کمبود نیروهای استراتژیک در جایگاه سیاستگذاری و تصمیمگیری، از نارساییها و مسایل حیاتی نظام آموزشی کشور است. این نارساییها به دلایل مختلف از جمله بدفهمی و کجفهمی در تفاوت میان نیروهای استرتژیک با دیگر نیروها از جمله کارشناس و حتی متخصص موضوعی، به خوبی در فرایند توسعه کشور درک نشده است. متاسفانه در حال حاضر به غلط، مدیران ارشد و عالی را که اغلب با رابطه و نفوذ سیاسی به کرسی قدرت تکیه زدهاند را همان مدیران استراتژیک میپندارند. این در حالی است که مدیریت استراتژیک قبل از آن که یک جایگاه باشد، یک مفهوم، اندیشه و یک اراده و عزم شجاعانه و خودباورانه است، که باید در نگرش و رفتار مدیران عالی نهادینه شده باشد. به نظر میرسد بخش عمدهای از دلایل اجرایی نشدن سند تحول یا عدم برون رفت آموزشوپرورش از کوچکانگاریها، به همین نارسایی(کمبود نیروهای استراتژیک و مردان تحول) بر میگردد.
به نظر میرسد اولین قدم در فائق آمدن بر این مسئله، پذیرش و باور عمیق به "نارسایی و کمبود در حوزه مدیریت و مدیران راهبردی و استراتژیک" است. شجاعانه قبول کنیم که دستگاه عریض و طویل آموزشوپرورش به رغم خدماتی که عرضه کرده است از ناحیه کمبود نیروی انسانی استراتژیک متخصص و باصلاحیت در ستاد رنج میبرد. این اشکال و نارسایی را بپذیریم و آن را به گردن دیگری نیندازیم.
قدم دوم، بررسی و ارزیابی موشکافانه، دقیق و صادقانه از دلایل "نارسایی و کمبود نیروهای استراتژیک درمدار توسعهنیافتگی" آموزشوپرورش است. پیمودن درست این فرایند، کمک میکند تا به "تشخیص درست" دست یابیم. زیرا بسیاری از ناکامیها به رغم کار و تلاش زیاد، به عدم تجزیهوتحلیل و تشخیص درست مسائل و مشکلات آموزشوپرورش باز میگردد. بی توجهی به آن، افتادن در دامی است که اکنون افتادهایم و آن چیزی نیست جز دام انجام درست کار نادرست.
سومین قدم، "تغییر ساختار و سازمان آموزشوپرورش" برای کاستن از این نارسایی است. در حال حاضر ساختار آموزشوپرورش مبتنی بر شرایط قبل از سند تحول بنیادین است. به عبارتی بار کامیون بر گُرده وانت است.
مدار توسعهنیافتگی آموزشوپرورش اصلاح نخواهد شد، مگر این که تغییر و تحولات سازمانی اثربخش، اتفاق بیفتد. و آن یعنی تغییر در هویت و شخصیت سازمان به طوری که ماهیت و رفتار سازمان و مدیران عالی آن را متحول سازد. نخستین اقدام در شروع این تغییر، "تربیت استراتژیستها" ست. آموزشوپرورش یک بنگاه اقتصادی یا یک حزب و تشکل سیاسی و یک شرکت سهامی نیست که در دستان چند نفر بلغزد یا میدان تاختوتاز نوکیسهها شود. بلکه یک فرایند طولانی و کلان اجتماعی است که توسعه پایدار و پیشرفتهای تکنولوژیکی و فنی جامعه، مدیون کارایی و اثربخشی آن است. مادامی که مدیران ارشد دارای وسعت بینش نبوده و از نیروهای دمدستی، سفارشی و کوتوله استفاده میکنند، یقین بدانیم فرصت و نعمت بهرهگیری از طیف وسیعی از منابع انسانی متخصص و کارآمد از دست خواهد رفت.
یادمان باشد، نهنگ را در اقیانوس صید میکنند نه در جوی آب!
ارسال نظر