نقش خودپنداره و نگرشهای مذهبی در رفتارهای فرد و خانواده
بررسی روانشناختی حدیث «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره»
میگویند دنیای هر کس ساخته و پرداخته اندیشه خود اوست، اگر چنین است پس چرا از قدرت بیکرانی که در وجودمان نهفته یاری نمیجوییم و نیروی واقعی تفکر و هوش و خرد را در بوته آزمایش قرار نمیدهیم و موانع و مشکلاتی را که بیشتر زائیده تخیلات ما هستند از پیش پای برنمیداریم؟
ندای اصفهان- جواد جلوانی [۱]- زهرا رضایت [۲]
[۱] طلبه سطح یک حوزه علمیه اصفهان، مدرسه علمیه میرزاحسین
[۲] کارشناسی روانشناسی، دانشگاه اصفهان
***
هدف این تحقیق بررسی میزان خودپنداری و نگرشهای مذهبی افراد و نقش آن در عزت نفس، نگرشها، رفتارها و موفقیتهای فردی، خانوادگی و اجتماعی است.
اگر خود را آن طور که هستیم و باید باشیم نشناسیم، زندگیمان در تضاد و اصطکاک بیهوده سپری خواهد شد. کشفهایمان نه براساس واقعیت وجودمان که بر اساس ایده آلها و تلقینات خواهد بود. پوچ و تو خالی، فاقد انرژی و زایندگی، چرا که اعمالی نیستند که خود واقعی و خود درونمان آنها را بوجود آورده باشد. حس میکنیم که مصنوعیاند و نامطلوب و چون از دل بر نمیآیند بر دل نیز نمینشینند. احساس بودن و احساس زندگی کردن نمیکنیم، دقیقا از خود بیگانهایم و چرا که نباشیم؟ مگر نشناختن همان بیگانگی نیست؟ متاسفانه بسیار اندکاند کسانی که براستی میدانند کالبدشان در تسخیر چگونه شخصیتی است و چه نوع عملکردی را از وی میتوان انتظار داشت.
رفتار فرد تا حد بسیاری زیادی ناشی از ادراک است و ادراک خود نیز بر مفروضات انسان درباره محیط و محرکهای خارجی مبتنی میباشد. حس خودپنداری کلیه جنبههای عاطفی، اجتماعی، روانی، اخلاقی و جسمی فرد را تحت الشعاع قرار میدهد و به عنوان وسیلهای نسبتاً ثابت برای مشاهده و درک دنیای خارج مورد استفاده قرار میگیرد. و چه زیباست وقتی این ادراکات از دریچه دین و مذهب به دست آید. دین برای آدمی موهبتی است که او را به یک فلسفه حیات مسلح میکند، به عقل وی روشنگری میبخشد و بر اراده تاکید دارد، به آدمی کمک میکند تا به فرمان عقل گردن نهد و نیازهای اساسی روح، به ویژه نیاز به عشق و جاودانگی را تحقق بخشد.
آیا بین نگرشهای مذهبی و خودپنداره رابطه وجود دارد؟ خودپنداره چیست؟ چه عواملی در شناخت آن مؤثر است؟ و چه رابطهای با نگرشهای مذهبی دارد؟ نگرشهای مذهبی چگونه میتوانند در شکل گیری شخصیت انسان موثر باشند؟
اینها سوالاتی است که پاسخهای آن را از جوانب مختلف روانشناسی مورد تدقیق قرار میدهیم.
مقدمه
شخصیت آدمی به گستردگی و ژرفای اقیانوسی بیکران است که تمامی حیات پر تلاطم او را در سیطره خود میگیرد و به نام نیروی اراده، سرنوشت و تقدیر وی را رقم میزند. گاهی شخص را بر تارک آرزوهایش مینشاند و گاهی به قعر مذلتش میکشاند و سعادت و شوربختی هر فرد را که رابطهای تنگاتنگ با چگونگی بهرهگیری از قدرت لایزال نفسانیاتش دارد پیریزی میکند. همین مجموعه ترسها، اضطرابها، وسواسها، تردیدها، کینهها، خشمها و هیجانات توفنده و احساس حقارتها و ندامتها و عقدههاست که زندگی را به کاممان تلخ میسازد و روشنی دل انگیز حیات را در ابر عبوس و اندوه بار اوهام و پندارها تیره و تار می کند و شادی زیستن را از ما باز میستاند. میگویند دنیای هر کس ساخته و پرداخته اندیشه خود اوست، اگر چنین است پس چرا از قدرت بیکرانی که در وجودمان نهفته یاری نمیجوییم و نیروی واقعی تفکر و هوش و خرد را در بوته آزمایش قرار نمیدهیم و موانع و مشکلاتی را که بیشتر زائیده تخیلات ما هستند از پیش پای برنمیداریم؟
تار و پود زندگی انسان با باورهای دینی تنیده شده است. گواه این مطلب آن است که با مطالعه جوامع انسانی و تاریخ تمدنها میبینیم که همواره رگههایی از دین و باورهای دینی در هر دورهای به شکلی متجلی شدهاند. زمانی دین و دینداری در قامت باورها و اعمال جادویی و زمانی تحت پوشش پنداشتهای اسطورهای جلوه مینمود. ادیان الهی و توحیدی نیز همواره سایه خود را بر سر جوامع گستراندهاند. گستردگی و عمومیت نگرش دینی از توحیدیترین تا شرکآمیزترین صورت آن یعنی از پرستش یگانه هستی تا تجسم نیروی ماورایی در غالب انسانی، همگی حکایت از اصیلترین نیاز درونی انسان یعنی خداجویی دارد. از این روست که نیاز به دین و مذهب در شمار اصیلترین نیازهای انسانی تلقی میشود که از دیرباز در تمام جوامع بشری مطرح بوده است.
بیان مسئله:
«خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی- پیامبر اسلام» (بحار الانوار، ج ۶۱، ص ۹۹)
خودشناسی به اندازه خداشناسی سهل است و به همان اندازه در معرض خطا قرار دارد. اگر خدا را آن طور که شایسته و صواب است نشناسیم، نخواهیم توانست ارتباطی درست با جهان برقرار سازیم و اندیشه مان معلق و متزلزل در هستی به هر سو چنگ خواهد انداخت تا پایگاه و قراری بیابد و چون از نتیجه تلاش بیهودهاش مأیوس و خسته شود، وحشت زده و با احساسی آکنده از غربت و تنهایی در انتظار پایان روزشماری خواهد کرد.
کودک در دوران شیرخوارگی یکی از جنبههای تجربه خود را از جنبههای دیگر متفاوت یا جدا میکند؛ این جنبه خود اوست که با کاربرد پیش از پیش واژههای «من و مال من» نمایان میشود. کودک شیرخوار توانایی آن را مییابد تا آنچه را که متعلق به او یا جزیی از اوست از سایر چیزهایی که میبیند و میشنود و لمس میکند و میبوید تشخیص دهد و تصوری از خود بیابد. تصویر کودک از آنچه میخواهد باشد و میتواند باشد جزیی از مفهوم و تصور خود است. شکل گرفتن چنین تصمیمی حاصل روابط متقابل پیچیده و روز افزون با دیگران است. شیوههای خاصی که سبب تکامل و تصور خود میگردد بستگی به میزان محبتی دارد که کودک شیرخوار دریافت میکند. تکامل تصویر خود کودک، به شدت تحت تاثیر مادر است. در سنین بالاتر، مذهب و اعتقادات فرد نیز در شکلگیری خودپندارهی وی بیاثر نیست… زمانی که انسان دردمند و ناامید از کمک دیگران در کاهش دردهای جسمانی یا روانی خود راهی به جایی نمییابد و این جهان پهناور برای فرد چنان زندانی تاریک میشود و یا هنگامی که درمانهای کلاسیک کمکی به بیمار نمیکند، تنها راهی که برای نجات او از دردهای جانکاه باقی میماند، یاری جستن از ایمان و باورهای مذهبی، باور به قدرت لایزال الهی و نیایش او، سرنهادن به خواست و اراده الهی است که در تسکین دردها، به انسان آرامش و توان تحمل میدهد. ایمان به هستی بخش، در درون و فطرت انسان نهفته است. نیروی عظیمی از احساسات عمیق که برای هر انسانی به دور از دلبستگیهای مادی میتواند به جوشش درآید و در حالیکه بالقوه است بالفعل شود.
اهمیت موضوع:
در بحث نگرشهای مذهبی و خودپنداره منظور ما بررسی رابطه خودپنداره و مذهب بر یکدیگر است. این مطلب مخصوصا برای جوانان که در این برهه از زندگی باید تصمیمهای مهمی در زمینه شغل و ازدواج، تعیین اهداف آینده و… خود بگیرند، مهمتر و قابل توجهتر است. معمولا افراد با توجه به ارزشی که برای خود قایلند و با توجه به ویژگیها و صفات و تواناییهایی که در خود سراغ دارند دست به عمل میزنند. بنابراین بررسی آن مثمر ثمر خواهد بود و میتوان با ارائه راهنماییهایی به افراد جامعه در جهت بهتر کردن زندگی فردی و اجتماعی آنها نقش با ارزشی را ایفا نمود. اگر این راهنماییها از دریچه مذهب ارائه شود، آن هنگام شناخت خود زیباتر است و برای سوالهایمان جوابهای بهتری مییابیم.
همانطور که امام هادی علیه السلام در حدیثی میفرمایند: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره» (تحف العقول، ص ۴۳۸).
یعنی: اگر کسی در نزد خود خوار شد، احساس شخصیت نکند، از شر او ایمن مباش.
این حدیث کلیدی به عنوان یک شاخص میتواند مبنای مطالعات و بررسیهای روانشناختی (psychology) اندیشمندان و دانشمندان قرار گیرد.
خودشناسی تعریف مفهومی
نگرشهای مذهبی: به مجموعه اعتقادات دینی و باورهای مذهبی ما نسبت به خداوند و جهان هستی گفته میشود. فردی که ایمان عمیق به خداوند دارد، این نگرش بخش وسیعی از زندگی او را در بر میگیرد و دید او نسبت به جهان تغییر میکند و نتیجهی این نگرش در رفتار، اعمال و عواطف او ظاهر میگردد.
خودپنداره: ارزشیابی کلی فرد از شخصیت خویش است. این ارزشیابی ناشی از ارزشیابیهای ذهنیای است که معمولا از ویژگیهای رفتاری خود به عمل میآوریم. درنتیجه خودپنداره ممکن است مثبت یا منفی باشد (آدلر، ۱۹۵۴ به نقل از تقی زاده، ۱۳۷۹، ص ۲۱).
تعریف دیگر از خودپنداره: آگاهی فرد از هویت خویش به عنوان یک شخص و یا ارزشیابی فرد از خود.
خودپنداره به تدریج رشد و تکامل پیدا میکند، از وقتی که کودک قسمتهایی از بدنش را کشف میکند و سپس تمام افکار، احساسات، گرایشها، ارزشها و آرزوها را شامل میشود. (تقی زاده، ۱۳۷۹، ص ۲۹)
چگونگی ایجاد و رشد خودپنداره
پندار هر کسی نسبت به خود، تعیین کننده سرنوشت فردی و اجتماعی و به طور کلی زندگی اوست. خودپنداری اساس ارزیابی خویشتن از عالم و آدم است. همه ما به عنوان افراد بشر دارای این احتیاج اساسی هستیم که خود را به عنوان فرد مستقل و واحدی بشناسیم. خودشناسی اساس احتیاجات بشری است. دورههای رشد آدمی دارای فراز و نشیبهای متعددی است. اما مهمترین دوره رشد، زمانی است که فرد در پی دست یافتن به پاسخ سوال “من کیستم؟” است و در این وقت است که بالاترین نیاز فرد نیاز به خودشناسی و شناخت هویت واقعی خویش است.
نحوه نگرش و رفتار والدین با فرزندان و چگونگی عکس العمل آنها و اظهار نظر و طرز تلقی پدر و مادر، عامل مهمی در ساخت خودپنداره است. خانواده نخستین بذر تکوین پندار و تصور نسبت به خود، جهان، خدا و مردم را در ذهن و قلب افراد میکارد. کلید اصلی رشد و سازندگی شخصیت فردی و اجتماعی نوجوان منوط به تصوری است که از خویش دارد، زیرا نگرش از خویشتن راهنمای رفتار، داربست راهنما، متحول و هماهنگ، باثبات، مشوق رشد، عامل انگیزش شخصیت و مرکز صعود و سقوط و فرمانده کل هستی شخص است.
خودپنداره شامل نگرشها، احساسات و دانش ما درباره توانایی، مهارت و قابلیت پذیرش اجتماعی است. خودپنداره تمام ابعاد شناختی، ادراکی، عاطفی و رویههای ارزیابی را در برمیگیرد. بنابراین مجموعه نگرشهای شخص نسبت به خود را خودپنداره مینامند. خودپنداره در طول تاریخ بشری از دیدگاه فلاسفه، دانشمندان و نیز افراد عادی مورد توجه قرار گرفته است. در سالهای اخیر روانشناسان به عواملی که مربوط به تشکیل و تکامل خودپنداره میشود توجه زیادی مبذول داشتهاند. این موضوع حتی برای متخصصان بهداشت روانی نیز اهمیت خاصی دارد، زیرا پندار فرد از شخصیت خود، تا اندازه زیادی تصور او را درباره محیطش تعیین میکند. اگر تصور از خود مثبت و متعادل باشد، شخص دارای سلامت روانی است. برعکس اگر خودپنداره شخص منفی و نامتعادل باشد، از لحاظ روانی فردی ناسالم تلقی میشود. خودپنداره اکتسابی است و این نکته برای کسانی که مسئول پرورش فرد یا کودک در اوان زندگی هستند، به ویژه خانواده و والدین اهمیت دارد. واکنش دیگران، مقایسه با دیگران، نقشهای اجتماعی و همانندسازی از عوامل موثر دیگر در رشد خودپنداره به حساب می آیند.
روانشناسی خودپنداره یک واژه کلی است که سه مولفه دارد:
۱- تصویر خود، که به شیوه توصیف از خودمان یعنی به آنچه فکر میکنیم هستیم اشاره دارد (خواه بر اساس واقعیت یا خلاف آن باشد).
۲- عزت نفس، تصویر خود به طور اساسی جنبه توصیفی دارد، عزت نفس به طور اساسی جنبه ارزشیابی دارد و به حدی اشاره میکند که ما خویشتن را دوست داریم، میپذیریم و ارزش دارد در مورد آن فکر کنیم.
۳- خود آرمانی، همان چیزی است که دوست داریم باشیم و این ممکن است وسعت و درجات متفاوتی داشته باشد.. هر چه فاصله بین تصویر خود و خود آرمانی زیادتر شود عزت نفس کاهش پیدا میکند (رضایت، ۱۳۸۶، ص ۱۱).
خانواده به عنوان محور رشد و ترقی مفهوم خودپنداری
به قول حافظ شیرازی:
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنانچه تربیتم میکنند میرویم
خانواده خطیرترین، حساسترین و مهمترین نقش را در رشد و شکلگیری و پایداری “خود” بر عهده دارد. محیط خانواده اولین نقش و نگار خود را بر شخصیت کودک میزند. رفتار و کردار هر کسی ناشی از تربیت خانواده است. خانواده نقش و نگار خود را بر روح و دل میزند و افکار و اندیشهها و شخصیتها را میانگارد و خط سیر سعادت و بدبختی ما را تعیین میکند. سرنوشت هر کس در خانواده او تعیین میشود و سبک زندگی او پایه گذاری میشود. خانه اولین مرکز آموزشی، اخلاقی، تربیتی، اقتصادی، مذهبی، هنری و بهداشتی انسان است. کودک همان نظری را میپذیرد و یاد میگیرد که افراد خانه به آن معتقدند، مذهبی را قبول میکند که والدین به آن ایمان دارند. محیط خانواده شخص را به اجتماع، فرهنگ و آداب و رسوم جامعهای که درآن زندگی میکند آشنا میسازد، طرز معاشرت، برخورد با دیگران، احترام به حقوق سایر مردم، راه و روش زندگی، برخوردها، تمایلات، مسایل عاطفی و… نکاتی است که کودک در خانه یاد میگیرد (تقی زاده، ۱۳۷۹، ص۳۳). خانواده هسته مرکزی هر اجتماع است و یکی از پایههای اساسی آن محسوب میگردد. پدر و مادر عوامل غیر قابل تردید ایجاد یک هسته مرکزی میباشند (سروری، ۱۳۷۱، ص۵۰). به نظر میرسد مبنای خانواده در سلامت روان نه تنها یک ضرورت بیولوژیکی، بلکه روانی است. اثرات و نفوذ خانواده در رشد کودک و نوجوان بیشمار است. “خویشتن پنداری” و احساس ارزشمندی نوجوان از نگرشهای اعضای خانواده نسبت به او نشأت میگیرد (نوابی نژاد، ۱۳۷۱، ص۱۹۷).
دیدگاه صاحبنظران اسلامی درمورد خودپنداره
انسان از جهات مختلف موضوع علوم گوناگون قرار میگیرد. روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ، اخلاق، طب و حتی فیزیولوژی و بیولوژی علومی هستند که هر یک وجود انسان را از نظر خاصی مورد بحث قرار میدهند. ما در اینجا به بحث درباره انسان میپردازیم از این نظر که موجودی است کمال پذیر و درباره کمال نهایی و راه رسیدن به آن گفتگو میکنیم و میکوشیم از راه تأمل در وجود خویش و یافتن عواملی که در فطرت ما برای سیر وصول به هدف اصلی نهاده شده است و شناختن کنشهایی که به سوی آرمانهای بلند انسانی وجود دارد و همچنین روابطی که وجود ما را با دیگران پیوند میدهد و به ما امکان میدهد که با استفاده از آنها و کوشش در راه تحکیم و تقویت آنها خود را نیرومندتر و برای ترقی و تکامل آمادهتر سازیم. بنابراین هدف و فایده بحث عبارت است از شناختن کمال حقیقی و راه رسیدن به آن و اسلوب آن عبارت است از: «بررسی بینشهای درونی خویش برای بازشناختن خواستها و کششهایی که در وجود ما برای کمال نهاده شده و عواملی که ما را در راه رسیدن به آن کمک میکنند» (صانعی، ۱۳۶۳، ص۳).
خودشناسی و ضرورت آن
عارفی میگوید:
گر چه نتوانی بدانی چیستی جهد کن چندانکه دانی کیستی
برای تغییر یک فرد و یا یک ملـت باید اول محور افکار او را تغییر داد و در این راه همبستگی مادیت و معنویت و فعالیت و فضیلت را نباید از نظر دور داشت و آنچه روش فلسفه توحید است، روح و جسم را لازم است متعادل ساخت و تکامل که عالیترین هدف آفرینش است، جز در سایه این مطلب میسر نیست. «برای تعقیب این هدف و رسیدن به کمال جز اینکه انسانها ویژگیهای خویش را بدانند و توفیقی در شناسایی خود داشته باشند، راهی نیست» (بهاری، ۱۳۶۲، ص۹).
برای موجودی که فطرتا ًدارای حب ذات میباشد کاملا طبیعی است که به خود بپردازد و در صدد شناختن کمالات خویش و راه رسیده به آن برآید. پس درک خودشناسی نیازی به دلیلهای پیچیده عقلی ندارد از این رو، غفلت از این حقیقت امری است غیرطبیعی و اغراق آمیز. اساسا ًهمه تلاشهای انسانی اعم از علمی و عملی برای تامین لذایذ و منافع و مصالح “انسان” انجام میگیرد پس “شناختن خود انسان” و آغاز و انجام او و همچنین کمالاتی که ممکن است به آنها نائل گردد مقدم بر همه مسائل بلکه بدون شناختن حقیقت انسان و ارزش واقعی او، سایر بحثها و تلاشها بیهوده و بیپایه است. اصراری که ادیان آسمانی و پیشوایان دینی و علماء اخلاق به خودشناسی و به خودپردازی دارند، همگی ارشادی است به همین حقیقت فطری و عقلی. قرآن شریف فراموش کردن نفس را لازمه فراموش کردن خدا و به منزله عقوبت این گناه معرفی میفرماید: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم»: مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند خدا هم خودشان را از یادشان برد (حشر- آیه ۱۹). پیغمبر اکرم (ص) نیز برای خودشناسی اهمیت فوق العادهای قائل شدهاند و آن را راه خداشناسی معرفی میفرمایند: «من عرفه نفسه، فقد عرفه ربه» کسیکه خودش را شناخت پروردگارش را شناخت (بحارالأنوار، ج۲، ص۳۱ و ج۶، ص۲۵۱ و ج۵۴، ص۹۹ و ج۶۲، ص۲۹۳ و ج۸۸، ص۴۵۶). از امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز این کلمات قصار نقل شده است که:
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَقَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها»؛ در شگفتم از کسی که گمشدهاش را میجوید در حالیکه خود را گم کرده و نمیجویدش (غرر الحکم، حدیث ۴۶۵۸).
«عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه». در شگفتم از کسی که خود را نمیشناسد چگونه پروردگارش را میشناسد (غرر الحکم، ص ۳۸۷).
«غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه». نهایت معرفت این است که انسان خودش را بشناسد (غرر الحکم، ص ۳۷۲).
توضیحات لازم در زمینه خودشناسی
منظور از خودگرایی و درون نگری و خودکاوی در اینجا این است که انسان با تأمل در وجود خویش و استعدادهای درونی و کنشهای باطنی خویش، هدف اصلی و کمال نهایی و نیز مسیر سعادت و ترقی حقیقی را بشناسد، نه اینکه پیوندهای وجودی خود را با دیگران ندیده انگارد و امکاناتی که برای پیشرفت و تکامل در پرتو اجتماع و همکاری وجود دارد انکار نماید بنابراین منظور از این گونه تعبیرات نیز جنبههای مثبت آنهاست و نباید با تعبیراتی نظیر خودگرایی، درون گرایی، خودبینی و خودپرستی و مانند آنها که در روانشناسی و اخلاق و غیره به کار میرود و متضمن معانی منفی است اشتباه شود (صانعی، ۱۳۶۳، ص۴-۸). هر چه در خودشناسی بیشتر قدم برداریم و به پرورش امکاناتی که بالقوه وجود دارد بپردازیم و آگاهی به استعدادهای ذهنی و خدادادی پیدا کنیم بالطبع در ساختن خود و بالا بردن حد شکوفایی از نظر ساختمان بدنی و روحی و فکری و عاطفی و بالاخره در امور اجتماعی و ملی و هدف زندگی، توفیق بیشتری خواهیم یافت. فقط با شناختن خویشتن و “خودپنداری صحیح” آدمی از خویش و پرورش شخصیت خود میتواند قوانین اصلی زندگی را که عبارت است از قوانین حفظ حیات و بقای نسل و تعالی روانی و تقرب به حق، که هدف آفرینش است، پیاده نماید و اگر امکان خودشناسی در فاصله بین تولد و مرگ (عمر) برای کسی فراهم شود در هر مرحله که آدمی خود را بهتر درک کند بیشتر به اصرار خلقت پی برده و به مقام خلیفه الهی نزدیکتر میشود و خود را تصویری از خدا و نمودی از آن بود، مییابد و به خلقت توانای خود که عجیبترین پدیده خلقت است پی میبرد و شناخت استعدادهای نهفته در وجودش و قدرت و تواناییش مانع کوتهبینیاش خواهد شد و وابستگی خود را به قدرت لایزال الهی در خواهد یافت و چنانکه در مورد اهمیت و مرتبت انسان برخی از مفسرین آیه شریفه زیر را درباره انسان دانستهاند:
«کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر»: کتابی استوار شده پس تفصیل داده شده از نزد خدای آگاه و حکیم (هود- آیه ۱).
مولانا جلالالدین میگوید:
گر به ظاهر عالم اصغر توئی آن به معنی عالم اکبر توئی
سیر تاریخی خودشناسی
خودشناسی مبنای همه ادیان و مکاتب بوده زیرا به خوبی پی برده بودند که انسان اگر خود را بشناسد به حقایق طبیعت و به اسرار خلقت آگاهی خواهد یافت و بزرگترین حیرانی بشر که به قول خواجه شیراز:
عیان نشد ز کجا آمدم کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
که همراه با درد عظیم عدم آگاهی است پایان خواهد یافت البته شرطش خارج شدن از من طبیعی یا نفس حیوانی است. مسلم است که هر کسی که خود را شناخت، در حدی مشیت خدای خود را نیز خواهد شناخت و پیرو آن احکام و قوانینی خواهد بود که در اعتلای روح او موثر بوده و بنا به گفته عرفا موجب الحاق او از ناسوت به لاهوت خواهد شد و ممکن الوجود با همه نیازمندی به واجب الوجود، درنهایت بینیازی خواهد پیوست (بهاری، ۱۳۶۳، ص۱۰-۱۵). بیشک بزرگترین خدمت به انسان آگاهی انسان از “خودش” میباشد و عقیده و احکامی که انسان را به رستگاری میبرد، از همه عقاید و ایدئولوژیهای دیگر لازم است تفکیک گردد بنحوی که اول باید انسان را شناخت و بعد کمبودها و دردهایش را یافت (همان، ص۱۹). از دیدگاه اسلام داشتن و رسیدن به یک پندار درست و منطقی برای زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی لازم و ضروری است. تصورات غلط از خویشتن بزرگترین موانع رشد شخصیت انسانی انسان است. آدم جاهل با داشتن تصورات نادرست از خود مانع پرورش استعدادهای خویش شده، و زندگی و دنیای اطراف خود را به صورت جهنم سوزانی در میآورد. خودشناسی اولین شرط خودسازی و برای خودسازی موانعی بزرگ وجود دارد که تنها با ایجاد خودپنداری صحیح قابل حل و رفع میباشد. از جمله این موانع عبارتند از: کبر و خودخواهی، خودکم بینی و یا عقده حقارت، وابستگیهای تنگ نظرانه، اصالت به افکار و اندیشه خود دادن، مسالمت جویی و سازش طلبی، پیروی از ظن و گمان، جهل به معرفت نفس. اینها به عنوان موانع درونی و اخلاقی بشرند. اما موانع بیرونی نیز وجود دارند که عبارت است از: دنیا، عمل گرایی، وابستگیهای قومی و فامیلی، زنجیرههای نظام طاغوتی و تشریفات زندگی. جمع این خصوصیات و عوامل و حالات به عدم شناخت و آگاهی درست فرد نسبت به خود و محیط خود برمیگردد.
هماهنگی در معرفت انسان و شناخت جهان
گرچه جهان شناسی و انسان شناسی هر یک از مسائل مختص به خود برخوردارند و لیکن چون انسان از جهان جدا نبوده و جهان بیرون از انسان نیست، این دو شناخت هماهنگ با یکدیگر میباشد و از این رو اگر جهان را به گونهای بشناسیم که انسان را به حساب نیاوریم و یا انسان را به قطع نظر از جهان مورد مطالعه قرار دهیم و یا هر دو را با دو معرفت جدای از یکدیگر بشناسیم، به شناختی درست نسبت به هیچ یک از آن دو دست نخواهیم یافت (جوادی آملی، ۱۳۷۲، ص۸۵).
روانشناسی
بینشهای عمده قرآن برای تغییر تلقی و پندار انسان
خسرو باقری (۱۳۷۰) چهار دسته بندی را تفکیک میکند که به طور خلاصه چنین است:
الف) بینش در مورد دنیا: دنیا نامی است بر مرحله ابتدایی از هستی و قشری کممایه از آن، که در حال حاضر انسان محصور در ضیق آن، زندگی میکند. طبق بینش قرآن راز دنیا در دو نکته است: الم و امل: دنیا سرای الم و امل است.
دنیا سرای الم است، از آن که آن را با بلا در پیچیدهاند. بلا از دنیا نمیتواند برکنار باشد و نبود بلا را نمیتوان برگزید، بلا در دنیا اصالت دارد و عارضه نیست. نیمهدیگر رخسار دنیا، امل است و این از آن روست که خداوند دنیا را زینتکدهای ساخته است و زمین، کانون حیات دنیا را با زینتها آراسته است. قرآن با عرضه چنین بینشی در مورد دنیا، زمینه دگرگونی و تحول را در انسان فراهم میآورد. دنیا سرای الم دیدن است و آمادگی برای پذیرش دشواریها و رنجها را در انسان به وجود میآورد و صبر در شداید و قدرت رویارویی با مشکل را میسر میگرداند.
ب) بینش در مورد حقیقت انسان: انسان، هزار جلوه دارد، در هر موقعیت به گونهای است و در هر زمان به رنگی و از این رو امر به خود او مشتبه میشود و به راستی نمیداند که حقیقت وجودش کدام است. اما تردیدی نیست که هر گاه انسان جلوه معینی از خویش را حقیقت “خود” پندارد این گمان، با حالات، اعمال و رفتارهای معینی از او متناسب تواند بود. از همین جهت است تصحیح “بینش انسان درباره خویش” ارزش تربیتی محسوب میشود زیرا “گمان درست درباره خویش” با حالات، اعمال و رفتار مطلوب، تناسب دارد و زمینه مؤثری برای ظهور آنهاست. پس چگونه میشود که انسان از خود بیگانه میشود؟ رمز این معما در آن است که انسان، موجودی خودکفا نیست، بلکه همواره “محتاج” است. محتاج آنکه با توسل به چیزی بیرون خود آتش احتیاج را در خود فرونشاند. این احتیاج نخست جنبه زیستی و سپس علاوه بر آن، جنبه روانی و اجتماعی دارد. گاه “خویشتن” انسان وهمی است که به مدد خیال برپا میشود. از این روست، که قرآن چنین انسانی را “مختال” مینامد. “انّ الله لا یحبّ کل مختال فخور- لقمان: آیه ۱۸” یعنی انسانی پرداخته از خیال مجازی و از خود بیگانه (مختال: کسی که به خیال و پندار برای خود چیزی تصور کند که در او نیست- ر.ک: تفسیر مجمع البیان ذیل آیه).
بر این اساس، هرگاه احساس بینیازی (استغناء) کند یا احساس نیازمندی کند اما به غیر خدا، در هر دو حال از حقیقت خویش باز ماند، و از خدا و خویش مستور است، و جز این نیست که با خویشتن مجازی میزید. چنین بیت عنکبوتی، عن قریب تزلزل و ناراستی خویش را آشکار خواهد ساخت. قرار و آرام پایدار انسان، هنگامی رخ میدهد که او خود را در ربط و ارتباط با خدا ببییند.
ج) بینش در مورد تاریخ انسان:
انسان از حیث تاریخی، روی به شکافی برده است و میبرد و بدین گونه دو جبهه پدید میآید که در قرآن به عنوان حق و باطل نامگذاری شدهاند. درگیر شدن این دو قطعی است و از قضای الهی برخاسته است، با چنین بینشی است که در انسان مومن ثبات قدم، صبر، جسارت و شجاعت در برابر باطل به ظهور میرسد.
د) بینش در مورد مرگ و پس از مرگ:
در این بینش ابتدا فضایی نوین می گردد و علیرغم اینکه چشمان نزدیک بین انسان، آن را پایان مبهم و وحشتناک برای زندگی میبیند، مرگ یک آغاز شناخته میشود. آغازی برای حیات شگرف و وصفناپذیر. و با چنان قوتی که حیات دنیا در برابر آن به مرگ شبیهتر است پس حیات دنیا بن بست نیست بلکه گذرگاهی است که با گذشتن از آن به عرصهای بزرگ، باز و روشن میرسیم. اما اینکه ما در این عرصه بزرگ لقاء خدا چگونه گام بگذاریم از زندگی ما برمیخیزد. هر کس همانگونه میمیرد که زیسته است. آنچه از اختیار آدمی بیرون است، اصل مرگ است اما چگونه مردن در حیطه اختیار اوست (و لذا خدا به آن امر کرده است) و آنچه نوع مردن را رقم میزند، نوع زیستن است. با این بیان، تقابلی که همواره میان مرگ و زندگی ترسیم شده، از میان میرود و این دو در هم میروند و از هم زاده میشوند: زندگی مرگ را میزاید و مرگ، زندگی را.
هر کس که میخواهد از ورطه مرگی عبث برهد، باید به زندگیش معنا ببخشد و هر کس میخواهد به زندگیش معنا ببخشد باید مرگ را نصب العین آن کند. در ادامه همین بینش از مرگ، جهان پس از مرگ نیز با قوتی بینظیر به تغیییر آفرینی در رفتار انسان برمیخیزد. وجود چنین تداومی پس از حیات دنیا، رنگ بیمعنایی و عبث بودن را از چهره حیات دنیا میزداید و انسان را با دو بال قدرتمند “خوف” و “رجاء” به پیش میراند (باقری، ۱۳۷۰، ص۷۷-۹۱).
روشهای ارتقاء نگرش به خود
۱- تقویت ارتباط با خدا: رابطه معنوی با خدا امواجی از آرامش را به دهلیزهای قلب آدمی سرازیر میکند و او را در برابر نگرانیها و اضطرابها مصونیت میبخشد. این رابطه بنیاد محکمی است که چون همه چیز را با آن بسنجیم، به حقارت و ناچیزی هر چه از خوشی و ناخوشی به ما دست میدهد، پی خواهیم برد به گونهای که نه در ناخوشی مقهور و عاجز میشویم و نه در خوشی مقهور و گمراه. کسانی که در برابر مسائل زندگی و شغلی آسیب پذیرترند، غالباً آنهایی هستند که مقیاس سنجش آنها محدود، نازل و ناپایدار است و لذا موارد ناکامی و ناامیدیشان یکی پس از دیگری از راه میرسد. لیکن تقویت رابطه معنوی با خدا، انسان را از سطح حوادث و آسیبهای روزمره ارتقاء میدهد و علاوه بر آن، نگرش موحد را نسبت به خود دگرگون ساخته، احساسی شریف و منزه را در وی تسری میبخشد. تهجد و شب زنده داری پیامبر (ص) و اولیاء عظیم الشأن اسلام جز برای تقرب به خداوند نبود ولی آثار جانبی آن تعمیق نفوذ کلام و توسعه دعوت به اسلام و گسترش احساسی اخلاق و مثبت بود. مربیان شب زندهدار از چنان قوت روحی بر خوردارند که در همه صحنههای مسئولیت خویش، اعم از شاگردان، همکاران و جامعه، موفق به برقراری روابط و مناسبات ثمربخش و ارزنده میشوند (اصفهانی، ۱۳۷۴).
۲- رشد اعتماد به نفس: چنانچه اعتماد به نفس بر بستر توکل به خدا جوانه زند شخصیت آدمی را به رشدها و عظمتها میرساند همانگونه که معلمان و مربیان الهی، تبلور اتکال به خدا بوده و در مصاف با مشکلات نیز قوت روح و اعتمادی راسخ، پنجه در پنجه مصائب میافکنند. اعتماد به نفس با توکل بر خدا هرگز منافاتی ندارد بلکه لازمه توکل بر خدا نهراسیدن از موقعیتها و فرصتهاست. حضرت علی (ع) در همین زمینه کلامی عمیق و ارزشمند را بیان فرمودهاند. در نهج البلاغه (حکمت ۱۷۵) آمده است: «اگر از کاری بیمناک شدی، خود را در آن بیفکن زیرا سختی حذر کردن و پاییدن بزرگتر است از آنچه که از آن ترس داری».
۳- تبادل تجربیات: تجربهها برخاسته از ذهن آدمی است. ذهنی که نه تنها ساکن نیست، بلکه قدرت نوسازی و تجدید سازمان تجربیات پیشین را داراست. هر تجربه در بستر یک موقعیت ویژه شکل میگیرد. لذا به تناسب موقعیتها تنوع بیشماری از تجربیات وجود دارد. تجارب تربیتی نیز از چنین ماهیتی برخوردارند. تجربه، زمانی که از حالت شخص فراتر رفت و جنبه عمومی به خود گرفت تکرارپذیر شده و پایههای نخستین علم را تشکیل میدهد. از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که از فطرت الهی برخوردار است. فطرت مانند غریزه امری تکوینی یعنی جزء سرشت انسان است و اکتسابی نیست. امری است که از غریزه آگاهانهتر است و مربوط به مسائلی میشود که ما آنها را مسائل انسانی مینامیم. اسلام انسان را موجودی انتخاب شده و برگزیده دانسته است و معتقد است که او از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است او آنگاه “خویشتن واقعی” خود را درک و احساس میکند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد. نعمتهای زمین نیز برای او آفریده شده است. انسان در مکتب اسلام از کرامت و عزت ذاتی برخوردار است. قرآن ارزشهایی متعالی برای انسان مطرح میکند که همه دال بر برتری و کرامت انسان نسبت به بقیه موجودات میباشد. اسلام انسان را خلیفه خدا بر زمین میداند. شخص مسلمان به دلیل داشتن نگرش مثبت به ذات خود زمینه کسب عزت نفس بیشتر را نیز خواهد داشت. همچنین اسلام معتقد است که بخشی از عزت نفس اکتسابی است و انسان میتواند عزت نفس را از طرق مختلفی کسب کند.
ارتباط خودپنداره با عوامل دیگر:
رابطه خودپنداری با کار اشخاص و وضع اقتصادی، اجتماعی والدین
یکی از فوائد کار، مسئله حفظ شخصیت، حیثیت و استقلال است که تعبیرهای مختلفی دارد: مثلاً آنگاه که شخصیتش ضربه بخورد، آبرویش برود و تحقیر شود ناراحت میشود. انسان در اثر کار به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف کرده است، در مقابل دیگران احساس شخصیت میکند، یعنی دیگر احساس حقارت نمیکند. شهید مطهری (۱۳۷۱، ص۴۲۴) می گوید: «در مجله بهداشت روانی خواندم که پاستور دانشمند معروف گفته است: “بهداشت روانی انسان در لابراتوار و کتابخانه است”. مقصودش این است که بهداشت روانی انسان به “کار” بستگی دارد و انسان بیکار خود به خود بیمار میشود». کار روی عقل و فکر انسان اثر میگذارد. گذشته از این که کار منشأ علم است، عقل و فکر انسان را نیز اصلاح، تربیت، تنظیم و تقویت میکند. اطفالی که وضع اقتصادی– اجتماعی بهتری دارند “مفهوم فردی” قویتری نشان میدهند. جالب اینکه نوع کار پدر نیز در “مفهوم فردی” فرزند موثر است. پدران بیکار سبب میشوند در فرزندانشان مفهوم فردی ضعیف بوجود آید و بر عکس پدرانی که مشاغل برجسته دارند در اطفال خود “مفهوم فردی” قوی ایجاد میکنند، ضمناً شغل مادر رابطهای با این کیفیت ندارد (عظیمی، ۱۳۶۸، ص۱۹۵).
رابطه خودپنداری و الهامات اخلاقی
وقتی میخواهند انسان را به اخلاق حسنه یا به قول امروزیها به ارزشهای عالی انسانی سوق دهند، او را به یک نوع درون نگری متوجه میکنند که خودت را، آن خود عقلانی را، آن حقیقت وجودی خودت را، با درون نگری کشف کن، آنگاه احساس میکنی که شرافت خودت را دریافتهای. وقتی انسان را به باطن ذاتش سوق میدهند شرافت و کرامت خویش را احساس میکند. یعنی احساس میکند که پستی و دنائت با این جوهر عالی سازگار نیست، دروغگویی و نفاق با آن سازگار نیست، فحشا با آن سازگار نیست. این است که انسان با نوعی معرفه النفس، با توجه به نفس، الهامات اخلاقی را دریافت میکند، و این الهامات اینطور نیست که حتماً کسی درسی به گوش انسان گفته باشد بلکه همان درک “خود” کافی است برای این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند و این است معنی آیات: «و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها، قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها- سوره شمس» (به نقل از مطهری، ۱۳۷۱، ص۲۳۷).
خودپنداری و روابط اجتماعی، خانوادگی و تربیت کودکان
پدر، شوهر، مادر، همسر، مربی، معلم، خواهر و برادر، اگر تصویر ذهنی اش انسانی، مثبت، سازنده، فهیم، لایق و عاشق باشد و اینها را در خود ایجاد کرده باشد در نتیجه، تصویر ذهنی که تبدیل به شخصیت، رفتار، گفتار، عمل و عکس العمل میشود تاثیر مثبتی بر دیگران خواهد گذاشت و برعکس اگر تصویر ذهنی انسان منفی، مخرب، نالایق و مردم آزار باشد اثراتش بر شخص و دیگران گذاشته خواهد شد به خصوص در موضوع خانواده و کودک، در زندگی روزمره حقانیت تصویر ذهنی سالم به ناسالم را مشاهده میکنیم. روانشناسان خانواده معتقدند تصویر ذهنی زن و شوهر از یکدیگر تعیین کننده سرنوشت زناشویی آنهاست. اگر زنی یا مردی از خود تصویر ذهنی مظلوم و یا از همسرش تصویر ذهنی ظالم داشته باشد و این تصاویر دور از واقعیت باشند، خدا میداند، که چه بر سر این زندگی و کودکان بیگناه میآید یا معلمی تصویر ذهنی نالایق و بی ارزشی خود را به شاگردانش میکند، چگونه نقطه پرورش استعداد و شکوفایی قوهها را در او میکشد یا مرئوس و رئیسی که تصویر ذهنیشان از خود و دیگران ناسالم و نادرست است، به جای کار و خدمت به خلق، جنگ تصاویر ذهنی با یکدیگر دارند (سلیمی، ۱۳۸۹).
اثرات خودپنداری بر رفتار
خودپنداری فرد چه باثبات و چه بی ثبات، انگیزهای قوی در رفتار اوست. رفتار افراد در هر زمان بستگی دارد به اینکه: “او در آن زمان چگونه خودش را میبیند؟” از طرفی رفتار غیر قابل پیش بینی میتواند از خودپنداری غیر ثابت ناشی شود زیرا که خودپنداری عاملی مهم در ایجاد الگوهای رفتاری شخص میباشد و این الگوها در واکنشهای افراد نسبت به مردم و موقعیتها و تعیین کیفیت و چگونگی رفتار نقش اساسی دارد. مطالعات تحقیقی از جنبههای مختلف رفتار نشان میدهد که چگونگی مفهوم خود نیز تحت تاثیر چگونگی رفتار فرد و واکنشهای او در مقابل اشخاص و موقعیتها میباشد به عبارتی طرز رفتار فرد در موقعیتهای مختلف نیز در چگونگی مفهوم خود موثر است. البته باید توجه داشت که احساسات منفی مانند احساس بی کفایتی، احساس حقارت، بی ارزشی و آزار و تعقیب را احتمال دارد فرد از محیطهای خاصی از جمله خانواده دریافت کند و آن را به خودپنداری کلی اش تعمیم دهد. زمانی که چنین تعمیمی اتفاق میافتد فرد ممکن است در برابر فشار اعضای گروه همسالان یا کسانی که این احساسات را در او ایجاد کردهاند مقاومت کمتر نشان دهد یا حتی واکنش متقابل چندانی از خود بروز ندهد. زیرا فرد آن احساسات را جزو خودپنداری تلقی کرده و به خود منتسب میکند بدون آنکه از ریشه واقعی آن که از محیط بیرونی سرچشمه میگیرد با خبر باشد. در مقابل، نوجوانانی که در نتیجه احساس پذیرش و محبت در خانه، خودپنداری مناسبتر و با ثباتتری از خود دارند در مقابل فشار گروه همسالان در پیوستن به فعالیتهای بزهکارانه مقاوم و عایقبندی شدهاند. در تصمیم گیریهای شغلی نیز خودپنداره نقش دارد. مفهوم خود بدین صورت دخیل است که مردم شغلهایی را انتخاب میکنند که به آنها فرصتی دهد تا کاری را انجام دهند که به انجام آن توانا هستند و خود واقعی خود را شکوفا نمایند تا بتوانند بالاترین رضایت را از آن به دست آورند (احمدی، ۱۳۷۶، ص ۷۶).
بحث و نتیجه گیری:
در این تحقیق به بررسی دیدگاههای نظری در مورد خودپنداره و خودشناسی پرداختیم. هدف اصلی پژوهش، تعیین رابطه بین نگرشهای مذهبی و خود پنداره با رفتارهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بود، که ابتدا آیات و روایات اسلامی و سپس تحقیقات روانشناسی بر این ارتباط صحه میگذراند.
کارلایل میگوید: افسوس که هولناکترین ناباوری، ناباوری نسبت به خودتان است. پایه خودپنداره در دوران کودکی گذاشته میشود. والدین اولین کسانی هستند که با کودک سر و کار دارند. برخوردها، طرز سلوک، رفتار و الگوهای تربیتی آنها باعث ایجاد تصوری مثبت یا منفی از خود در کودک میشود. مذهب نیز میتواند باعث ایجاد تصور مثبت از خود شود.
تحقیقات داخل و خارج از کشور نشان میدهد که نگرشهای مذهبی میتوانند باعث کاهش افسردگی و تمایل به خودکشی، کاهش اضطراب و بالا رفتن توان مقابله در برابر مشکلات زندگی باشد. یافتههای این تحقیقات نشان میدهد بین نگرشهای مذهبی و خودپنداره رابطه معنادار وجود دارد. بدین معنی که هر چقدر افراد از نگرشهای مذهبی بالاتری برخوردار باشند، نمره خود پنداری بیشتری نیز میگیرند./ وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
منابع:
* قرآن کریم
* نهج البلاغه
* بحارالانوار
* تحف العقول
* غرر الحکم
* دیوان حافظ
* مثنوی معنوی مولوی
۱) احمدی، خدابخش، خودشناسی در روانشناسی، چاپ اول، انتشارات مکیال، ۱۳۷۶
۲) اصفهانی، محمدمهدی، بهرهگیری از برخی رهنمودهای اسلامی در پیشگیری و رویارویی با پیامدهای استرس، فصلنامه اندیشه و رفتار، سال اول شماره ۴، بهار ۱۳۷۴٫
۳) باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، تهران ۱۳۷۰٫
۴) بهاری، شهریار، انسان شناسی، انتشارات بیات، تهران ۱۳۶۲٫
۵) تقی زاده، محمد احسان، باد بی آرام نوجوانی، چاپ اول، انتشارات یکتا، اصفهان ۱۳۷۹٫
۶) جوادی آملی، عبدالله، انسان در اسلام، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران ۱۳۷۲٫
۷) رضایت، زهرا، بررسی رابطه و مقایسه خودپنداره و نگرشهای مذهبی بین دانشجویان علوم مهندسی و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، رساله کارشناسی رشته روانشناسی کودکان استثنایی، استاد راهنما: دکتر محمدباقر کجباف، دانشگاه اصفهان ۱۳۸۶
۸) سروری، محمدحسین، قلمرو روانشناسی، نشر نکته، تهران ۱۳۷۱٫
۹) سلیمی، قربانعلی، حس خودپنداری و نقش آن در تعلیم و تربیت، نشریه پیوند، شماره ۹۸، آذر ۱۳۸۹٫
۱۰) صانعی، صفدر، آرامش روانی و مذهب، کتابفروشی ثقفی، اصفهان ۱۳۶۳٫
۱۱) عظیمی، سیروس، روانشناسی کودک، چاپ سوم، کتابفروشی دهخدا، تهران ۱۳۶۸٫
۱۲) مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ بیستم، انتشارات صدرا، قم ۱۳۷۱
۱۳) نوابی نژاد، شکوه، رفتارهای بهنجار و نا بهنجار در کودکان، چاپ اول، انتشارات روشنگران، تهران ۱۳۷۱٫
برچسبها: psychology, انسان شناسی, جواد جلوانی, خودپنداره, خودشناسی, روانشناسی اسلامی, زهرا رضایت