پژوهشهای دانشگاهی برای پرسشهای ناظر به الگوهای تعلیم و تربیت چه پاسخی دارد؟
تاریخ 16 ارديبهشت, 1398 - 07:34.
با وجود اینکه تصویب سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بهخودیخود، ظرفیت ویژهای برای بهکارگیری نیروهای اجتماعی تحولخواه داشت، اهمال و سبک اجرای آن در رأس وزارت آموزشوپرورش این فرصت را سوزاند و پتانسیل اجتماعی موجود و ایجاد شده در پی تصویب را به سمت ساختارگریزی بههنگام اجرا سوق داد. نیروهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و با یأس از دولتمردان به ایجاد و توسعه الگوهای جدیدی مانند مسجد-مدرسهها روی آوردند.
به گزارش پایگاه خبری رب، علی پارسانیا، دانشجوی دکتری فلسفۀ تعلیم و تربیت و مدیر عامل بنیاد تربیتی حیات، در یادداشتی با عنوان «دربارۀ پدیدۀ مسجد-مدرسه»، به دلایل شکلگیری و توسعۀ این ساختار آموزشیتربیتی پرداخت.
متن این یادداشت را میخوانید:
شکلگیری ساختاری جدید و متفاوت با مدارس رایج به نام «مسجد-مدرسه»ها و اقبال ناگهانی و گسترده مذهبیها از این قالب جدید تعلیم و تربیت، آن را به پدیدهای نوپیدا و جدی تبدیل کرده است. از این رو باید بدان اندیشید و مسیری برای مواجهه با آن ترسیم نمود.
با وجود اینکه الگوهای عملی متفاوتی از این مفهوم مسجد-مدرسه شکل گرفته است، به اعتبار وجه اشتراک آنها با هم میتوان به دلایل مشترک شکلگیری، آسیبهای احتمالی مشترک و راهبردهای پیشنهادی برای رفع این آسیبها پرداخت. از این رو در سه یادداشت
مجزا به این سه مقوله خواهم پرداخت. در یادداشت حاضر و در ادامه به موضوع اول یعنی دلایل شکلگیری و توسعۀ سریع مسجد-مدرسهها به طور مختصر اشاراتی میشود.
- تعلیم و تربیت در حال تبدیلشدن به مسئلهای عمومی
تا حدود ده سال گذشته، تعلیم و تربیت دغدغه و مسئله اولویتدار خواص بود که شامل معدودی از مسئولین تراز اول، معدودی از دانشگاهیان و بخشی از فرهیختگان عملگرا میشد. این گروه سوم نیز یکدست نیستند و طیفی از مذهبیها و غیرمذهبیها، سیاسیها و غیرسیاسیها و انقلابیون و غیرانقلابیها در آن قرار میگیرند.
از حدود ده سال پیش، تعلیم و تربیت آرام آرام از لاک خواص بیرون زده و در حال تبدیل شدن به مسئلۀ عموم است. این حرکت به سمت عمومیشدن، خود مدلول دلایل و عواملی است. اهم این عوامل عبارتاند از:
- گفتمانسازی رهبر انقلاب در طول ۳۰ سال رهبری
- ظرفیت حرکتآفرینی اسناد ملی مانند سند تحول بنیادین آموزشوپرورش با وجود کوتاهی حاکمیت در اجرای آن
- شکستهای نوبهای دو جریان سیاسی داخلی در انتخاباتهای سی سال گذشته و ارجاع این شکستها به ریشههای فرهنگی
- اقبال نهادهای بین المللی به جهانیکردن ارزشهای تربیتی در یک جامعه دموکراتیک و به تبع، تجویز اسنادی مانند ۲۰۳۰ و شکلگیری جریانهای داخلی مدافع و مخالف این اسناد
- ظهور ساختارهای جدید تربیتی مانند مسجد-مدرسهها یکی از نمودهای عمومیترشدن «مسئلۀ» تعلیم و تربیت میان مذهبیها است.
نهادهای تربیتی سکولار غیردولتی (مجوزدار و بدون مجوز) با برخی از دلایل فوق، بهویژه دلایل ۱ و ۲ بیگانهاند و نهایتاً از آنها بهمثابه موجی استفاده میکنند که بر آن سوار شوند، اما هر چهار دلیل فوق برای مذهبیون مدلولاتی دارد و نقشهایی تعریف میکند؛ هم به عنوان کنش گر و هم به عنوان مخاطب. ظهور ساختارهای جدید تربیتی مانند مسجد-مدرسهها یکی از نمودهای عمومیترشدن «مسئلۀ» تعلیم و تربیت میان مذهبیها است.
- بیاعتمادی به ساختار رسمی و یأس از اصلاح آن
با وجود اینکه تدوین و تصویب سند تحول بنیادین آموزشوپرورش به خودی خود، ظرفیت ویژهای برای بهکارگیری نیروهای اجتماعی تحولخواه داشت، اهمال و سبک اجرای آن در رأس وزارت آموزشوپرورش این فرصت را سوزاند و پتانسیل اجتماعی موجود و ایجاد شده در پی تصویب را به سمت ساختارگریزی به هنگام اجرا سوق داد. نیروهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و با یأس از دولتمردان به ایجاد و توسعه الگوهای جدیدی مانند مسجد-مدرسهها روی آوردند و صد البته برای این کنش خود نیازی به هماهنگی با حاکمیت نمیبینند، چراکه این هماهنگی مستلزم ورود به ساختارهای بوروکراتیک فرسایشی و فرمایشی است که در نهایت به استحالۀ ایدۀ اصلی منجر خواهد شد. شایان ذکر است اینکه قشر مذهبی، به هر دلیلی خود را نمایندۀ حاکمیت میداند، بیتأثیر در این ساختارگریزی و رسمیتزدایی از امر تعلیم و تربیت نیست. مجموعههای غیردولتی سکولار، همواره از نظارت حکمران نگراناند، اگرچه میزان این نگرانی با تغییر دولتها متغیر است، اما مذهبیها تا اندازهای فارغ از این دغدغه و با فراغت خاطر بیشتری مشغول به دور زدن حاکمیت هستند، چرا که خود را بخشی از حاکمیت میدانند. این مسئله خود موضوع مجزایی است که مداقۀ پژوهشگران جامعهشناسی سیاسی را میطلبد. علاوه بر آن حمایتهای غیررسمی برخی ارگانهای حاکمیتی از مسجد-مدرسهها کاملاً محتمل است که خود آسیبهای جدیتری در حاکمیتزدایی و رسمیتزدایی از تعلیم و تربیت دارد.
با وجود اینکه سند تحول بنیادین آموزشوپرورش به خودی خود، ظرفیت ویژهای برای بهکارگیری نیروهای اجتماعی تحولخواه داشت، اهمال و سبک اجرای آن در رأس وزارت آموزشوپرورش این فرصت را سوزاند و پتانسیل اجتماعی موجود و ایجادشده را به سمت ساختارگریزی به هنگام اجرا سوق داد.
- بیتوجهی حاکمیت به تنوع الگوهای ساختاری در تربیت
قوانین و اسناد ملی مانند سند تحول بنیادین آموزشوپرورش برای یک قالب از پیشتعیین شدۀ مفروض یعنی «مدرسه» با همان ساختار قدرت و تصمیمگیری و برنامهریزی پیشین نگاشته شدهاند. تکالگوییبودن، در عصر حاضر به طور طبیعی به رسمیتزدایی و حاکمیتگریزی منجر خواهد شد.
تکالگوییبودن آموزش و پرورش به طور طبیعی به رسمیتزدایی و حاکمیتگریزی منجر خواهد شد.
- غیراصلاحپذیر دانستن مدرنیته و تمام ساختارهای وارداتی آن
«مدرسه» یک ساختار مدرن وارداتی است و هر چه که وارداتی و مدرن باشد، از شالوده، آلوده است و امکان اصلاح آن نیست.
باورمندان به این گزاره، اساساً اصلاحات در برنامه درسی مدرسه و نیروی انسان آن و … را بازی در زمین مدرنیته تلقی میکنند و با عدم باور به اصلاحات آموزشی در ساختارهای مدرن، میل به طراحی ساختارهای ریشهدار در سنت دارند. در نقد این نگاه، معنای ریشهداری را باید واکاوی کرد و تلقیهای سادهانگارانه از سنت را از چهرۀ نهادسازیهای خام باید زدود.
- سادهانگاری و عملزدگی مفرطِ بخش قابل توجهی از تحولخواهان تربیتی
امر تحول به ویژه ساختارسازی برای تربیت، مستلزم غور در تجربیات گذشته بشری و نیز بنیادهای اندیشگانی اسلامی است. با این باور ساده که در گذشته مسجد کانون ادارۀ جامعه بوده، نمیتوان تمام امور اجتماعی را از صفر تا صد به مسجد منتقل نمود. نمیتوان به سادگی از تجربۀ کلیسا و مدارس یسوعیان در امر تربیت مسیحیگونه عبور کرد و خود را مبرا از خطاها و آفتهایی دانست که مسیحیان با آن روبهرو شدند و در نهایت به دینزدایی افراطی از حیات مسیحیت منجر شد. نمیتوان با استناد به یک روایت در خصوص مسجد یا تربیت و بدون اعتنا به شبکه معنایی مفاهیم به کار رفته در منظومه روایات و بدون مطالعات روانشناختی و جامعهشناختی و فلسفی به راحتی یک ایدۀ تربیتی را چونان یک اصل استوار دینی پذیرفت و بر آن پای فشرد. این سادهاندیشی در تربیت وقتی با عملزدگی افراطی همآغوش شود، فاصلۀ زمانی میان «ایدهپردازی»، «تأسیس» و «تکثیر» در الگوهای تربیتی و ساختارسازی را کاهش میدهد؛ اتفاقی که برای مسجد-مدرسهها در حال رخ دادن است و باید منتظر عواقب ناخوشایند آن بود.
سادهاندیشی در تربیت وقتی با عملزدگی افراطی همآغوش شود، فاصلۀ زمانی میان «ایدهپردازی»، «تأسیس» و «تکثیر» در الگوهای تربیتی و ساختارسازی را کاهش میدهد؛ اتفاقی که برای مسجد-مدرسهها در حال رخ دادن است و باید منتظر عواقب ناخوشایند آن بود.
در پایان خالی از فایده نیست که یک پرسش از جامعه دانشگاهی کشور طرح شود:
آیا پژوهشهای انجام شده در دانشگاه، پاسخی برای پرسشهای ناظر به این پدیده جدید دارد؟ یا دانشگاه که باید متکفل علم برای ساماندهی عمل تربیت باشد برای اندیشهورزی در موضوعاتی مانند مسجد-مدرسهها دستش خالی است!