زنگ ایثار، مشق فداکاری



ایثار و فداکاری، ویژگی های ممتاز و قابل احترام در هر جامعه و هرکشوری با هر تفکر و رویکرد مذهبی، سیاسی و اجتماعی است.در جامعه اسلامی با امعان نظر به شاخص های اخلاقی و توصیه های اعتقادی، توجه به مقوله ایثار و فداکاری از جایگاه برتر و والایی برخوردار است؛ بگونه ای که همواره به تکریم و تحسین افراد فداکار توصیه شده است.

پنجاه سال است که نسل های متوالی از ایرانیان در سن نه سالگی و در کلاس سوم دبستان، شرح این رویداد واقعی را در کتاب درسی و با عنوان "دهقان فداکار" می خوانند. با خواندن آن درس، روان خوانی و با نوشتن کلمات و جملات آن، درست نویسی را تمرین می کنند. عبارت "دهقان فداکار" به فرهنگ عامه وارد شده است. نسل های متوالی از ایرانی ها در نه سالگی در رویاهایشان خود را تصور کرده اند که روی ریل می دوند تا جان انسان هایی را نجات دهند.

چندی پیش با وقوع حادثه آتش سوزی بیمارستان سینا اطهر تجریش تهران، جلوه ای تحسین بر انگیز از فداکاری یک جوان خوزستانی  به نمایش گذاشته شد. فردی که با فداکاری و رها نمودن اموال خویش برای نجات اسیران در آتش، شجاعانه نقشی ماندگار آفرید...

عنایت آزغ جوان اهل رامهرمز خوزستان، روستای ابوالفارس و لر است. متولد 1370 است. او چند سال پیش برای کار به تهران آمد. چنان که می‌گوید نتوانست کاری پیدا کند و چاره‌ای نیافت جز دست فروشی.بساط کوچک او انگشتر‌های نقره‌ای بودند که در همان شب حادثه گم شدند. چنان که تعریف می‌کرد، تلفن همراهش و بساطش را پس از آتش سوزی کلینیک سینا نیافته است. او که به کمک شتافته بود، دیگران، بساط او را از زمین برداشته و دار و ندارش را برده بودند! او تمام دارایی اش را که همان جعبه و موبایل بود کنار خیابان گذاشته و شتابان به کمک شتافته بود تا کسانی که صدای فریادشان از میان شعله‌های آتش و دود پس از انفجار کلینیک سینا در تجریش به گوش می‌رسید جان نسپارند.

غیرتم اجازه نداد. نمی‌توانستم صبر کنم که آن‌ها آنجا بسوزند.

‌چطور بپذیرم که من زنده بمانم و آن‌ها در آتش بسوزند. انگار برای او فرقی میان جان خودش و دیگران نبود. صراحتاً پاسخ می‌داد. صادقانه برایش جان آن‌ها و خودش دو موضوع جدا نبودند و البته قبل از آنکه آن سخن‌ها را با ما در میان بگذارد، ثابتشان کرده بود. او یازده زن و یک کودک را از میان آتش و دود نجات داده بود و حال ناراحت است برای کسانی که سوختند، اما توانست جان آن‌ها را هم نجات بدهد.

عنایت آزغ از آن شب می گوید:

‌کمی پائین‌تر از تجریش ایستاده و مشغول دستفروشی بودم. ناگهان صدای انفجار آمد. به سرعت به سمت محل انفجار دویدم. به محل که رسیدم، تعدادی از خانم‌ها را دیدم که در ساختمان حادثه دیده گرفتار مانده بودند و فریاد می‌زدند و کمک می‌خواستند.
عنایت آزغ ادامه داد: صدای کمک خواستنشان هر لحظه بلند‌تر می‌شد و ترس در میان صدایشان بیشتر. دیگر نتوانستم صبر کنم و به داخل آتش زدم. از هر طبقه که بالا می‌رفتم شیشه هایش را می‌شکستم. لازم بود هوای خفه خارج شود. طبقات را یکی پس از دیگری طی کردم تا به زنان گرفتار رسیدم، یک نفر آن‌ها حامله بود. توانستیم حدود 10 نفر را نجات بدهیم.

وقتی دیدم خانم‌ها در آتش و دود گرفتار مانده اند و کسی به کمکشان نمی‌رود غیرتم اجازه نداد آنجا بایستم. به سمت آتش رفتم. وارد ساختمان شدم.

همه چیز و همه جا داغ بودند. آهن‌های ساختمان هم داغ بودند. طبقات را تا طبقه چهارم بالا رفتم. به طبقه زنان گرفتار در آتش و دود که رسیدم به دنبال شلنگی گشتم وخلاصه یافتم. وضعیت بحرانی داشتند، همه لباس هایشان را خیس کردیم تا بتوانند از میان شعله‌ها و دود رد شوند. وقتی از آن ساختمان دود گرفته و داغ خارج شدیم هیچ کدام وضعیت مناسبی نداشتند. نیرو‌های امدادی رسیدند و بقیه کمک رسانی را انجام دادند.

عنایت چند بار از نگهبان بیمارستان شهدا می‌گوید و اینکه نگهبان آن بیمارستان هم با او همکاری کرده بود تا مصدومین از بیمارستان سوخته خارج شوند.

این چنین است که قهرمان های ملی بر خاطر و قلب های نسل های متوالی یک ملت حکومت می کنند. حکایت امثال فهمیده ها و ریز علی‌ها و آزغ‌ها و... از لابلای کتاب های درسی به فرهنگ عمومی نفوذ می کند و به خاطره جمعی ملت تبدیل می شود. قهرمان های بزرگ  ذخیره روزهای مبادای یک ملت هستند. این قهرمان ها پیشاپیش به چندین نسل یک ملت آموخته اند که در دوران مبادا چگونه قهرمانی را داستان زندگی روزانه خود کنند.

کتاب های افسانه پر است از اساطیری که قدشان به بلندای کوه است. آنهایی که با دستانشان ابرها را و با نگاهشان ستاره‌ها را جابجا می کنند. این اساطیر از کتاب ها به قصه هایی راه یافته اند که شب ها کودکان با شندینشان به خواب می روند ولی هرگز راه خود را به زندگی واقعی انسان ها باز نکرده اند. هرچند آن ها در تخیلات نسل ها باقی می مانند ولی به الگویی زمینی تبدیل نمی‌شوند. هر نسلی که خود در هنگام خواب چنین قصه های اساطیری را شنیده، آن ها را برای نسل پس از خود روایت کرده است. اما ورای تخیلات این داستان ها، هیچ نسلی در پی آن برنیامده است که با دستانش ابرها را جابجا کند و یا نقشه ستاره های آسمان را با نگاهش تغییر دهد.

تاریخ به انسان های بزرگی چون عنایت آزغ نیاز دارد. برای نسل امروز، قهرمانان بر صفحات نمایشگرهای دیجیتالی به آنی خلق و به آنی نیز محو می شوند. این نسل با دستگاه کوچکی در دست، قهرمانانش را هدایت می کند. آن ها را تنها با یک پرش به صدها کیلومتر بالای جو زمین می برد و با یک شلیک مجازی جمعیتی بی شمار از موجودات عجیب و فرازمینی را نابود می کند. نسل امروز با فشردن دگمه ها قهرمانانش را هدایت می کند و گاه اراده اش بر آن قرار می گیرد که به جای کمک به نیک ها به گروه شرور بپیوندد و قهرمانش را به ضد قهرمان تبدیل کند. ولی آزغ ها به این نسل می آموزند که قهرمان ها، عادی تر از آن هستند که نسل دیجیتال می پندارد. آنها بر روی زمین راه میروند. آن ها نقش قهرمانی را بازی نمی کنند،   بلکه قهرمانانه زندگی می کنند و قهرمانی آن ها در انتخاب هایی است که در رویدادهای هر روزه زندگی با آن روبرو می شوندوجود  چنین انسان هایی، برای حیات فکری و اخلاقی چنین نسلی چون آب برای ادامه زندگی ضروری است.

مسلماً، عنایت بدرستی می داندکه چطور تحت فشار محیطی پر اضطراب، با خونسردی و آرامش، بر خود مسلط باشد. خودنمایی، غرور و فخر فروشی نیست، بلکه نوعی باورعمیق و زنده در درون عنایت شکل گرفته که او را به این مقام سوق می‌دهد.

استقامتی دلیرانه و... مهری از خود را بر دل جامعه حک می‌کند که فراموش نشدنی است

قهرمان می‌تواند در یک فیلم، داستان، نمایش، بازی کامپیوتری و یا فردی یا چیزی از جامعه اطراف ما باشد. قهرمانان معمولا افرادی دوست‌داشتنی با خصایص انسانی و گاهی مافوق بشری هستند.

قرار نیست قهرمان همیشه محدود به لابلای سطور یک کتاب داستان، یا در یک چشم انداز دوردست فیلمی انیمیشن باشد، در بسیاری از مواقع قهرمانان کسانی هستند که در همین گوشه و کنار ما زندگی می کنند و شاید به هر دلیلی به چشم نیایند.

قهرمان، قهرمان است بزرگ و کوچک ندارد، یکی بر روی سکوهای ورزشی قهرمان ملتی می‌شود و یکی با نجات جان یک یا چند انسان. ما لایق رسیدن به تمام آرزو هایمان هستیم و ما می توانیم تمام شرایط رو به سادگی تغییر دهیم. پس با تمام وجودت به سمت خواسته هایت برو وبا تمام وجودت به سمت آرزو هایت حرکت کن و باور کن تو لایق بهترینها هستی .فراموش نکن همه فرصت قهرمان شدن رو دارند ولی همه قرار نیست قهرمان باشند پس با تمام توانت بسمت آینده روشنت حرکت کن از اتفاقات زندگیت نترس و با عشق حرکت کن.

چه خوب است که حماسه آفرینانی همچون عنایت آزغ که خود روزگاری روایت ریز علی را در کتابهای درسی می خواندند امروز حماسه آفرینان نسل آینده شدند.

و این گونه قهرمانان وارد خاطره جمعی شدند.

ارسال نظر

Image CAPTCHA