نکاتی چند دربارۀ یادداشت انتقادی شیرزاد عبداللهی نسبت به سخنان دکتر جمیله علم‌الهدی



برادر گرامی جناب آقای شیرزاد عبداللهی در یادداشت خود، که به سیاق حرفه و سابقه‌ ایشان لحن و فضایی ژورنالیستی دارد، مسائل و ادعاهای متنوع و متفاوتی را مطرح کرده‌اند که پرداختن به همه آن‌ها و آشکار کردن ابهامات و ناراستی‌های آن، نه ضروری است و نه بر عهده این بنده. در عین حال، ضروری می‌دانم  با رعایت ایجاز، صرفاً نسبت به بند آخر فرمایش ایشان، نکات و پرسش‌هایی را تقدیم کنم، به این امید که حداقل، دیگرانی که متن ایشان را دیده‌اند و می‌بینند، ‌ بی‌محابا و نیندیشیده و بررسی نکرده، نبرّند و ندوزند.

 

1) آنچه به عنوان حدیث امام علی‌علیه‌السلام در نوشته ایشان نقل شده است، ‌ از جمله احادیثی است که هرچند مشهور است، ‌ لکن، تا آنجا که نگارنده بررسی کرده، سند قابل اتکایی ندارد. این عبارت تنها در کتاب شرح نهج‌البلاغه ابن ابی ‌الحدید (ج 20، ص 267) به امام علی‌علیه‌السلام نسبت داده شده و نه تنها مضمون و معنای آن در حدیث دیگری تکرار نشده، بلکه حتی احادیثی بر خلاف آن نیز قابل پی‌جویی است. حتی برخی اندیشمندان همچون شهرستانی صاحب کتاب ملل و نحل (درگذشته سال 548 هجری، یعنی بیش از صد سال قبل از ابن ابی الحدید)، ‌ این عبارت را به افرادی دیگر همچون سقراط نسبت داده‌اند. اعتماد بر چنین جملاتی که بدون استناد کافی به معصومین‌علیهم‌السلام نسبت داده شده، در مسائل کم‌اهمیت‌تر از مسئله ما صحیح و روا نیست، چه رسد به مسئله‌ای با چنین اهمیت.

 

2) از ضعف استناد حدیث ادّعایی که بگذریم، دلالت این حدیث بر آنچه مد نظر جناب آقای عبداللهی است نیز بسیار مخدوش و تعجب‌برانگیز است. آیا این سخن، بر فرض که واقعاً حدیث هم باشد، آن‌گونه که ایشان فرموده‌اند به این معناست که «دیگر نیازی نیست برای فلسفۀ تعلیم و تربیت به ملاصدرا مراجعه کنیم»؟ !؟ مرحبا به این منطق! آیا مجبورنکردن کودکان بر «آداب» زمان خود، مستلزم/به معنای تغییر فهم فلسفی و بنیادین ما از هستی، انسان و تربیت او و جایگاه دین در آ‌ن‌هاست؟ آیا واژه «آداب» که در متن حدیث ادعایی آمده، این همه را در بر می‌گیرد؟

 

3) در همین بند آخر، مرقوم داشته‌اند که «نهاد آموزش‌وپرورش به شکل فعلی، نهادی مدرن است که در دنیای ماقبل مدرن وجود نداشته است» و سپس اضافه فرموده‌اند که «اگر نهاد آموزش‌وپرورش را نهادی اجتماعی با کارکردهای مدرن بدانیم، نمی‌توانیم ارتباطی بین فلسفه تعلیم و تربیت ملاصدرا و نهاد آموزش و پرورش پیدا کنیم». باز هم مرحبا به این منطق! فارغ از این مسئله که ظاهراً «مدرن‌بودگی» در متن، صرفاً به معنایی زمانی، و نه به معنای وابستگی به یک جهان فرهنگی، اجتماعی و تمدنی و جهان‌بینی متناسب با آن، در نظر گرفته شده، آیا مدرن بودن یک پدیده به معنای آن است که نمی‌توانیم هیچ ارتباطی بین آن پدیده و اندیشه‌های فلسفی پیش از آن برقرار کنیم؟ افزون بر آن، آیا این نهاد مدرن، یک بستۀ واحد و کاملاً تعین‌یافته است و به هیچ نحو، ‌ نمی‌توانیم با تأمل در آن و سنجش نسبت آن با هویت، ارزش‌ها و باورهای خودمان و نیازهای بومی و فرهنگی‌ و اجتماعی‌مان، در آن تصرف کرده یا آن را با نهاد دیگری جایگزین کنیم؟

 

4) دو جمله ابتدای بند نیز شایسته تأمل دوباره است: «غایت تعلیم و تربیت در نظرات ملاصدرا رنگ فلسفی و دینی دارد؛ یعنی معرفت به خویشتن و پروردگار جهان و تخلق به اخلاق الهی، درحالی‌که اهداف نهاد آموزش‌وپرورش، آموزش مهارت‌های زندگی و تربیت افراد نیمه‌متخصص و سازگار با جامعه با داشتن اخلاق و انصاف است». فارغ از این نکته که هیچ اجماع نظری دربارۀ آنچه در متن، دربارۀ انحصار اهداف نهاد آموزش‌وپرورش در «آموزش مهارت‌های زندگی و تربیت افراد …» گفته شده وجود ندارد، اتفاقاً حتی اگر هدف نهاد آموزش‌وپرورش چنین چیزی باشد، به گفته خود نویسنده، نظرات ملاصدرا برای ما قابل استفاده است، زیرا او و امثال او به ما می‌گویند که ارزشمندترین نوع زندگی و رفتار، سلوک و اخلاقیات جاری در آن (که به اذعان نویسنده محترم در دامنه اهداف آموزش‌وپرورش است) زندگی دینی و اخلاق الهی است. پس چه تخالفی میان این دو جمله برقرار است که نویسنده محترم بین آن‌ها با واژه «درحالی‌که» فاصله انداخته است؟ آیا قرار است زندگی و مهارت‌های آن و اخلاق خود را نیز بر اساس تعریف دیگران از اخلاق و زندگی تعریف کنیم؟

 

5) نکته پایانی، اشاره به طنزی تلخ در متن است: توسل به یک حدیث از امام علی‌علیه‌السلام برای توجیه ضرورت کنارگذاشتن فلسفه‌ای که غایت تعلیم و تربیت در آن، «دینی» است! گویی برای به حاشیه‌راندن هر چه بیشتر دین در تعلیم و تربیت و زندگی، حتی از امام علی‌علیه‌السلام نیز می‌توان – و باید – بهره برد! شاید تأمل در این نکته، به ما در دست‌یافتن به پاسخ این پرسش نیز کمک کند که به راستی چرا برخی از سخن گفتن دربارۀ سکولاریسم و صورت‌های پیچیده آن در دوره کنونی، ناراحت می‌شوند؟

 

أخذ الله بقلوبنا و قلوبکم الی الحق و ألهمنا و إیّاکم الصبر (نهج‌البلاغه، خطبه 173)

خداوند دل‌های ما و دل‌های شما را به سوی حق رهنمون سازد و به ما و شما صبر الهام فرماید.

ارسال نظر

Image CAPTCHA