زبان انگلیسی نباید بیش از یک «ابزار» تبلیغ و فرهنگ شود
تاریخ 24 شهريور, 1395 - 08:35.
گسترش تبلیغات آموزش زبان انگلیسی و راهاندازی آموزشگاههای زبان چنان پیش میرود که اغلب خانوادهها را برای فرستادن کودکانشان به مهدکودکهای دو یا سه زبانه به چشم و همچشمی دچار کرده است. از طرفی به کارگیری لغات و اصطلاحات فرنگی آنچنان در زندگی ما ایرانیان جا باز کرده که عدهای از به کار نبردن شان احساس شرمندگی و حتی عقبماندگی فرهنگی میکنند! به همین روی رواج روزافزون آموزشگاههاى زبان در سطح کشور و به کارگیری لغات و اصطلاحات فرنگی در گفتوگوی اقشار مختلف جامعه سبب شده که زنگ خطر فراموشی زبان فارسی توسط نسلهای آینده از سوی مقام معظم رهبری به صدا درآید. برای پی بردن به ریشههای تاریخی این نوع طرز فکر و شناخت عوامل خارجی که در تغییر زبان ایرانیان نقش داشتهاند با آقای مصطفی قلیزاده علیار نویسنده تاریخ و روزنامهنگار به گفتوگو نشستیم.
ابتدا بفرمایید به نظر جنابعالی استعمارگران برای سلطه و نفوذ در دیگر کشورها به چه طریق عمل میکردهاند؟
ببینید هر حرکت استعماری که از اوایل قرن 19 یا 20 در کشور هایی چون هند و ایران و... از سوی استعمارگران صورت گرفته پیش از آنکه تسلط فیزیکی یا به قول امروزیها سختافزاری باشد تسلط نرمافزاری و فرهنگی بوده است. لذا برای تحقق این مسئله نخست به فرهنگ خودی و الفبای ملتها حمله میشده است. به عنوان مثال استعمارگران چون امکان تغییر زبان را در ترکیه نداشتهاند الفبای این کشور را تغییر میدهند. الفبای فارسی و عربی که به الفبای اسلامی معروف بود و مردم به راحتی میتوانستند به وسیله آن با گذشته اسلامی خود قرآن و احادیث و... ارتباط برقرار کنند، با جایگزینی الفبای لاتین به تدریج این زبان ارتباطش با نسل جوان قطع شد. در آذربایجان هم همین کار را کردند. در نتیجه یک جوان آذربایجانی یا ترکیهای الان اگر بخواهد ادبیات صد سال پیش کشورش را مطالعه کند باید مترجم بگیرد تا الفبا و اشعار و ادبیات ترکی سرزمینش را به الفبای امروزی برایش برگردان کند. این برنامه استعمارگران از 200، 300 سال پیش برای ترویج زبان و فرهنگشان و دور کردن ما از فرهنگ خودیمان بوده است.
البته امروزه در کشور ما هم به ندرت افرادی را میتوان یافت که خط نوشتاری صد سال قبل را بخوانند که این مسئله حکایت از وجود شکاف فرهنگی میان نسلهایمان دارد.
بله. در واقع این جزئی از برنامه غرب بوده که خیلی نرم با بیهویت کردنمان بر ما حکومت کند. جنگ نرمی که آقا هم در موردش بارها صحبت کرده، همین است. در واقع غرب امروز هم در عین حال که با ما در سوریه و یمن و بحرین به جنگ سخت میپردازد در داخل با نفوذ فرهنگیاش به جنگ نرم ادامه میدهد. جنگی که با ترویج فساد در حال نابودی ما از لحاظ فرهنگی و آموزشی است و هیچ بعید نیست اگر نتوانیم با آن مقابله کنیم20 سال بعد نتیجهاش بسیار بدتر باشد.
استدلال دولتهای استعماری غرب برای آموزش زبان خود در دیگر کشورها چه بود؟
استعمارگران برای تسلط یافتن بر دیگر کشورها اینگونه استدلال میکردند که علم و تکنیک و پیشرفت از آن ماست و بدون آموزش زبان ما نمیتوانید بدان دست یابید. این طرز فکر چنان سبب تسلط استعمارگران بر زبان مردم هندوستان و بنگلادش شد که امروزه میبینیم افراد کمسواد هم در این کشورها برخی کلمات انگلیسی را جزو زبان مادریشان میپندارند.
برنامهغرب برای تغییر زبان در دیگر کشور ها چه بود؟
اهل دانش میدانند در یک برهه از تاریخ استعمارگران توسط عوامل شان_ رضا شاه در ایران، کمال آتاتورک در ترکیه و اماناللهخان در افغانستان_ قصد داشتند زبان را در دیگر کشورها تغییر دهند که البته این امر در کشور ما به برکت وجود علما و فضای حاکم محقق نشد.
به چه صورت قرار بود این تغییر زبان انجام شود؟
قرار بود ما در ایران با استفاده از الفبای انگلیسی، فارسی بنویسیم همانند آنچه امروزه در تاجیکستان رخ داده که فارسی مینویسند ولی با الفبای روسی. هر چند نتوانستند برنامهشان را در ایران اجرا کنند، برای همین یک مقدار برنامهشان را تغییر داده، سعی کردند به آموزش زبان انگلیسی بپردازند و آن را به عنوان زبان دوم ترویج دهندکه متأسفانه در لایههای روشنفکری جامعه موفق به ترویج این زبان شدند. بعد از آن هم استعمارگران و مستشاران امریکایی از طریق تسلط بر بخشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی در کشورمان استقرار یافتند که با پیروزی انقلاب اسلامی همه آنها از کشور اخراج شدند.
در واقع توسعه و ترویج زبان بهانهای برای ورود در بخشهای دیگر بود؟
بله همانطور که همه میدانند به این بهانه در بخش های مهم اقتصادی و صنعتی هم نفوذ کرده بودند. حتی در بخش دانش هم همانطور که اشاره شد استدلالشان این بود که اگر بخواهید با علم جهان پیش بروید باید از زبان فعلی خود عبور کنید...
گویا قدرتهای استعماری برنامههایی هم برای تحقیر زبان فارسی داشتهاند.
بله. برنامههایی برای تحقیر زبان فارسی و حتی زبانهای بومی مثل ترکی، کردی و لری هم داشتند و حتی توسط حزب توده با استفاده از شعارهای جذاب حمایت از کارگران، فرهنگ ایرانی و اسلامیمان را تحقیر میکردند. یعنی با تحقیر ملت چند فرهنگی (فرهنگ آذری، کردی، لری، عربی و فارسی) ما به تبلیغ زبان انگلیسی میپرداختند تا راه برای سلطه کاملشان به لحاظ اقتصادی و فرهنگی و انسانی در این کشور باز شود چراکه برای در اختیار داشتن ملت ما آموزش زبان انگلیسی بهترین افسون بود.
در خصوص شیوههای تحقیر زبان فارسی در این دوره میتوانید به نکاتی اشاره بفرمایید.
البته ما که دوره پیش از انقلاب را ندیدهایم چراکه جوان دوره انقلاب هستم اما اساتید تاریخ بسیاری از مسائل را افشا کردهاند که اسنادش موجود است. در واقع با کمارزش شمردن اشعار شاعرانی که عارف بوده و اشعار دینی و عرفانی میگفتند و سعی در ترویج اخلاق داشتهاند زبان فارسی را تحقیر کردند. به لحاظ اینکه زبان فارسی از آبشخور اسلام و معارف اسلامی غنی شده و برای همین ماندگار است و بعد از اسلام هم به برکت قرآن و معارف اهل بیت به یکی از غنیترین زبانهایی که بعد از زبان عربی در میان مسلمانان بالیده شده، مبدل گشته است. از طرفی ظهور شاعرانی نظیر فردوسی و مولانا و سعدی و صائب و سنایی و حافظ و... این خداوندگاران اندیشه، در زبان فارسی به برکت اسلام بوده است. حتی جهانشمولی زبان فارسی در گذشته به گونهای بوده که شاعری نظیر اقبال لاهوری که فارسی زبان مادریاش نبوده به این زبان دیوان شعری گفته که امروز یکی از شورانگیزترین دیوانهای شعری فارسی و بلکه جهانی است.
در واقع بحث بر سر این بود که ما را از فرهنگ خودی و اسلام که مخالف ظلم است دور کنند و به جای آن فرهنگ غرب را ترویج دهند. البته ما مشکلی با آموختن زبان آنها نداریم بلکه مشکل ما با هدف استعمارگران از این آموزش است.
از چه طریق توانستند جامعه را برای آموختن زبان انگلیسی ترغیب کنند؟
برای آموزش و سلطه بر ما ابتدا سعی کردند فرهنگ و زبان توسط جامعه کنار گذاشته شود. اما از آنجا که فارسی زبان رسمی ما بود برای کنار گذاشتن این زبان لازم بود با نفوذ میان جوانان و روشنفکران جامعه و ترغیبشان به آموختن زبان انگلیسی به کلی فرهنگمان را تغییر دهند. این از خود بیگانگی فرهنگی در میان جامعه تا آنجا پیش رفت که اغلب خانوادهها برای آموزش زبان انگلیسی فرزندانشان از سنین پنج، شش سالگی اقدام میکردند. البته آموزش زبان خوب است و حتی در قرآن به آموزش زبان سفارش شده اما مشکل بر سر آن هدفی است که در پس آموزش زبان به چنین شیوه و گستردگی نهفته شده است. ما هم اگر بخواهیم به بهانههای سیاسی در کشور دیگری به آموزش زبان فارسی بپردازیم درست نیست و اسلام آن را رد میکند.
علل رونق زبان انگلیسی در دوران حاکمیت پهلوی دوم چه بود؟
انگلیس و امریکا بعد از کودتای 28 مرداد 1332 زمانی که فضا را برای نفوذ در جامعه ایران مهیا دیدند به آموزش فرهنگ و زبان خود پرداختند. متأسفانه امروز هم در جمهوری اسلامی نفوذ ایشان برای ترویج فرهنگ غرب دیده میشود و در شرایطی که همه علما و بزرگان ما به نفوذ دشمن اشاره داشتهاند باز هم در مراکز علمی و زبانآموزی ما از کتب مورد استفاده در مراکز آموزش غرب استفاده میشود که این کتب علاوه بر تأثیر بر زبان با توجه به محتوای متونشان و تصاویری که در آنها به کار رفته، از نظر فرهنگی هم بر جوانان و نوجوانان ما تأثیرگذارند. ترویج روابط آزاد زن و مرد از جمله موارد فرهنگی غرب است که از طریق این کتب آموزش داده میشد. خود من عکسهای نامناسبی در این رابطه در کتب آموزشی بچههایم مشاهده کرده بودم، کتبی که توسط جهاد دانشگاهی و از امریکا تهیه شده بود. در واقع غرب از آموزش و ترویج این نوع روابط در کشور ما هدفی دارد. البته چند سال پیش در نماز جمعه به این مسئله اعتراض شد و پیشنهاد دادند برای آموزش، کتب مورد نیاز را خودمان تألیف کنیم ولی جای تأسف است که همچنان در مراکز آموزشی رسمی ما چنین کتبی تدریس میشود.
در خصوص پیامدهای فرهنگی آموزش زبان در دوره پهلوی به چه نکاتی میتوان اشاره کرد؟
پیامدهای آموزش زبان در آن دوران مصداقهای مختلفی داشت. مثلاً خوانندگانی در آن دوران ظهور کردند که از جمله افتخاراتشان به زبان انگلیسی ترانه خواندن بود. همچنین نویسندگانی در کشور پدید آمدند که به نویسندگی به زبان انگلیسی افتخار داشتند. البته فراگیری زبان خوب است، اما مسئله در خدمت غرب بودن از این طریق است. همچنین از جمله پیامدهای فرهنگی غرب پایهگذاری مدارس مختلف و رواج ارتباطات آزاد دختران و پسران در لوای مراکز زبانآموزی همچون انجمن فرهنگی روابط ایران و امریکا است. غربگرایی در این مراکز تدریس و ترویج میشد و به دنبالش غربگرایی در جامعه پدید میآمد.
ببینید یکی از اصول گاندی برای رهایی کشورش از استعمار، تحریم زبان انگلیسی و ترویج زبان مادری در هندوستان بوده، حتی وی اعتقاد داشته که باید در مراکز رسمی، زبان انگلیسی رسماً تحریم شده و به جای آن زبان مادری مردم هند آموزش داده شود. این نشان میدهد که گاندی تا چه میزان به تأثیر آموزش زبان بیگانه در نابودی فرهنگ کشورش واقف بوده است.
رهبری هم در سخنانی که در جمع معلمان بیان داشتند در این خصوص هشدار دادند.
بله حتی رهبری هم چندی پیش به نقل از جواهر لعل نهرو فرمودند: «ما قبل از آمدن انگلیسیها به کشورمان فرهنگ پیشرفته و غنیای داشتیم که با ورود عوامل انگلیسی تضعیف شد.» در نتیجه آقا به این نکته اشاره کردند که «هر چند نفوذ استعمارگر غرب در کشور ما به شدت هند نبود اما کم کم در حال شکل گرفتن بود و اگر بیشتر پیش میرفت ما از خود خیلی بیگانه شده بودیم.» ببینید مرحوم جلال آل احمد و روشنفکران متعهدی چون وی در رژیم گذشته چطور متوجه این خطر شدند و حتی آلاحمد در همان دوران در مقالات و کتابهایی چون غربزدگی یا سه مقاله دیگر به این مسئله اشاره میکند. در واقع روشنفکران متعهد ما که دیدهبان فرهنگ کشورند متناسب با زمان متوجه این خطر شده و به طرح آن پرداختند. آن هم در دورانی که یک نوع از خود بیگانگی در میان جامعه شکل گرفته و حتی برخی به آموختن زبان و فرهنگ امریکایی افتخار داشته و به خصوص در تهران برخی خانوادهها نسبت به فراگیری زبان انگلیسی فرزندانشان بسیار علاقهمند بودند. همه این موارد میرفت که فرهنگ خودی ما را بر باد دهد و امروز اگر هنوز انقلاب پیروز نشده بود شاید ما به زبان فارسی سخن نمیگفتیم و گویشهای ترکی، کردی و لریمان هم فراموش شده و به چشم حقارتآمیزی به آنها نگاه میکردیم. همچنان که ترویج فرهنگ غرب در گذشته سبب شده بود که به آداب و رسوم و البسه قومیتهایمان به دیده تحقیرآمیزی بنگریم.
چرا با گذشت سالها از پیروزی انقلاب همچنان اولویت اول آموزش زبان در مدارس و آموزشگاهها زبان انگلیسی است؟
وقتی در کشوری وابستگی پدید آمد تا مدتها باقی خواهد میماند. مخصوصاً که برخی روابط با غرب از سوی عدهای هنوز ادامه دارد و زبان اقتصاد و تکنولوژیمان هم همچنان انگلیسی باقی مانده باشد.
برای مقابله با ترویج زبان و فرهنگ بیگانه در کشور چه اقدامات دیگری میتوان انجام داد و نقش نهادها و سازمانهای مربوطه در این خصوص چیست؟
همانطور که میدانید با ورود تلفن، هواپیما، کامپیوتر، موبایل و... به کشورمان، فرهنگ و اصطلاحاتی نیز وارد فرهنگ مان شد. مثلاً با ورود ویدئو در سال 1360 به کشور علاوه بر فساد، فرهنگ و لغات مخصوصی هم وارد زبان و فرهنگ ما شد. در واقع قبل از انقلاب در ایران بستری برای مقابله با استعمارگران فراهم نبود و زمانی هم که انقلاب پیروز شد باز هم.... فضا برای ورود دیگر دستاوردهای غرب باز بود و تا ما خواستیم برای پالایش آنها اقدام کنیم کار از کار میگذشت، در نتیجه برای عقب نماندن از قافله تمدن مجبور به پذیرش و بلعیدن تکنولوژی غرب شدیم که نتیجهاش را امروز مشاهده میکنید. چون این تکنولوژی فساد را هم همراه خود وارد کشور کرد. در واقع هر صنعت و تکنولوژی با ورودش فرهنگ غنی را وارد کشور میکند و اگر فرهنگستان قوی وجود نداشته باشد که پیش از ورود تکنولوژی برای لغات وارداتی نامگذاری کرده رنگ و بوی بومی به آنها بدهد آن کشور از نظر فرهنگی عقب خواهد ماند و مسئله این است که ما هیچ گاه فرهنگستان قوی نداشتهایم که با ورود کالا یا تکنولوژی به کشور بلافاصله عکسالعمل نشان دهد، نام خودی ابداع کند و سپس با آن نام تحویل ملت بدهد بلکه ابتدا کالایی با نام فرنگیاش وارد کشور میشود و در میان جامعه جا میافتد سپس فرهنگستان برای آن نام معادل فارسی انتخاب میکند. مثل کامپیوتر که پس از مدتی رایانه نامیده شد یا هلیکوپتر تا نام چرخبال برایش انتخاب شود، آنقدر زمان گذشت که آن نام فرنگی جزئی از فرهنگمان شد. البته ما مشکلی با این کلمات ابداعی فرهنگستان نداریم. اما مسئله این است که با این تأخیر فرهنگ خودی در مقابل محترمانهترین کلمات فرنگی تحقیر میشود. شما هر کاری کنید هیچ کلمهای نخواهد توانست جای کلمه تلفن را در کشور بگیرد. حتی کلمه همراه که به جای موبایل ابداع شده هم کمتر از سوی جامعه به کار میرود، چون کلمه همراه به تنهایی رسا نیست. این مشکل برمیگردد به فرهنگستان ما که فلهای کلمه تولید میکند. من هم میتوانم در خانه بنشینم و کلمه تولید کنم و معادل فارسی لغات فرنگی را پیدا کنم. اما آنچه باید بدانیم آن است که فرهنگ غیر از لغت است و فرهنگستان غیر از لغتستان است که واژه درست کند. متأسفانه فرهنگستان ما واژه میسازد در حالی که باید بدانیم فرهنگستان کارش واژه ساختن نیست. در واقع واژه ساختن کار ادیبان است.
در واقع ما هم کمی مقصریم به دلیل اینکه در نامگذاریهایمان از نامهای خارجی استفاده میکنیم...
واقعاً همینطور است. ما در کشورمان هر لغت بیگانهای را نجویده میبلعیم اما کشورهای اروپایی و حتی عربستان هیچ لغتی را بدون تغییر نمیپذیرند. کلمه تلفن که سالها در فرهنگ ما نفوذ کرده از همان ابتدا توسط اعراب «هاتف» نامیده شد.
این پذیرش بیچون و چرا ریشه تاریخی در فرهنگ ما دارد...
در کشور ما متأسفانه بسیاری از مسائل به دلیل فقدان متصدی قوی درست اجرا نمیشود در نتیجه جامعه هم از آن تبعیت نمیکند. شما ببینید همین تلگرام و اینستاگرام چه بر سر جوانان میآورد. با وجود هشدارهایی که از سوی جامعهشناسان داده میشود چون عامل بازدارندهای وجود ندارد از هر گروه سنی در این فضا دیده میشود. فضایی که نشردهنده هر مزخرفی علیه دین و ملیت به نفع دشمن است. خب مطالبی هم که نشر میدهند برای جوانان باورپذیر است و تا کسی بیاید آنان را هدایت کند کار از کار گذشته است. متأسفانه این مسائل نتایج ترویج فرهنگ بیگانه در سطح زندگی ما به صورت پیدا و پنهان و از طریق گوشیهای همراه و گروههای مجازی است. امروزه البته برخی (حتی انسانهای تحصیلکرده) معتقدند برای پیشرفت باید با دنیا ارتباط داشت و برای این ارتباط کافی است زبان انگلیسی را بیاموزیم. حتی عدهای میگویند باید زبان انگلیسی جایگزین زبان رسمی شود. گویی دنیا منتظر است که من نوعی زبان انگلیسی یاد بگیرم آن وقت پیام من قلیزاده را بشنود.
دنیا چنین فرصتی به ما نخواهد داد...
بله. آنها ما را نه برای اشاعه اندیشههایمان، بلکه به عنوان ابزاری در اختیارشان میخواهند. البته این جزئی از فرهنگشان است برای همین هم به فرهنگ و دین و اعتقادات ما هم نگاه ابزاری دارند. دیدیم که امریکا با شعار دموکراسی و آزادی انسانها چطور به عراق و افغانستان ورود پیدا کرد و حتی امروز هم قصد نفوذ به سوریه را دارد. این اتفاق در کشور ما هم در حال رخ دادن است. هرچقدر که ما نسبت به پیشینه خودمان بیاطلاع باشیم که نسل جوانمان هست در آینده با چنین مسائلی روبهرو خواهیم شد.
البته میتوان اشاره کرد که سرمنشأ این نوع تفکرات در کشورمان به میرزا ملکم خان برمیگردد که حتی به شیوه نگارش متون فارسی و استفاده از برخی لغات انتقاد داشت.
بله. عبارت معروف ما باید سرتاپا غربی شویم هم از اوست و همین انتقادات سبب شد که امروزه شیوه نگارش ما با صد سال قبل بسیار متفاوت باشد. در واقع میرزا ملکم خان در ایران و میرزا فتحعلی آخوندف در قفقاز تحت تأثیر غرب بانیان این اندیشه بودند. میتوان گفت استعمارگران از 200 سال پیش با نفوذ در ایران سربازانی اندیشمند را برای خود تربیت کردند. حتی آخوندف تحت تأثیر روسها دینش را تغییر داد و تحت تأثیر افکار ناسیونالیستی آنان کتاب پیشنهادی هم برای الفبا نوشت. وی معتقد بود که«ما باید این الفبای عربی را کنار بگذاریم و الفبای خودمان را که نه انگلیسی و روسی و عربی است، داشته باشیم.» حتی یک نوع الفبا هم برای ترکهای عثمانی ابداع کرده بود که از سوی دربار عثمانی مورد بیمهری قرار گرفت. بعد از آن هم چند سالی افسرده شد و در پی آن هم مرد اما اندیشههایش را افراد نادرستی فراگرفته و ترویج دادند. از طرفی میرزا ملکم خان که تحت تأثیر اندیشه انگلیس بود به خاطر نفوذ سیاسی و اقتصادیاش در ایران توانست پیشنهاداتش را در خصوص زبان فارسی ارائه دهد که همین سرآغازی برای تحقیر فرهنگ و زبان فارسی در کشور شد. البته در این مورد نمیتوان عبدالرحیم طالبوف را نیز فراموش کرد. هر چند وی فرد باایمانی بود اما تفکر غلطی داشت و تحت تأثیر اندیشه استعمارگران بود. مثل خوارج که انسانهای مؤمنی بودند اما شمشیرشان علیه نماز بود. در واقع تفکرات ناسیونالیستی با جنگهای خونین از قرن 19 آغاز شد و به عنوان تحفه به شرق آمد. همچنین مسائلی نظیر ترویج زبان بیگانه هم از همین زمان شدت گرفت با ترویج تفکراتی نظیر اینکه شما فارسها از نژاد پارس! منشأ قضیه پان فارسیسم و پان ترکیسم و پان عربیسم از همانجا آغاز شد...
در واقع با رواج این تفکرات قصد داشتند همبستگی ملتها را از بین ببرند.
بله و با اشاره به اینکه هر ملتی باید برای خود زبانی داشته باشد، بعد از مدتی گفتند این زبانها ضعیفند و شما برای آنکه پیشرفت کنید باید یک زبان جهانی داشته باشید و آن زبان اصلی و جهانی باید انگلیسی باشد تا بتوانید با جهان که ما باشیم ارتباط داشته باشید. خب آن تفکر هنوز هم پابرجاست.
حتی سال قبل که امریکا گفت جهان علیه انقلاب اسلامی ایران است، رهبری فرمودند «کدام جهان، کدام مجامع جهانی، شما علیه انقلاب هستید و بقیه علیه شما هستند.» البته چنین تفکراتی در داخل هم وجود دارد که مثلاً میگوییم فلان شاعر جهانی است و این را افتخار میدانند، خب جهانی یعنی اینکه در غرب او را میشناسند. این اندیشه متأسفانه یک مقدار برمیگردد به خودمان و غفلت کسانی که تریبون داشته و بر اندیشه جامعه تأثیرگذار بودند. این غفلت سبب شده که این تفکر امروز به فرهنگ و عادت مبدل شود و وقتی عادتی به فرهنگ تبدیل شود نمیتوان به راحتی از رفتار و تفکر و اعتقادات و لایههای نهفته و درونیجامعه آن را زدود.
همانطور که گفتم این فرهنگ که زبان انگلیسی زبان بینالمللی است هم از نسلی به نسل بعد ما همچون ارث منتقل شده است. خب چرا زبان فارسی بینالمللی نباشد؟ ما باید از طریق تریبونهایمان مثل مطبوعات و صدا و سیما و نماز جمعه تبلیغ کنیم که زبان انگلیسی یک ابزار است. مثل زبان فارسی که ابزار است و اگر کسی در دنیا بخواهد اندیشمند بزرگی به نام مولانا را بشناسد باید زبان فارسی یاد بگیرد. خیلی جالب است خیلی از غربیها که شیفته مولانا شدهاند تلاش کردهاند و زبان فارسی را برای شناخت مولانا آموختهاند. همه مولاناشناسان و حافظشناسان و سعدیشناسان غربی و شرقی برای درک شعر این بزرگان ما زبان فارسی را آموزش دیدهاند و منطق هم همین را حکم میکند. ما هم برای استفاده از منابع غرب باید زبان انگلیسی را بیاموزیم آن هم به عنوان ابزار نه اینکه شیفته فرهنگ و زبان غرب شویم. اندیشمندان غرب هیچگاه نگفتند زبان فارسی زبان بینالمللی برای فهم عرفان اسلامی است بلکه گفتند ما باید زبان فارسی یاد بگیریم تا آنها را درک کنیم. حتی کسانی در فرانسه بودند که زبان ترکی آذربایجانی را برای فهم حیدربابا آموختند.
چطور میتوانیم زبان انگلیسی را ابزار بپنداریم در حالی که سالهاست این زبان را با عنوان بینالمللی شناختهایم؟
البته این تفکر خیلی هوشمندانه در جامعه جا انداخته شده اما این مسئله که آموزش زبان خارجه ابزار است باید میان جامعه تبلیغ و فرهنگ شود و از کسانی که میگویند زبان انگلیسی بینالمللی است باید سؤال کرد آیا 8 میلیارد مردم دنیا همه انگلیسیزبان هستند؟ حتی فرانسویان هم این زبان را بینالمللی نمیدانند. شاید در همه جای دنیا زبان انگلیسی تدریس شود ولی برای آموزش تکنولوژی و به عنوان ابزار. حتی در خبرها گزارشی از اخراج معلمی در فرانسه منتشر شد که وی در کلاس درس ریشه لفظی لغتی را به انگلیسی نسبت داده بود. در نتیجه به دلیل تضعیف زبان فرانسه اخراج میشود. بنابراین میبینیم که آنها با آنکه به لحاظ تکنولوژی از ما پیشرفتهترند در این نوع مسائل ملی از ما بسیار حساستر هستند.
راه مقابله با تهاجم فرهنگی غرب چیست؟
ما باید آثار ادبیمان را به زبانهای دیگر ترجمههای خوب و حرفهای کنیم تا بتوانیم با نفوذ فرهنگ و ادبیات آنها در کشور مقابله کنیم. چه عیب دارد ما بگوییم فرهنگ ایرانی فرهنگ جهانی است؟ مگر آنها نمیگویند، ما هم بگوییم. چه عیب دارد ما فرهنگهای بومی خودمان را چه به صورت نوشتاری و چه تصویری به زبانهای دیگر ترجمه کنیم. یعنی به این شکل به آنها حمله کنیم چون ما همیشه در مقابل یورش آنها در هر زمینهای فقط دفاع کردهایم، پس بهتر است یک مقدار تهاجمی در دنیا عمل کنیم. در واقع حقیقت این است آنهایی که تهاجمی عمل میکنند موفقترند. در قرآن هم این نکته آمده که در مقابل دشمن آماده شوید و با هر چه در توان دارید چه لغت و چه اسلحه و چه رسانه و حتی کالا دشمنان خود و خدا را بترسانید. همین ترساندن خودش حمله است. منتها امروز حملات نرمافزاری و تفکری است در نتیجه آنچنان باید هشیار باشیم که نخواهیم در آینده در مقام دفاع بربیاییم. باید آنقدر فرهنگمان را بزرگ و زیبا نشان بدهیم که دشمن خلع سلاح شده و حمله نکند و حتی اگر تحت تأثیر قرار نگرفت فکر حمله به ما نداشته باشد. برای دفاع از فرهنگ خودی باید ما عمل تهاجم فرهنگی نسبت به دشمن داشته باشیم.