
«چیزی به نام مشکل نیست، آنچه هست فرصت است»
جهان سرشار از فرازها، بلندیها، شیرینیها و مهربانیها است، که با نیات و اعمال ساکنان آن که ما انسانها باشیم، بالا و پایین رفته و به واسطه نیات، رفتارها و اعمال ما فرودها، پستیها، تلخیها و نامهربانیهایی درپی دارد. تغییرات و نوسانات همه فضیلتها و رذیلتها، در دستان ما انسانهای چیرهدست مطلقگرا است. پذیرش فضیلتها و دفع رذیلتها به میزان تعقل، تدبیر و تدبر ما بستگی دارد. یعنی این که چه میاندیشیم و چه باورهایی داشته و در پی چیستیم.
سهم ما از خوبیها و بدیها در ظرف لایزال جهان سکونناپذیر و در حال تغییر، در گروی ارادهای مستحکم ما در «استحکام و استمرار تغییر» است. هر روز و هر لحظه و در هر قطعه و دورهای از زمان، بی امان شاهد این فرازها و فرودها هستیم. آنچه مهم می نمایاند، توانایی سازگارشدن و پرورش یافتن برای بالا و پایینهاست. فرازها با فرودها، بلندیها با پستیها، شیرینیها با تلخیها، مهربانیها با نامهربانیها معنا مییابند وگرنه واژگانی بیش نیستند. این که ما واقعیتها و حقایق زندگیمان را بهدرستی بشناسیم و از فلسفه و راز آمدنها و رفتنها در این گیتی پهناور پی برده و بدانیم که از کجا آمدیم، در کجاییم و به کجا میرویم، تاثیرگذاری گسترده و ژرفی بر مناسبات و رفتارها و روحیات ما داشته و ما را انسانی پرتلاش، سختکوش، هوشمند و با سلامت روان ساخته و در قیل و قال زندگی، پوچ رها نمی کند. بدینسان، پوچی و عبث رنگ باخته و بدیها و زشتیها و ناملایمات، فرصتهایی برای فهم خوبیها می شود. دیگر چیزی به نام مشکل نیست، آنچه هست چالش ها، موقعیتها و فرصت های جدید است. با تولد این نگاه مثبتاندیش است که شوق تغییر آغاز میشود.
بنابراین بخش زیادی از نارساییهای روحی و رفتاری ما در زندگی می تواند ناشی از نوع نگرش و زاویه دید ما به زندگی، و تعقل و بصیرت ما به خود، خدا، خلق و خلقت باشد.این که دنیا را باقی بدانیم نه فانی، رفتن بدانیم نه ماندن، برای هم بودن بدانیم نه با هم بودن، جمال بدانیم نه جدال، شکوه بدانیم نه شِکِوه، با حساب بدانیم نه بیحساب، با صاحب بدانیم نه بیصاحب، مبداء بدانیم نه مقصد، مزرعه بدانیم نه خرمنگاه و....» بیشک تاثیر فراوانی بر سلامت روحی و روانی ما خواهد گذاشت و بدین سان ناامیدی، عدم اعتماد بهنفس، بیانگیزگی، ترس، نابکاری، و تنبلی جایش را به امیدواری، ، برانگیختگی، درستکاری، سختکوشی و شجاعت می دهد. پرواضح است که در این شرایط سلامت روح و روان جامعه دو چندان خواهد شد.
از تاثیرات امور و عوامل شناختی، فراشناختی و روانشناسانه ناظر بر روحیات انسان و مسایل فراروی او که بگذریم، واقعیات اجتماعی و اقتصادی رخ مینمایاند. بروز پررنگ ناملایمات اجتماعی و اقتصادی بهرغم نگاه عمیق و فیلسوفانه به زندگی، تاثیرات منفی خویش را برجا میگذارد. در اینجا قول هایی را از استاد فرهیخته دکتر محمدرضا سرکارآرانی نقل می کنم که وقتی معلم ژاپنی سرکلاس درس دوره ابتدایی، خطاب به دانشآموزانش میگوید:"ژاپن خاکهای اتشفشانی دارد، هر لحظه زلزلههای 7 تا 8 ریشتری دارد، ژاپن نفت ندارد، گاز ندارد، معادن مس و روی و طلا ندارد». در آن لحظه دانشآموزی با حالت ناامیدی دستش را بلند کرده و میپرسد: «آقای معلم! پس ژاپن چه دارد»؟! در جواب میشنود: «ژاپن تو را دارد»!!، یا وقتی مردمان روستایی در ژاپن برای نجات از فقر و بدبختی، تصمیم میگیرند آنچه را دارند بفروشند و برای روستایشان مدرسه بسازند!!، یا زمانی که فرزندان جوان کشورمان برای تسلیم نشدن در برابر زیادهخواهی های بیگانگان، تصمیم میگیرند خویشتن را به آخرین دانش پیچیده هستهای، نانو، سلولهای بنیادی، تکنولوژیهای بسیار پیچیده موشکی و غیره آراسته نمایند و مهمتر آن که جان خویش را در طبق اخلاص گذاشته و برای نجات دین و میهن داوطلبانه فدا کنند، اینها یعنی ریشه ، آغاز و نقطه عزیمت مقاومت و خودباوری.
امروز سرشاخه های این نگاه و باور در اصطلاح «اقتصاد مقاومتی» رُخ نشان داده است.کشور ما، منابع مادی و معنوی زیادی برای تحقق اقتصاد درونزای متکی بر افکار و منابع دادهای خویش دارد. داشتههای ما در مقابل نداشتههای ما کم نیست لکن نیازمند برنامه ریزی و اقدام و عمل مبتنی بر برنامه ها و برنامه ریزی های دقیق اقتصادی است. آنچه آسیبزا است، زیادهخواهیهای قلیلی زیادهطلب و سودجوی قانونگریز و قانون ستیز است. آنهایی که در تمامی عرصهها و ورطههای تلخ و شیرین این کشور، فقط به فکر منافع خود و خریداران و مشتریان کانونها و قانونها هستند. متاسفانه بخش بزرگی از این زیادهخواهان و زیاده خواران در ظاهری موجه بروز و ظهور مییابند که این، کار را سختتر میکند. دیگر عوامل آسیبزا، ریشه در خارج و شاخه در داخل دارند، که البته بهرغم همه هجمههای خسارت بارش - در صورت تقویت پایهها و بناهای مقاوم اقتصادی داخلی- نمیتواند چندان کارساز باشد. شعله های کارآمدی اقتصاد مقاومتی از باورها و اندیشههای مردم، بویژه مدیران و مسوولان زبانه می کشد و به تدریج گرمای اثربخش آن محیط پیرامونی را در می نوردد. این که باور کنیم برای سرفرازی، باید به تواناییهای خود سرفرود آوریم و برای راستقامتی، به توانمندی های جوانانمان قد کمان کنیم.
دنیای امروز ما، دنیای پررفت و آمد، دادن و ستاندن، خرید و فروش و تعاملات و مذاکرات است، اما دست برتر با آنانی است که خودشان را باور کنند و هوشمندانه باورهایشان را به اقدامات و عملیات تبدیل کنند، که «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». در واقع، معنای همه این حرفها یعنی همان توسعه و حرکت درونزا و به قابلیت و زایاندن رسیدن و روی پای خود ایستادن بدون تکیه بر عصای دیگران!
ارسال نظر