ارسال نظر



خطر انحراف از برنامه درسی!

انچه می خوانید گفت وگوئی است با خانم دکتر رمضانی معاون ابتدائی دفتر تالیف نظری سازمان پژوهش وبرنامه ریزی اموزشی

خانم رمضانی! به نظر شما منابع آموزشی غیر درسی تا چه اندازه در فرایند یاددهی یادگیری به ویژه در دوره ابتدایی نقش‌‌آفریناند؟

وقتی در کشوری زندگی می‌کنیم که تنوع اقلیمی و فرهنگی و تفاوت‌های فراوان در آمادگی دانش‌آموزان برای ورود به دوره ابتدایی وجود دارد، هیچ‌وقت نمی‌توانیم بگوییم کتاب درسی می‌تواند همه هدف‌های برنامه‌های درسی را محقق کند و همه به یک اندازه و با یک سرعت می‌توانند از کتاب درسی استفاده کنند. ما باید به تعدد هدف‌های برنامه‌های درسی در دوره ابتدایی و سبک‌های متفاوت یادگیری بچه‌ها توجه کنیم، همچنین به یاد داشته باشیم که در بسیاری از مناطق کشورمان، بچه‌ها قبل از ورود به مدرسه به زبان دیگری صحبت می‌کنند. در چنین شرایطی، شاید اگر می‌توانستیم کاری کنیم که بسته‌های آموزشی به همه این تنوع‌ها، تعددها و تفاوت‌ها توجه کنند، دیگر به منبع کمک‌آموزشی دیگری نیاز نداشتیم. اما چنین چیزی را نه اکنون در اختیار داریم و نه هیچ‌وقت می‌توانیم ادعا کنیم یک بسته آموزشی خواهیم داشت که همه تنوع‌ها و تعددها را در نظر گرفته باشد. بنابراین ضرورت استفاده از منابع کمک‌آموزشی، چه توسط معلمان و چه توسط دانش‌آموزان و اولیا، بحثی است که نفی آن به‌صورت کلی و یکسره، غیرمنطقی است. بنابراین ما باید روی این موضوع تمرکز کنیم که چه اندازه و در چه زمینه‌هایی از کتاب‌ها و منابع آموزشی می‌توان استفاده کرد.

 

 با این حساب معاونت ابتدایی چه منبعی را برای دانشآموزان دوره ابتدایی مناسب و استاندارد میداند؟

شاید بتوان این سؤال را حتی درباره کتاب درسی هم پرسید. در «دفتر تألیف کتب درسی»، کتابی واجد شرایط برای ورود به چرخه نظام آموزشی و اجرای سراسری است که با برنامه درسی مطابقت داشته باشد. برنامه درسی هم اجزایی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها «اهداف» است. جزء دیگری مثل «اصول انتخاب و سازمان‌دهی محتوا» هم وجود دارد که به ما می‌گوید از چه نوع محتوایی با چه سازمان‌دهی می‌توانیم استفاده کنیم تا اهداف محقق شوند. منبع کمک‌آموزشی هم باید دقیقاً همین شرایط را داشته باشد. کتابی می‌تواند نقش خود را در تکمیل کتاب درسی برای تحقق اهداف برنامه درسی به خوبی ایفا کند که با برنامه درسی، اهداف و اصول حاکم بر انتخاب و سازمان‌دهی محتوا تطابق داشته باشد.

 

 برخی صاحبنظران بر این عقیدهاند که منابع کمکدرسی در سالهای گذشته، رشد بیرویه و نامطلوبی داشتهاند. ریشه این اتفاق را در چه میبینید؟

اتفاقی که در نظام آموزشی ما افتاده، این است که همه اجزای آن با هم کار نکرده‌اند. مثلاً در دوره ابتدایی سال‌هاست که رویکرد برنامه‌های درسی در یادگیری و نقشی که محتوا در یادگیری دارد، تغییر کرده است و مؤلفان سعی کرده‌اند، محتوا را بر این اساس تغییر دهند. البته ممکن است در درس علوم، موضوعات و مفاهیم چندان با بیست و چند سال پیش تفاوت نکرده باشند، اما آنچه تغییر اساسی داشته، رویکرد کتاب است. در رویکرد جدید، آنچه دانش‌آموز می‌آموزد مهم است، اما مهم‌تر از آن فرایند یادگیری است. حال اتفاقی که در برخی از منابع کمک آموزشی می‌افتد این است که هنوز با همان دید گذشته حافظه‌محوری مطالب را به دانش‌آموزان عرضه می‌کنند. ظاهر قضیه این است که کتاب با برنامه درسی تطابق دارد، در حالی‌که حتی برخی از معلمان در جریان نیستند که صرف تشابه بین موضوعات به معنای هماهنگی نیست و با رویکردهای نامناسبی که این کتاب‌ها دارند، در واقع آموزش از مسیر اصلی خود خارج می‌شود و مسیری انحرافی را طی می‌کند.

استفاده از منابع کمک‌آموزشی چه توسط معلمان و چه توسط دانش‌آموزان و اولیا بحثی است که نفی آن به‌صورت کلی و یک‌سره، غیرمنطقی است

مثالی بزنم. مثلاً یکی از رویکردهای حاکم در برنامه درسی مطالعات اجتماعی دوره ابتدایی «رویکرد کاوشگری» است. در پایه ششم هم یکی از مباحث «تصمیم‌گیری» است. کتاب درسی قصد دارد به دانش‌آموز کمک کند تا همواره تصمیم مناسب بگیرد. در واقع کتاب قصد دارد نوعی مهارت را آموزش دهد. در حالی‌که برخی منابع کمک‌درسی، این موضوع را هم فقط به ارائه اطلاعات ختم می‌کنند. یعنی اجازه نمی‌دهند این موضوع به مفهوم تبدیل شود و مهارتی شکل بگیرد. آیا اقتضای دنیا و زندگی امروز، اطلاعات محدود است؟ وقتی دانش‌آموز فرایند و قواعدکسب دانش را آموخت، می‌تواند این آموخته خود را به موقعیت‌های جدید هم تعمیم بدهد؛ اما وقتی به او دانش می‌دهیم به چنین نتیجه‌ای نمی‌رسد و برخی از کتاب‌های کمک‌آموزشی یا کمک‌درسی چنین کاری می‌کنند.

حال اگر منابع، با برنامه درسی و هدف‌ها و رویکردهای آن تطابق داشته باشند، هرچه تعدد این نوع کتاب‌ها بیشتر باشد، بهتر است، چون کمک می‌کند هر کس از این سفره آنچه را که مطابق نیاز و هاضمه‌اش است، بردارد. این امر کمک می‌کند که نیازهای گوناگون دانش‌آموزان به‌صورت صحیح پاسخ داده شود و در نتیجه، هدف‌های برنامه‌های درسی هم با سهولت بیشتر و با اطمینان بالاتری محقق شوند.

 

 شما به انحراف از مسیر برنامه درسی اشاره کردید. آیا میتوان این موضوع را بزرگترین آسیب منابع غیراستاندارد دانست؟ جز این، چه آسیبهای دیگری متوجه دانشآموز است؟

دقیقاً همین‌طور است. آسیب‌های دیگر هم ناشی از همین انحراف از مسیر برنامه درسی هستند. چون اصل موضوع همین است. وقتی در یادگیری اصرار داریم که دانش‌آموز جمله‌ها را حفظ کند، در ارزشیابی هم همین را از او می‌خواهیم. مثلاً در مورد تصمیم‌گیری برخی کتاب‌های کمک‌آموزشی از دانش‌آموز می‌خواهند که تصمیم‌گیری را تعریف کند، در حالی‌که باید موقعیتی پیش‌روی دانش‌آموز قرار گیرد تا او فرایند تصمیم‌گیری را با شرایط و معیارهایش تمرین کند. در این صورت، آموخته‌هایش در زندگی‌اش اثر می‌گذارد. اما اگر این اتفاق نمی‌افتد و هنوز دانش‌آموز در تصمیم‌گیری‌هایش متزلزل است، ولی در جواب سؤال «تصمیم‌گیری چیست؟ » به خوبی پاسخ می‌دهد، ما خود را فریب داده‌ایم. فکر می‌کنیم وضع خوب است و دانش‌آموز موفق است.

 

 یکی از نقدهای وارد شده به ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی، ناهماهنگی در بخشهای متفاوت آموزشوپرورش است. مثلاً برخی ادعا دارند، بخش ارزشیابی خود مروج برخی منابع غیراستاندارد است.

متأسفانه این حرف تا حدی حقیقت دارد. در دوره ابتدایی، ارزشیابی توصیفی طبق آیین‌نامه در شش پایه اجرا می‌شود. در آخر دوره ابتدایی هم امتحان هماهنگ منطقه‌ای برگزار می‌شود. تفاوت این امتحان با امتحان نهایی سابق این است که رد یا قبولی دانش‌آموز برای گذراندن دوره ابتدایی، فقط به نتیجه این امتحان منوط نیست. علمکرد دانش‌آموز طی سال تحصیلی و موارد دیگری که در آیین‌نامه ذکر شده‌اند هم تعیین کننده هستند. این موضوع به همه فعالیت‌های معلمان هم جهت می‌دهد. یعنی معلم همه فعالیت‌هایش را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که دانش‌آموزانش از پس این امتحان برآیند. از سوی دیگر، ناشران معمولاً آزمون‌ها را از مدرسه‌ها و منطقه‌ها جمع‌آوری و منتشر می‌کنند. دفتر تألیف در سال 1391 که سال تأسیس پایه ششم ابتدایی بود، چون چنین موضوعی را پیش‌بینی می‌کرد، شیوه‌نامه ارزشیابی پیشرفت تحصیلی را منتشر کرد. در این شیوه‌نامه بارم‌بندی را براساس هدف‌ها قرار دادیم، نه موضوعات. فکر می‌کردیم این کار به معلم کمک می‌کند هدف را مورد توجه قرار دهد نه موضوع و تسلط دانش‌آموز بر موضوع را. کتاب‌های کمک‌آموزشی هم می‌توانند آزمون‌هایی طراحی کنند که کم و کیف تحقق همین اهداف را اندازه بگیرند. آزمون‌هایی که طرح آن‌ها به مراتب دشوارتر از آزمون‌های رایج است.

 

 پس تلاش دفتر تألیف بر این است که با تغییراتی در نحوه ارزشیابی، سمتوسوی موضوع را به سمت هدفها هدایت کند. در این صورت منابعی که فقط اطلاعات به دانشآموز ارائه میکنند و طلب میکنند، بهتدریج کنار گذاشته میشوند.

طبیعتاً همین‌طور است. اگر ناشران به این مطلب توجه کنند، می‌توانند در این زمینه ابتکار به خرج دهند. وقتی می‌خواهیم در دانش‌آموز مهارت تصمیم‌گیری شکل بگیرد، روش‌ها و موقعیت‌های متعددی می‌توانیم برای آن طراحی کنیم. اینجاست که برخی ناشران و پدیدآورندگان می‌توانند برتر باشند، چون توانسته‌اند موقعیت‌های مؤثرتر و متنوع‌تری را طراحی و تولید کنند.

 

 روند فعالیتهای ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی را چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید نقطه ایدهآل فعالیتهای این بخش چیست؟

به نظر می‌آید برای اینکه سامان‌دهی منابع آموزشی و تربیتی به نتایج مطلوب خود برسد و شکل مطلوب خود را پیدا کند، باید در بخش‌های مختلف آموزش‌وپرورش هماهنگ‌تر باشیم. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد در فرم‌های ارزیابی کتاب‌ها، باید درباره ضرایبی که به هر کدام از معیارها ‌داده شده است، تجدید نظر شود. مثلاً ممکن است کتابی از نظر هماهنگی با برنامه درسی امتیازی به‌دست نیاورد، اما به دلایل دیگری مانند کتاب‌سازی و گرافیک خوب و... امتیاز بگیرد. ‌ما باید تدبیری بیندیشیم که چنین کتاب‌هایی در همان مرحله اول کنار گذاشته شوند. یعنی کتابی که از معیار هماهنگی با برنامه درسی، امتیازی به‌دست نیاورده، اگر هر امتیاز دیگری هم داشته باشد، مفید نیست. در غیر این صورت ما شاهد معرفی کتاب‌هایی خواهیم بود که اختلاف مبنایی با برنامه درسی دارند و مسیر آموزش را منحرف می‌کنند. پس فرم‌ها به بررسی مجدد نیاز دارند. علاوه بر این، گروه‌هایی که کتاب‌ها را بررسی می‌کنند و حتی تعداد ارزیابان  هم تأثیرگذار است. چون این موضوع کمک می‌کند که میانگین حقیقی‌تری را پیدا کنیم.

کتابی می‌تواند نقش خود را در تکمیل کتاب درسی برای تحقق هدف‌های برنامه درسی خوب ایفا کند که با برنامه درسی، هدف‌ها و اصول حاکم بر انتخاب و سازمان‌دهی  محتوا تطابق داشته باشد

 به نظرتان برای همسو کردن نگاه ارزیابان و معلمان با ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی چه کاری میتوان کرد؟

این سؤالی است که ما دم‌به‌دم برای جریان آموزش از خودمان می‌پرسیم. چون موضوع فقط منابع کمک‌آموزشی نیست. هنوز برخی معلمان به شیوه‌های تدریس مورد تأکید برنامه‌های درسی عمل نمی‌کنند؛ چرا که ذهنیت آن‌ها تغییر نکرده است. در این زمینه هم باید همان روشی را به‌کار بگیریم که در آگاه‌سازی معلمان به کار می‌بریم. یعنی سعی ‌کنیم با برگزاری دوره‌های آموزشی و تبیینی ‌و منابع کمک‌آموزشی پشتیبان، جریان یادگیری را تقویت کنیم. علاوه بر این‌ها، منبعی که بر آن تأکید دارم، کتاب راهنمای معلم در ارزشیابی و پیشرفت تحصیلی توصیفی است. این کتاب برای اولین‌بار در تاریخ نظام آموزشی رسمی ما، همه هدف‌های اصلی درس‌ها را در همه پایه‌ها با سطح‌بندی مورد نیاز ارزشیابی توصیفی ارائه کرده است. فایل کتاب هم در وب‌گاه دفتر تألیف کتاب‌های درسی در دسترس است. به نظر می‌رسد یکی از کارهایی که به‌عنوان اقدامی عاجل و فوری برای سامان‌دهی می‌توانیم انجام دهیم، این است که کتاب را به‌عنوان یکی از اسناد در اختیار معلمان و داوران بگذاریم تا در جریان نقطه‌های تأکید برنامه درسی قرار‌ گیرند تا بعدها اقدامات بلندمدت انجام شود. اگر ما بتوانیم با اقدامات تضمین‌شده‌تری برنامه درسی را به داوران عرضه کنیم، مسلماً انتخاب منابع مناسب کمک‌آموزشی و قضاوت آن‌ها با برنامه درسی هماهنگ‌تر خواهد شد.

Image CAPTCHA