مدرسه از زنده‌ترین سازه‌های فرهنگی‌اجتماعی ماست و خواهد ماند



آیندۀ مدرسه چه خواهد شد؟ آیا در آینده مدرسه به همین وضع کنونی خواهد بود یا ساختار آن تغییر می‌کند یا دیگر نهادی به نام مدرسه در جوامع آینده نخواهد بود؟

دکتر محمدرضا سرکارآرانی، استاد دانشکده تحصیلات تکمیلی علوم تربیتی و توسعۀ انسانی دانشگاه ناگویا، عقیده دارد این‌گونه نیست که در آینده مدرسه نباشد، اما ممکن است شکل و محتوا و ماهیت و چگونگی ادارۀ آن تغییر کند.

شمارۀ مهر مجلۀ مدرسۀ زندگی از مجموعه مجلات رشد، گفت‌وگوی دکتر محمد عطاران با دکتر محمدرضا سرکارآرانی را در باب آیندۀ مدرسه منتشر کرد.

مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

موضوع اولین شمارۀ نشریه مدرسۀ زندگی در سال جدید، آیندۀ مدرسه است. در سال گذشته عده‌ای در ایران، بحث مرگ مدرسه را مطرح کردند. سؤال من از شما این است که آیا در مطالعات خود تاکنون با این موضوع برخورد کرده‌اید یا دربارۀ آن صحبت کرده‌اید؟

دکتر سرکارآرانی: با توجه به هیجانات این روزها و بحث‌های روزافزون فناوری اطلاعات و ارتباطات و ارتباط آن‌ها با تحولات فرهنگی و اجتماعی، به‌ویژه در توزیع و ترویج ارزان دانش و اطلاعات، سرنوشت مدرسه در آینده موضوعی به‌روز و قابل درک است. این موضوع نه تنها در رسانه‌ها و مجامع علمی که حتی در سیلابس‌های درس‌های دانشگاهی نیز خود را نشان می‌دهند. برای نمونه درسی برای دانشجویان دورۀ لیسانس دارم با عنوان «پداگوژی» که به صورت سخنرانی در یک سالن بزرگ با تعداد زیادی دانشجویان زیاد ارائه می‌شود. در سیلابس این درس دو جلسه به این موضوع اختصاص داده‌ام. از دانشجوها می‌خواهم یک جلسه بروند تحقیق کنند و با هم در گروه‌های چندنفره نتایج تحلیل‌هایشان را جمع‌بندی کنند و در یک جلسه هم برای کل کلاس ارائه کنند. پرسش اساسی آن‌ها این است: مدرسه در صد سال آینده چه شکلی خواهد بود؟ سؤال مثبت طراحی شده است. یعنی بحث این که مدرسه نخواهد بود نیست! پرسش از شکل، محتوا و ماهیت و نحوه اداره و چرایی مدرسه در آینده است. راهنمایی من برای دانشجویان تأکید بر این مهم است که اولاً زاویۀ دید یا به تعبیر من لنز و چشم‌انداز خود را مشخص کنید و ثانیاً برای نتایج خود استدلال‌های قابل قبولی بر اساس شواهد عینی سازمان‌دهی کنید. یک گروه از زاویۀ فناوری اطلاعات می‌بیند، یکی از لحاظ مهارت‌های تازه‌ای که انسان اجتماعی نیاز دارد می‌بیند، گروهی دیگر به ماهیت کار و اقتصاد و کارکرد پول و گروهی به ترکیب جمعیت و مهاجرت و … می‌پردازد. هر گروهی خط‌مشی خود را مشخص می‌کند و بر اساس آن دنبال شواهد عینی برای تحلیل و استنتاج حود می‌رود. در آخر جلسه دوم بچه‌ها از خود من می‌پرسند که استاد نظر خود شما چیست؟ این هیجان برانگیزترین بخش سیلابس درس است و طراحی من برای این کلاس!

من البته به جای این که نسخۀ آماده شدۀ خودم را بپیچم می‌روم سراغ لنز یا چشم‌اندازی که دانشجویان ندیده‌اند. مثلاً در سال تحصیلی گذشته به موردی اشاره کردم که گروه‌ها به آن نپرداخته بودند. با این مضمون که اگر می‌خواهیم بدانیم که مدرسه در صد سال آینده چگونه است، احتمالاً یک راهش این است که از منظر تاریخی به این مسئله نگاه کنیم و آن را تحلیل نماییم. برای ارئۀ شواهد عینی اثربخش هم می‌توانیم ببینیم در صد سال گذشته برای مدارس چه اتفاقی افتاده است. صد سال پیش مدرسه را از ابعاد گوناگون بررسی کنیم و نتایج روند تحول آن را تا زمان حاضر به مثابۀ شاهدی عینی برای تحلیل آیندۀ مدرسه به کار گیریم. برای این تحلیل هم پایان‌نامۀ دکتری در تاریخ آموزش و مدارس ژاپن از دور می جی 1868 را معرفی کردم و خلاصه‌ای از نتایج آن را برای دانشجویان بازگو کردم. در تحلیل نهایی و تعاملی سازنده براشون توضیح دادم که چرا عنوان پرسش مثبت طراحی شده است، چون واقعاً بنیان‌های مدارس ما در این دهه‌ها از منظر پداگوژیکی خیلی متحول نشده است. اگرچه ساختمان‌ها و بناها و سخت‌افزارها خیلی به‌روز شده است. بنابراین برای سال‌های آینده هم مدارس خواهند ماند ولی امیدواریم شکل اداره و مناسبات و محتوا و چرایی وجودی‌شان با توجه به بافت تاریخی و جغرافیایی که در آن قرار دارند و نقش‌های تازه‌ای که می‌توانند داشته باشند، متحول شود و البته فناوری‌ها هم می‌توانند در این تعامل دوسویه اثربخش‌تر عمل کنند. به‌نحوی که فرایند و ماهیت پداگوژی را بهسازی کنند نه این که مدارس انبار سخت‌افزار و نرم‌افزارهای ارتباطی باشند و بازاری برای شرکت‌هایی که همه‌جا آمادۀ جذب مشتری‌اند.

    بنیان‌های مدارس ما در این دهه‌ها از منظر پداگوژیکی خیلی متحول نشده است؛ اگرچه ساختمان‌ها و بناها و سخت‌افزارها خیلی به‌روز شده است.

اگر مدرسه را نهادی اجتماعی مانند نهاد خانواده در نظر بگیریم، در نهاد خانواده تحولات و تغییرات زیادی دیده می‌شود. خانواده‌ای که گسترده بوده است به خانواده‌ای هسته‌ای تبدیل شده است. این خانوادۀ هسته‌ای مناسباتش در نسل جدید تغییر می‌کند و شکل‌گیری آن اصلاً شکل‌گیری خانواده است یا ترتیبات جدید بخصوص در جوامع غربی. چطور می‌شود که نهاد خانواده تغییر کرده است ولی نهاد مدرسه تغییر نکرده است یا اگر به قول شما تغییر کرده این تغییر در کدام بخش اتفاق می‌افتد؟

دکتر سرکارآرانی: پرسش شما چند جنبه دارد. من تعبیری درباره آموزش‌وپرورش که مدرسه سازۀ اصلی آن است به کار می‌گیرم، اجازه بدهید اینجا با شما و خوانندگان مجله نیز به اشتراک بگذارم. من می‌گویم آموزش‌وپرورش در هر جامعه‌ای مانند مادر خانه عمل می‌کند. خوددار است، نگهدار است، سعی می‌کند حرف بیرون نرود، سعی می‌کند با کم و کاستی‌ها بسازد، صورت خودش را با سیلی سرخ می‌کند، سعی می‌کند همه خسته و کوفته که می‌آیند به منزل، تر و خشکشان کند و آرامشان کند، از سهم خودش می‌گذرد، آن جاهایی که کمتر کسی کوتاه می‌آید، مادر کوتاه می‌آید، بیشتر اهل همکاری است تا رقابت، اولین کسی است که سفره را می‌اندازد ولی آخرین نفری است که به جمع سرو کنندگان غذا می‌پیوندد و … . این تعبیر که آموزش‌وپرورش به مثابۀ مادر خانه است، فقط برای آموزش‌وپرورش ایران نیست، برای آموزش‌وپرورش سایر کشورها هم بدین گونه است. در تعابیر خارجی می‌گویند: آموزش‌وپرورش نهادی محافظه‌کار است! ولی من این را تعبیر را نمی‌پسندم. از این منظر است که می‌گویم: خانواده عوض می‌شود، ساختار اقتصاد عوض می‌شود، ساختار سیاسی ممکن است عوض شود، شبکه و توسعۀ قدرت ممکن است در یک جامعه عوض شود، در یک جامعه ممکن است حتی منشأ مشروعیت قدرت عوض شود، مکانیزم توزیع قدرت دگرگون شود ولی آموزش‌وپرورش مثل مادر آخرین کسی است که سر سفرۀ تحولات می‌آید. وقتی هم می‌آید، احتیاط کاری‌های خاص خودش را دارد. خیلی به سرعت تن نمی‌دهد به تغییرات و تحولات.

اینجا از این منظر من استناد می‌کنم به کتاب «آیا آموزش‌وپرورش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟ » نوشتۀ مایکل اپل. اپل در فصل آخر خودش بعد از سال‌ها تعبیر جالبی دارد می‌گوید: «ما نمی‌توانیم به پرسش این کتاب پاسخ دهیم زیرا آموزش‌وپرورش بخشی از جامعه است.» البته این پرسش هیجان‌برانگیزی است و می‌توان خوشبین یا بدبین بود. به لنز یا خط‌مشی فرهنگی، اجتماعی یا علمی و فلسفی شما بستگی دارد. به این راحتی نمی‌شود به این سؤال پاسخ گفت. شاید نقش ما دربارۀ آیندۀ مدرسه بیشتر آشنایی‌زدایی از پرسش‌هایی از این دست باشد. یعنی یک بار دیگر روتوشش کنیم. پرسش‌هایمان را دربارۀ مدرسه؟ به کجا و چرا می‌گوییم مدرسه؟ در چه جامعه‌ای با چه مناسباتی از قدرت و ثروت و منزلت و… ! این مدرسه سازۀ اصلی کدام نظام آموزشی است؟ سازۀ اصلی کدام جامعه است؟ در چه هزاره‌ای؟ ! شما در کدام هزاره زیست می‌کنید؟ ! این مدرسه در چه اجتماعی واقع است؟ در ژاپن مدرسه محور و نبض ارتباط و کنش اجتماعی اجتماعات محلی است. حتی شنبه و یکشنبه‌‌ها مدرسه باز است. پیرزن، پیرمردها گلف یا والیبال و… بازی می‌کنند. یا از کلاس‌هایش استفاده می‌کنند برای انواع فعالیت‌های فرهنگی خیر بنیاد! بچه‌ها هم می‌آیند. این مدرسه رابطۀ فعالی با اجتماع دارد. تعطیلات عید در تهران گردی مدارسی را دیدم در مناطق گوناگون شهر تهران که دور تا دور دیوار مدرسه ده‌ها عکس بچه را زده بودند این برنده المپیاده! این دانش‌آموز از مالزی رتبه آورده یا فلان دانش‌آموز در زبان رتبه آورده از کانادا و… ! تعجب کردم کسی فکر نکرده عکس بچه‌ها و مشخصات خصوصی آن‌ها حرمت دارد و حریم خصوصی محسوب می‌شود. نکتۀ آخر این که تعریف مدرسه چیست؟ شاید کسی بگوید نه، مدرسه خیلی عوض می‌شود. با تعبیۀ پسوند «هوشمند» سناریوهای فرهنگی آموزش و پیامدها و کیفیت یادگیری عوض می‌شود؟ ! ده‌ها عکس بزنید و زیرش بنویسید مدرسه … هوشمند! کسب‌وکار آموزشی البته شاید رونق بگیرد ولی ماهیت تربیت امر دیگری است.

    آموزش‌وپرورش مثل مادر آخرین کسی است که سر سفرۀ تحولات می‌آید. وقتی هم می‌آید، احتیاط کاری‌های خاص خودش را دارد. خیلی به سرعت تن نمی‌دهد به تغییرات و تحولات.

این تبلیغات بعضاً ممکن است ما را به اشتباه بیاندازند. یک وقت‌هایی معلمان در ایران می‌گویند مگر نه این که آموزش برای توسعه است، مدرسه مهم شرط توسعه است، ما هم محور آموزش هستیم؟ همۀ این‌ها من جوابشان را مثبت می‌دهم.
می‌گویند پس چرا به ما پول نمی‌دهند؟ من هم می‌گویم اگر نصف ساعات تدریس این مدارس تعطیل شود، اتفاق خاصی برای توسعۀ ایران نمی‌افتد. (اینجا اجازه بدهید اشاره کنم که کتاب اپل را خانم نازنین میرزابیگی ترجمه کرده‌اند و انتشارات آگاه (1395) منتشر کرده است، مطالعۀ آن توصیه می‌شود.)

در نهایت شما معتقد هستید که مدرسه به‌عنوان پدیده‌ای مدرن منهدم نمی‌شود. منتها شما قایل به این هستید که مدرسه کژکارکردهایی دارد که این کژکارکردها می‌توانند بهسازی شوند، بهبود پیدا کنند یا احیاناً تغییرات و تحولاتی در این کارکردها اتفاق بیافتد. منتها باز در درون بافت مدرسه است. یعنی چیزی نیست که بیرون از مدرسه باشد. بگوییم که مدرسه مضمحل می‌شود اتفاق تازه در یک جای دیگر می‌افتد حالا آموزشی، پرورشی، توسعه‌ای موردی از مجرای آن صورت خواهد گرفت.

    بار تربیت به تمامی را نمی‌توان به دوش مدرسه گذاشت! تربیت امری اجتماعی است. حاصل تعامل همۀ عناصر و سازه‌های فرهنگی اجتماعی جامعه است.

دکتر سرکارآرانی: من امیدوارم که این فناوری اطلاعات، تحولی ایجاد کند. مدرسه شاید کارش تربیت نیروی انسانی و نیروی کار باشد، اما بار تربیت به تمامی را نمی‌توان به دوش مدرسه گذاشت! تربیت امری اجتماعی است. حاصل تعامل همۀ عناصر و سازه‌های فرهنگی اجتماعی جامعه است. تربیت تنها کار مدرسه نیست. تربیت مجموعه‌ای از مناسبات و تعاملاتی است که در زادبوم زندگی زنده اجتماعی ساخته می‌شود. از تعامل میان سازه‌های اجتماعی، مسجد، محراب، بازار و خیابان، کوچه، پارک، حسینیه، رادیو، تلویزیون، سینما، صلح و نزاع، خانواده، ورزشگاه و فروشگاه و… مجموعۀ گردش کار اینهاست که تعامل می‌سازد. ارتباط می‌سازد، گفتن، شنیدن و رفتار می‌سازند و مدرسه تحت تأثیر این‌هاست و خروجی کیفیت این تعامل کیفیت تربیت است.

من به تحولی اشاره کنم که در چند دهۀ گذشته در جهان شاهد آن هستیم و آن پدیده تحصیل در خانه یا مدرسه در خانه است. به هر حال پدیده تحصیل در خانه یک جورهایی رقیب مدرسه محسوب می‌شود ممکن است جریان ضعیفی باشد و تعداد کسانی‌ که مدرسه را به خانه آورده‌اند اندک باشد ولی به هر حال رقیب مدرسه است. این اتفاق‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید؟

دکتر سرکار آرانی: بر این اساس شما مدرسه را جایی فرض می‌گیرید که بسته‌های دانش را جابه‌جا و ترویج می‌کند. بسته‌هایی از دانش ترویج و توزیع می‌شود با هدف پرورش مهارت، تربیت نیروی انسانی، دست‌ورزی و اخذ گواهینامه! در کشورهای دیگر هم نمونه‌هایی از این مدارس داریم ولی تعدادشان ناچیز است. بیشتر برای فرزندانی است که به دلایل گوناگونی، فردی یا اجتماعی یا خانوادگی و حتی زندگی مدرسه‌ای، حاضر به حضور در مدرسه نیستند. بچه‌ها در این مراکز ثبت نام ‌می‌کنند و براساس استعداد و توانایی‌شان راهنمایی می‌‌شوند. خیلی هم باهاشان مدارا می‌شود که دست کم اینجاها بیایند و زیر چتر پوشش اجتماعی جایی باشند به نام مدرسه از نوعی دیگر! بچه‌ها هر ساعتی می‌خواهند می‌آیند و هر ساعتی بخواهند می‌روند، برنامۀ کلاس‌ها را به نحوی که دلخواهشان است تنظیم می‌کنند، فعالیت اوقات فراغت بین کلاس‌ها را خودشان تنظیم می‌کنند، بیشتر کلاس‌های درس آن‌ها هم به شکل یادگیری تلفیقی طراحی می‌شود. بیشتر مبنی بر روش حل مسئله است. ارزشیابی مثل کلاس‌های دیگر وجود ندارد. از نظر تاریخی هم بیشتر برای برای بچه‌های با نارسایی خاص حسی حرکتی یا روانی ذهنی بود ولی اخیراً به جهت مسائل اجتماعی مدرسه و خانواده بچه‌های نرمال هم گرایش کرده است.

در آسیا در کره رواج دارد بعد از آن ژاپن و استدلالشان این است که بچه‌هایی با توان در سر دیگر منحنی نرمال را هم شامل می‌شود. استدلال این بچه و خانواده‌هایشان هم این است که در دنیای پرشتاب امروز مدرسه جایی برای اتلاف وقت است و مشغول شدن به امور کم‌اهمیت یا ایدئولوژی حاکم! برای مثال خانواده‌ای در کرۀ جنوبی می‌گفت بچه‌ام می‌خواهد برود دانشگاه هاروارد، بنابراین چه ضرورتی دارد هر روز برود مدرسۀ عادی نزدیک منزل، هفته‌ای یک روز می‌رود برای تشریفات رسمی و بقیه برنامه‌هایش را به شیوۀ تحصیل در خانه که شما فرمودید سازماندهی می‌کنیم. البته در نظر داشته باشید که این نوع مدارس اغلب هم در دروه دوم متوسطه قابل بررسی و اجرا است وگرنه در دورۀ آموزش عمومی نه ساله این مهم نه خیلی عملیاتی است، نه مقرون به صرفه و نه حتی از نظر تربیتی اثربخش! حتی اگر شما فرض کنید مدرسه جایی است که بستۀ دانش زنده یا مرده جابه‌جا می‌کند.

البته ایران هم در تاریخ آموزش‌وپرورش خود تجربه‌هایی از تحصیل در خانه را دارد و در شهرهای مذهبی هم شما می‌توانید رگه‌هایی را پیدا کنید که بچه‌ها در خانواده نزد والدین درس می‌خوانند و به صورت متفرقه در امتحان‌های رسمی برای اخذ گواهینامه‌های لازم اقدام می‌کنند. الان در تهران خانواده‌هایی هستند که به ارزیابی سرمایه‌گذاری در مدارس غیردولتی مشغولند و می‌گویند نه با مدرسه زبان مشترک داریم نه آموزش‌وپرورش توان هدایت تحصیلی خانواده‌هایی مانند ما را دارد که حاضریم خرج تحصیل فرزندانمان را بپردازیم.

    مدرسه یکی از زنده‌ترین سازه‌های فرهنگی اجتماعی ماست و خواهد ماند. البته کیفیت زنده بودنش به کیفیت زنده بودن جامعه بستگی دارد. من می‌گویم زنده بودن یعنی مسئله داشتن.

صرفاً برای مثال عرض می‌کنم مثلاً من می‌آیم اداره پیش شما، شما کارشناس ارشد آموزش اداره هستید می‌گویم من یک بچه دارم ریاضیش متوسط است، انشا خوبی می‌نویسد، نقاشی‌اش خوب نیست، موسیقی پنج دقیقه گوش می‌دهد حوصله‌اش سر می‌رود و از کنسرت می‌زند بیرون. در جمع آرام است، تنها که هست شلوغ کار است و…، من خرج تحصیل بچۀ خودم را هم می‌توانم بدهم، شما مدرسه‌ای معرفی کنید که به بچۀ من یاری کند جهان خود را بسازد. چون من فکر می‌کنم مدرسه جایی است که می‌تواند یا باید به فرزند من یاری کند جهان خود را بسازد! آقای دکتر عطاران چقدر ما توان داریم تا این دسته از اولیا را راهنمایی کنیم؟ مدرسه‌ای ممکن است به دلایل بسیار از نظر اولیا یا جامعه یا سنجه‌های تحصیلی قابل قبول باشد ولی ضامن این نیست که برای فرزند من اکوسیستم مناسبی برای رشد، تعالی و تربیت و ساختن جهان خاص خود داشته باشد! شما به مثابۀ کارشناس آموزش اداره وقتی نتوانید خانواده‌ها را راهنمایی کنید، بالتبع نظارت بر مدارس و پیش از آن شناخت این که مدارس چند دسته‌اند و به چه کار اندرند هم دشوار است. خود این مدارس هم صرف‌نظر از شکل ادارۀ کلونی و قبیله‌ای که افتد و دانی نمی‌توانند خودشان را پرزنت کنند و بگویند چه اختصاصاتی داریم. با یکدیگر هم ارتباط اثربخشی برای یادگیری و بهسازی ندارند. در این فضا همهمه تحصیل در خانه داغ می‌شود ولی این بحث‌ها پیامد ناکارآمدی آموزش مدرسه‌ای و نیاز روز خانواده‌ها و ناتوانی مدیریت آموزش است.

مدرسه یکی از زنده‌ترین سازه‌های فرهنگی اجتماعی ماست و خواهد ماند. البته کیفیت زنده بودنش به کیفیت زنده بودن جامعه بستگی دارد. من می‌گویم زنده بودن یعنی مسئله داشتن کسی که مسئله ندارد در الگانس است و راهی بهشت زهرا! آن‌هایی که مانده‌اند مسئله دارند. زندگی کردن هم یعنی نحوی حل مسئله! این که بعضی وقت‌ها می‌گوییم کیفیت زندگی یعنی کیفیت حل مسئله. کیفیت و سبک زندگی من حکایتی است از کیفیت و سبک حل مسئلۀ من! مقایسۀ جوامع نیز از این منظر جالب است. سبک زندگی یعنی سبک حل کردن مسئله. مسئلۀ ما چیست؟ سطح نزاع کجاست؟ مسئله‌های ما آیا شبه‌مسئله‌اند یا خود خود مسئله؟ ما مسئله حل می‌کنیم یا جابه‌جا می کنیم؟ آیا راه‌حل‌های ما مسئله را حل می‌کنند یا مسئلۀ تازه صبح فردای ما و فرزندانمان خواهد بود؟ مسئله‌های ما آشنایند یا نیاز به آشنایی زدایی دارند؟ و…

ارسال نظر

Image CAPTCHA