ارسال نظر



درس زندگی در مدرسه تاریخی دارالفنون

به گزارش روزنامه اطلاعات مورخ 10 مهر 1396، لحظه‌ای تصور کنید که دانش‌آموز هستید و برای سال جدید تحصیلی آماده می‌شوید. شاید حتی با تصورش هم دلهره اول مهر و هیجان دیدار دوباره با دوستان و معلمان به‌جانتان بریزد. یاد روزهای سرخوشی کودکی و نوجوانی، وقتی بزرگ‌ترین دغدغه این بود که فردا معلم سر کلاس از تو سوال می‌کند یا نه، غم و شادی را در قلبت باهم، همراه می‌کند. نمی‌دانم مدرسه کودکی‌هایت هنوز برجاست یا نه؛ که اگر باشد، لابد دوست داری به آنجا سر بزنی، و اگر زده‌ای، آرزو کرده‌ای یک‌بار دیگر پشت آن نیمکت‌ها بنشینی و از آموزگارانی که شاید به موقع یا به‌اندازه قدرشان را ندانستی، درس‌های بیشتری بیاموزی، از دوستانت خبر‌بگیری و خاطرات گذشته را با آنان مرور کنی! ‏
دانش‌آموختگان مدرسه دارالفنون، از جمله کسانی هستند که بخت با آنان یار بوده و مدرسه قدیمی‌شان، نه فقط برپا باقی مانده، بلکه به ۴ دلیل در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. آن ۴ دلیل از این قرار است: قدمت تاریخی، شناخته‌شدن به عنوان نماد و مظهری از پیشینه آموزش نوین در ایران، محل تحصیل بسیاری از شخصیت‌های برجسته علمی، فرهنگی و سیاسی کشور بودن و بالاخره به دلیل پیشینه معماری نوین و مدرن آن که بخشی از تاریخچه شهرسازی جدید در ایران است.
اکنون به همت ابوطالب حافظی، دبیر شورای سیاست‌گذاری‌های دارالفنون و همکارانش، دانش‌آموختگان این مدرسه می‌توانند گاهی به بهانه‌ای دور هم جمع شوند و احساسات خوب سفر به گذشته را تجربه کنند. آغاز سال تحصیلی و بازگشایی مدارس، یکی از این بهانه‌های خوب است.‏
آغاز آموزش در ایران
صبح اول مهر، قدری دیر به مدرسه می‌رسیم. همکلاسی‌ها در ۲ صف مرتب و منظم ایستاده‌اند و به تلاوت آیاتی از قرآن‌مجید و بعد هم به سرود ملی گوش می‌دهند. همگی لباس‌های پلوخوری پوشیده‌اند و کفش‌هاشان را واکس زده‌اند. روی یقه کت‌هاشان پلاک فلزی با نام «دارالفنون» به چشم می‌خورد. چشم‌هاشان از شادی و رضایت برق می‌زند و به آموزگار درس ریاضی‌، استاد محمدعلی شیخان نگاه می‌کنند که زنگ مدرسه را به صدا درمی‌آورد؛ صدایی که آنها را پرتاب می‌کند به چند دهه قبل، زمانی که در همین مدرسه، درس می‌خواندند تا آینده‌ای را بسازند که امروز، گذشته و حال آنهاست. ‏
به یاد خاطره‌ای می‌افتم که از آقای نوابی، معاون دبیرستان دارالفنون طی سال‌های ۵۷ ـ۱۳۵۲، در سایت مدرسه دارالفنون نقل شده است: پیش از انقلاب هر سال موقع بازگشایی مدارس، نخست‌وزیر وقت به دارالفنون می‌آمد و به‌صورت نمادین زنگ ناقوسی مدرسه را به‌صدا در می‌آورد و آغاز سال تحصیلی را اعلام می‌کرد. در یکی از سال‌ها ازدحام جمعیت و شیطنت دانش‌آموزان به حدی شد که او به داخل حوض آب وسط حیاط مدرسه افتاد! ‏
ابوطالب حافظی، دبیر شورای سیاست‌گذاری‌های مدرسه دارالفنون، با بیان این‌که امروز قطعا روح بلند امیرکبیر شاد و خرسند است، می‌گوید: او نهالی غرس کرد که اکنون ریشه‌های آن درهم تنیده و ۷ کلاس‌اش به ۱۰۷ هزار واحد آموزشی در سراسر کشور تبدیل شده است. امروز که زنگ دارالفنون برای صد و شصتمین بار
به صدا درمی‌آید، ۷ معلم آن به یک‌میلیون معلم و ۷ ‌کلاس آن به ۵۰۰ هزار کلاس درس در اقصی‌نقاط کشور گسترش یافته است و ثمرات این بنای فاخر در همه جای کشور و حتی جهان دیده می‌شود. ‏
وی می‌افزاید: دارالفنون، میراث ماندگار و گرانبهای ایران‌زمین است که اگر قدر و منزلت‌اش را ندانیم و در راه بازسازی و حفظ آن گام برنداریم، از سوی آیندگان مورد سوال واقع خواهیم‌شد. میراث فرهنگی، آیینه تمام‌نمای هویت فرهنگی ماست.‏
خانه فارغ‌التحصیلان
ابوطالب حافظی خطاب به گروه فارغ‌التحصیلان دارالفنون می‌گوید: ۳۱ خرداد سال جاری قول دادیم پاتوقی برای شما عزیزان داشته باشیم که اکنون نوبت وفا به آن عهد و پیمان است. خانه‌ای تدارک دیده‌ایم که ۱۳ آبان ماه با نصب تابلوهای مربوط به ۷۰ نفر از چهره‌های شاخص دارالفنون از جمله جلال‌آل‌احمد، آن را رسما افتتاح خواهیم کرد. همچنین پس از نامه‌نگاری‌های فراوان، سرانجام توانستیم تندیس امیرکبیر را از پارک‌شهر به دارالفنون منتقل و جلوی درب آن نصب کنیم که امروز با حضور شما رونمایی خواهد شد. البته تندیس تمام قد دیگری از بنیان‌گذار دارالفنون در سالن اجتماعات مدرسه وجود دارد که امروز، دختر سازنده آن در بین ماست. در پایان برنامه با حضور در تالار، از ۲ استاد بزرگوار و یکی از همکاران‌مان که به افتخار بازنشستگی نایل آمده است، تجلیل خواهیم کرد.‏
پس از پایان سخنرانی آقای حافظی، حاضران از صف‌های حیاط به یکی از کلاس‌ها هدایت می‌شوند و پشت نیمکت‌ها می‌نشینند. یکی یکی اجازه می‌گیرند، جلوی کلاس می‌روند یا از همان جا که نشسته‌اند، خاطره‌ای تعریف می‌کنند. محمدعلی شیخان، دبیر ریاضی دارالفنون که امروز ۹۴ ساله‌است، جلوی کلاس نشسته و همه چیز کاملا مشابه یک کلاس درس جدی و واقعی است. دانش‌آموختگان از آموزگاران گذشته خود به نیکی یاد می‌کنند و روزهایی را به خاطر می‌آورند که آقای شریفیان، دبیر تاریخ و جغرافی، برای اولین بار تفکر درباره زندگی، چگونگی تحلیل وقایع اجتماعی و راه اصلاح مسایل را به آنان می‌آموخت، تا جایی که چندبار مدرسه دارالفنون به دلیل اعتراضات سیاسی و اجتماعی تعطیل شد.‏
خاطرات فارغ‌التحصیلان دارالفنون
سعید زارع‌دوست که طی سال‌های ۴۴ ـ۱۳۴۱ در دارالفنون درس خوانده، با بیان این که شاگرد استاد شیخان بوده است، می‌افزاید: من از ایشان یک درس زندگی آموختم و آن نظم بود. در دوران اشتغال خود توانستم از این درس در تهیه برنامه‌ها در سازمان برنامه و بودجه استفاده کنم. استاد شیخان، مظهر نظم و دقت بود؛ رویکردهایی که جامعه ما در حال حاضر به آن‌ها بسیار نیاز دارد. ‏
محسن مقیمی، از برخی استادان که معتقد است نامی از آنها برده نشده، یاد می‌کند، از جمله آقایان کوشا، آذرنوش، مشفق، وفایی و شهبازی. تحسین‌برانگیز است که اسامی استادان خود را به روشنی به یاد دارد و پشت سر هم به زبان می‌آورد. آیا شما نام دبیران دبیرستان خود را به یاد دارید؟!‏
محمدجواد سیفیان، سال‌های ۴۶ ـ۱۳۴۰ را در دارالفنون گذرانده است و درگیری‌های سال ۱۳۴۲ را به خاطر دارد. او می‌گوید: در آشفتگی‌های دوره نخست‌وزیری دکتر علی امینی، ما جزو شلوغ‌کنند‌گان بودیم! مدیرمان در آن زمان آقای سَروَر بود. یکی از پیرمردان می‌گوید: نه‌خیر، آقای‌احمدزاده بود! همهمه‌ای در می‌گیرد و هرکس نظرش را اعلام می‌کند. ناگهان آقای سیفیان می‌گوید: ساکت! همه لبخند ملیح می‌زنند و مطمئنم درآن لحظه احساس می‌کنند که دست کم نیم‌قرن جوان‌تر از سن واقعی‌شان هستند! ‏
آقای سیفیان با بیان این که «آن وقت‌ها اگر دانش‌آموزان در کلاس آقای افتخاری شیطنت می‌کردند، ایشان ناگهان می‌گفت آن ۳ ردیف بروند بیرون!»، خاطره‌اش را ادامه می‌دهد: در آن درگیری‌ها، والدین ۲۵ ـ۲۰ نفر از بچه‌ها را احضار، و یکی یکی با آنها صحبت می‌کردند. پدر من فرش‌فروش بود. مدیر مدرسه به او گفت پسرت دیپلمات شده است، شلوغ می‌کند و اعلامیه می‌آورد! پدرم گفت بله، اینها نمی‌فهمند که با دست‌خالی نمی‌شود کاری کرد و باید مسلح شد! مدیر جا خورد، به او گفت بلندشو برو به مغازه‌ات، پسرت هم برگردد سر کلاس!‏
تدریس ریاضی در رشته ادبی!
حبیب کریمی که در سال‌های ۴۵ ـ۱۳۴۲ در این مدرسه تحصیل کرده است، خاطره‌ای از استاد شیخان دارد: ما در رشته ادبی درس می‌خواندیم و از ریاضی بدمان می‌آمد، آخر کجای رشته ادبی به هندسه و جبر نیاز دارد؟! معلم ریاضی ما آقای شیخ‌یزدی بود. از آنجا که شنیده بودم استاد شیخان بسیار جدی، سختگیر و منضبط است، به دلیل ترسی که از ریاضیات داشتم، سعی می‌کردم حتی از کنار کلاس او هم رد نشوم، چون یک بار که به طور اتفاقی از آنجا می‌گذشتم، شاگردان‌اش ر ادیده بودم که مثل روبات نشسته بودند!‏
او می‌افزاید: همین آقای سعید زارع‌دوست یک‌بار فراموش کرده بود تمرینات‌اش را با خودش بیاورد. آقای شیخان که از دروغ خیلی بدش می‌آمد، برای این که بداند او راست می‌گوید یا نه، گفت برو تمریناتت را از خانه بیاور. سعید هم بدون پول و در سرما به منزل‌شان در دروازه دولاب می‌رود و دفترچه‌اش را می‌آورد و استاد شیخان به دلیل همین کار به او نمره ۲۰ می‌دهد! ‏


حلقه مفقوده آموزش‌های امروزی‏
در ادامه کلاس، ابوطالب حافظی، اسامی استادان دارالفنون در سال‌های ۳۷ ـ۱۳۳۶ را می‌خواند و پس از ذکر هر نام، دانش‌آموزانِ قدیمی یک‌صدا می‌گویند درود! گاهی اجازه می‌گیرند، بلند می‌شوند و نامی را که جا افتاده است، یادآوری می‌کنند. این همه ادب و احترام و نظم که شاید حلقه مفقوده سیستم آموزش‌های‌ امروزی باشد، تحسین برانگیز است.‏
بعد از بیان خاطرات، همه از کلاس خارج می‌شویم، کنار در اصلی دارالفنون می‌رویم تا از تندیس امیرکبیر که ازسوی سازمان زیباسازی شهرداری به مدرسه اهدا شده است، رونمایی شود. توجه رهگذران خیابان هم جلب می‌شود و بعضی از آنها برای گرفتن عکس یادگاری با تندیس امیرکبیر جلو می‌آیند.‏
در آن میان فرصتی پیدا می‌شود تا بی‌تکلف‌تر با چند نفر از حاضران حرف بزنم. داود آرایش‌نیا، دانش‌آموخته دارالفنون طی سال‌های ۴۲ ـ۱۳۳۶، خاطره‌ای نقل می‌کند: یکی از همکلاسی‌های ما به نام آقای نایینی، در درگیری‌های آن سال‌ها، تعدادی کاغذکاهی مخصوص رستوران را به هوا پرت کرد که خیال کردند اعلامیه است و ما را حسابی کتک زدند! ‏
او می‌افزاید: من سال‌هاست به دنبال آقای عبدالهی، دبیر ریاضی‌مان می‌گردم که مردباسوادی بود و اغلب کتاب‌های روسی می‌خواند. زمانی بود که معلمان در میدان بهارستان اعتصاب کرده بودند و من و دوستم‌هادی‌خان هم رفته بودیم وسط جماعت معترض و کلاه‌کاغذی بر سر گذاشته بودیم. او ما را در آنجا دید و تشویق‌مان کرد! اولین جلسه بعد از اعتصابات، در کلاس به ما خبر داد که استاد خانعلی را کشته‌اند. (ابوالحسن خانعلی، معلم دروس فلسفه و زبان عربی بود که در روز ۱۲ اردیبهشت سال۱۳۴۰ در تجمع صنفی اعتراض‌آمیز معلمان در میدان بهارستان با گلوله اسلحه سرگرد ناصری شهرستانی رئیس کلانتری بهارستان، کشته شد). ‏
یک خاطره از شادروان تختی ‏
آقای آرایش‌نیا در بیان یکی از خاطرات‌اش می‌گوید: یکی از بچه‌ها به نام آقای نظام‌زاده، در مدرسه داد می‌زد شیخان، تعطیلش کن! و آقای شیخان با آن همه جدیت، ناگهان خنده‌اش گرفت و گفت بروید بیرون!‏
این دانش‌آموخته دارالفنون می‌افزاید: کلاس سوم، ستاره (شاگرد اول) بودم! روزی سر جلسه امتحان ریاضی، یکی از بچه‌ها صندلی‌اش را جلو کشید و پیش من نشست. ناظم آمد و مرا متهم کرد که تقلب کرده‌ام، برگه‌ام را گرفت و گفت نمره‌ات صفر می‌شود. من گریه می‌کردم که آقای عبدالهی آمد و وقتی متوجه ماجرا شد، گفت ما که هنوز امتحان را شروع نکرده‌ایم که تو صفر شده باشی. من به تو ۲۰ می‌دهم. بنشین و برگه ات را به اندازه ۲۰ پر کن! حتی یکی از مسأله‌ها را نتوانستم حل کنم، اما او گفت به تو ۲۰ داده‌ام و باید آن را حل کنی! راهنمایی مختصری کرد و من نمره ۲۰ را گرفتم.‏
آقای آرایش‌نیا همچنین به یاد می‌آورد که پهلوان غلامرضا تختی برای تمرین کشتی به سالن برزنده می‌آمد و یکی از شاگردان دارالفنون، او را از دم در بغل می‌کرد و تا سالن می‌برد و می‌گفت تختی نباید پیاده بیاید!‏
او با حسرتی عمیق می‌افزاید: ما آن زمان در بهشت بودیم و نمی‌فهمیدیم. هرکس از در دارالفنون بیرون آمده باشد، بافت‌اش با دیگران فرق می‌کند!‏
غلامعلی خداداد صفایی می‌گوید: من ابتدا معلم شدم، بعد دیدم این کار پیغمبران است و خیلی سخت است! پس رفتم و تاجر شدم. بعد زبان و تاریخ خواندم. تاریخ قبل و بعد از اسلام، تاریخ معاصر و جامعه‌شناسی تاریخ خواندم. من جزو خیران مدرسه‌ساز هم هستم و ۵ مدرسه در نقاط دوردست ایران ساخته‌ام و در اختیار آموزش و پرورش قرار داده‌ام. ‏
موزه آموزش کشور
در جلسه پایانی مراسم که در یکی از تالارهای دارالفنون برگزار می‌شود، ابوطالب حافظی با اشاره به این که امروز، روز فرخنده و خاطره‌انگیزی بود، می‌گوید: دارالفنون، اکنون موزه‌ای از سیستم آموزش کشور است. در هیچ جای دیگر از ایران، اتاقی با عنوان اتاق وزیران آموزش و پرورش وجود ندارد که اطلاعات مربوط به حدود ۷۵ وزیر آموزش و پرورش کشور، از علیقلی‌میرزا تا سید محمد بطحایی، در آن موجود باشد. دارالفنون شامل قسمت‌های دیگری از جمله موزه کتاب‌های درسی ایران، خانه دارالفنون و خانه امیرکبیر شامل ۶۴ تابلو از دوران زندگی وی نیز هست.‏
جلسه با تجلیل از استاد شیخان و استاد مصطفی کیوان ـ دبیر ادبیات سال‌های ۶۳ ـ ۱۳۴۸ دارالفنون ـ ادامه پیدا می‌کند و بهناز کیوان، دختر استاد کیوان به جای پدرش، لوح تقدیر را دریافت می‌دارد. ‏
فرزند استاد فقید زبان انگلیسی در دارالفنون، علی رحمانی که سال گذشته با ویلچر در مراسمی در این مدرسه حضور پیدا کرده بود، می‌گوید شادترین اوقات استاد، همان یک‌ساعتی بود که در دارالفنون با شاگردان قدیمی خود دیدار کرد. با این که پدرم هر روز در آن ساعت می‌خوابید، اما آن روز و آن ساعت، از حضور در چنین جلسه‌ای بسیار شاد و سرحال بود.
قبولی‌های دانشگاه‌ها
در پایان جلسه، حضار به تبادل شماره تلفن‌ها و خوش و بش با یکدیگر می‌پردازند. من با مهندس باقرخانلرخانی گفتگو می‌کنم که خاطرات گذشته را به روشنی به یاد می‌آورد: دبیر ادبیات ما، آقای باتمان‌قلیچ، پیش از آن که به دارالفنون بیاید، رئیس دبیرستانی در تبریز بود. گاهی با هم پینگ پنگ بازی می‌کردیم و هروقت داشت می‌باخت، می‌گفت اگر ببری به تو نمره نمی‌دهم! اگر می‌باختیم، روی میز می‌نشست و می‌گفت حالا ۱۵ آوانس داری!‏
او می‌افزاید: ایشان چشم‌های زاغ داشت و گاهی پایش را ناگهان محکم پشت تریبون می‌کوبید. یک‌روز به کلاس آمد و گفت متأسفم که یکی از شما در املا نمره صفر گرفته است! بعد هم مرا صدا زد و گفت خانلرخانی بیا پای تخته. جلو رفتم، دیدم با خودکارش روی عدد ۲ را پوشانده و می‌گوید صفر گرفته‌ای، حالا بگویم بچه‌ها تو را هو کنند؟! نه بچه‌ها، خانلرخانی ۲۰ شده است، تشویق‌اش کنید! ‏
این بازنشسته شرکت تعاونی پژوهش در علوم و تکنولوژی ایران می‌افزاید: آن زمان از هر صدنفری که در دانشگاه قبول می‌شدند، ۹۵ نفرشان دانش‌آموخته دارالفنون بودند، از هریک از دبیرستان‌های دیگر مثل مروی، البرز، بزرگمهر، هدف و امیرکبیر هم یک نفر قبول می‌شد. در دارالفنون، گرفتن نمره ۱۲ یا داشتن معدل ۱۵ هم افتخار بود. ما در اینجا فقط درس نمی‌خواندیم اول درس زندگی می‌گرفتیم و بعد آموزش می‌دیدیم. ‏
و من فکر می‌کنم در مدارس امروزی، دانش‌آموزان تا چه حد با کلیدواژه‌هایی مانند نظم و صداقت آشنایند و برای زندگی آینده آماده می‌شوند؟ ‏
ارمغان زمان فشمی

امتیازی داده نشده
Image CAPTCHA