از عدهای تربیتگریز و تربیتستیز و بیتربیت که بگذریم، بیشترین سهم را در نابودی مدرسه، همین من و مای متخصص علوم تربیتی داشتهایم که حتی حاضر نبودهایم یک ساعت از دانشگاه و ژستهای استادانه فاصله بگیریم و با حضور در مدرسه آن را آباد کنیم.
دکتر علیرضا رحیمی در نقد ناکارآمدی مدرسه نوشت:
عده ای این روزها، سخن از مرگ مدرسه به میان آوردهاند!
این کنایه دلسوزانه شاید تیری به قلب خیانت مدیران و وزیران و معاونان و … وزارت آموزشوپرورش و آموزش عالی و … بهنظر بیاید اما در عمل کلمه حقی است که، بی آنکه گویندگان آن متوجه باشند، جز باطل از آن اراده نمیشود!
کاش به جای این عبارت روشنفکرانه، کسانی که در دانشگاه نشستهاند و خارج از گود مدرسه به سخنوری و اندیشهورزی مشغولند، از اصطلاح قتل مدرسه سخن میگفتند!
بله، عدهای مدرسه عزیز ما را کشتهاند یا دارند میکشند!
اتفاقا عدهای از آنها همین خود ما هستیم که پیش از این دانشگاه را هم کشتهایم! ولی هیچ وقت از مرگ دانشگاه سخن نگفتهایم! چون ظاهراً به نفع ما نبوده است!
چون بهراستی اگر ما دانشگاهیان در پرورش معلمان خوب توانا بودیم الان مدرسه را مرده نمیپنداشتیم!
دوستان عزیز، به خصوص همکاران عزیز دانشگاهی من!
مدرسه اگر امروز به لاشهای متعفن مبدل شده و مرگ آن، در این کنتراست مرگ و زندگی، برای امثال من و ما، نان و نام و آب و دان و شهرت و محبوبیت به ارمغان آورده،
مدرسه اگر امروز جایگاه نفرت و بیخردی گردیده،
مدرسه اگر یادآور خاطرات کریه گردیده،
مدرسه اگر خانه عدهای سودجوی فاسد بیخردی گردیده که نه توان اصلاح خود را دارند و نه به فکر اصلا جامعه و کودکان هستند،
مدرسه اگر امروز از دست من و شما معلم و استاد و اهل تربیت درآمده و به دست عدهای لاابالی سودجوی منفعتطلب و بیسواد و … افتاده،
مدرسه اگر…
بهراستی چه کسی جز من و مای مدعی تربیت، من و مای استاد علوم تربیتی خزیده در دانشگاه، من و مای نویسنده دور از اجتماع، من و مای دور از بچهها و مدرسه و کلاس درس، مقصر بوده و هست؟ !
دوستان عزادار مدرسه!
مدرسه نمرده است!
اگر هم مرده، لاشۀ بدبوی متعفنی نیست که مردمان را به نفرت از خود فرا بخواند، بلکه کشتهای مظلوم است که دست آشکار و پنهان خیانت و جنایت نادانان و بدخواهان و سودجویان آن را به این روز انداخته است.
آری … بهراستی عدهای مدرسه را کشتهاند!
عدهای آن را نابود کردهاند!
آنها که حرف از مرگ مدرسه میزنند به جای آن، سخن از قتل مدرسه به زبان بیاورند؛ قتل آن بهدست این وزیرو آن وزیر، به دست دانشگاه بیسوادپرور و به دست استادان دور از صحنه تربیت.
از عدهای تربیتگریز و تربیتستیز و بیتربیت که بگذریم، بیشترین سهم را در نابودی آن، همین من و مای متخصص علوم تربیتی داشتهایم که حتی حاضر نبودهایم یک ساعت از دانشگاه و ژستهای استادانه فاصله بگیریم و با حضور در مدرسه آن را آباد کنیم.
مدرسه با سخن و سمینار درست نمیشود؛ بسمالله … تلاش کنیم جان بگیرد!
آنها که حرف از مرگ مدرسه میزنند به جای آن، سخن از قتل مدرسه به زبان بیاورند؛ قتل آن بهدست این وزیرو آن وزیر، به دست دانشگاه بیسوادپرور و به دست استادان دور از صحنه تربیت.
مدرسه عزیز است و عزیز خواهد بود، مثل خود بچهها، مدرسه خانه بچههاست.
به خانۀ بچهها احترام بگذاریم و با ادب و احترام از آن یاد کنیم و اگر کسی آن را نابود کرده، او را قاتل و جانی خطاب کنیم؛ با جرأت و جسارت!
اگر توان و جرأت داریم در برابر آنهایی که خیانتکار و جنایتکار این قتل فجیع هستند، قد علم کنیم .
اگر دلمان برای بچهها میسوزد، وارد گود شویم و خودمان مدرسهها را اداره کنیم!
و گاهی نیز خودمان و کمکاریهایمان و ندانمکاریهایمان و منفعتطلبیهایمان را نیز در این جنایت و خیانت مقصر دست کم قاصر بدانیم.
و گاهی فکر کنیم.
اگر مدرسه را من و ما اداره میکردیم، آیا مدرسه نمیمرد؟ !
به این نکته آخر خوب خوب فکر کنیم. شاید خود ما مدرسه را کشتهایم!
ارسال نظر