر میآید.
2ـ بر همین زمینه، آن هنگام که علمالهدی، چونان یک روشنفکر دینی، از بیماری مزمن نظام تعلیم و تربیت ما همچون «سکولاریسم تربیتی» سخن میگوید و با ذکر شواهد و نشانههای آن، به راههای تحول از این وضع میپردازد، عمدتاً برآشفته میشوند. البته مسئله صرفاً برآشفتن نیست که برای خوابزدگان، حیرت گام اول بیداری است، بلکه گویا آنان تازه این نظرات و تحلیلها را میشنوند، درحالیکه از طرح برخی از آنها توسط علمالهدی بیش از یک دهه میگذرد [1] و این صدا بدانها نرسیده بوده است. قابل تأمل اینکه هنوز هم بسیاری از اهالی تعلیم و تربیت از دیدگاههای مذکور و واکنشهای صواب و ناصواب به آن برکنار بودهاند؛ گویی که در فضای دیگری زیست میکنند.
3ـ بر این اساس میتوان درباره عوامل خستگی علوم تربیتی و آموزش و پرورش ایران گمانهای را طرح نمود. گویی دانشگاهیان و پژوهشگران تربیتی در عین کمبهرگی از نگرش سیاسی، تمدنی، تاریخی و جامعهشناختی در تعلیم و تربیت، از آثار و دیدگاههای بدیع بزرگانِ پیشرو تعلیم و تربیت اسلامی هم کماطلاعاند؛ لذا امیدی به اشراب یافتههای نو تربیتی به عرصه عمل تعلیم و تربیت و همچنین توزیع آن به مثابه دانش بومی اسلامی از مسیر دانشگاه نمیتوان داشت. «استعمارزدگی» جامعه تعلیم و تربیت ایران را میتوان یکی از دلایل رسیدن به این وضعیت دانست. گویا تحت تأثیر خودباختگی و تقلیدگرایی نظری و عملی، «دانش ترجمهای» با سرعت و گستردگی نشر مییابد و و «صاحبنظران غیربومی» مورد استقبال قرار میگیرند، اما تجربیات و یافتههای پژوهشی بومی و اندیشهمندان وطنی مورد بیمهری قرار دارند و ناشناس ماندهاند.
اگر بزرگوارانی این تحلیل را نابجا میدانند، جا دارد که نخست به این پرسشها پاسخ دهند که البته آنها را درباره دیگر اندیشههای پیشرو بومی هم میتوان تکرار نمود: استادان و دانشجویان و پژوهشگران علوم تربیتی چه میزان با دیدگاهها و آثار دکتر علمالهدی ـ به عنوان یکی از پیشروان نظرورزی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی ـ آشنایند؟ آثار ایشان در میان منابع آموزشی دانشکدههای علوم تربیتی چه جایگاهی دارد؟ برای فهم و نقد اندیشه تربیتی ایشان چه شده است؟ چند پایاننامه برای نقد، بسط و یا رد دیدگاههای پیشروانه ایشان تعریف شده و به انجام رسیده است؟
پ.ن:
[1]. جملیه علمالهدی تحلیل خود از جریان سکولاریسم تربیتی در ایران را نخستین بار به صورت مدون در سال 1386 به چاپ رسانده و در ادامه نیز در برخی از مقالات و سخنرانیها خود تحلیل تکمیلی و تدقیق شده خود را عرضه کرده است.
ارسال نظر