
دکتر اسدالله مرادی: تذکر این نکته ضروری هست که سه سال برای سند تحول وقت گذاشتم و فعالیتهای علمی پژوهشی که چند سال اول برای سند انجام شد با بیش از 100 شخصیت علمی دانشگاهی فعالیتهای علمی وزین و قابل ستایشی است که امیدوارم روزی آن مجموعه و کارها چاپ شود. یاد کنم از مهندس نفیسی که مسئول یکی از کمیتههای سند تحول بودند و از مجموعه خروجیهای پژوهشی چیزی حدود 500 تهدید و آسیب را فرصت بندی کردند که هنوز هم آن را از کارهای درخشان میدانم. شروع سند تحول از سال 83 -اواخر دولت سید محمد خاتمی - است که حدود 14 سال است از آن میگذرد. سند ابتدا از کارهای علمی و پژوهشی شروع میشود و بعد به چالشهای سیاسی میافتد. چه در جهت پروژههای تحقیقی چه در نسخههای نهایی که به نام سند میآید و چه در نحوه اجرا ، دچار چالشهای زیادی میشود. بنده همیشه میگویم در مورد سند سرکه انداختیم شراب شده است. سند قابلیت یا امکان اجرایی ندارد و چند روز قبل هم رهبری گفتند که فقط 10 درصد از سند انجامشده است و این امکان و جرأت بیشتری میدهد که سریعتر حرکت کنیم.
به چند دلیل سند قابلیت اجرا ندارد:
1-مبانی نظری سند انسانشناسی معطوف به تعلیم و تربیت است که معلوم نیست انسان کنشگر عامل مختار هست یا کنش پذیر؟ اگر اهداف کلان سند را ببینم در یک صفحه نوشته انسان مختار و آزاداندیش است در پایان همان صفحه گفته که تابع کس یا کسانی باشد. اگر کنش گر عامل است چه الزاماتی دارد و اگر تابع کسی است چگونه است؟ البته اشکالات و آسیبها که من میگویم تقریباً از 170 سال پیش از دارالفنون بوده که در جمهوری اسلامی افزایش پیدا میکند چون یک نگاه ایدئولوژیک هم به فرد اضافه میشود روشن نیست اگر انسانی مختار و عامل است و به گفته قرآن حق عصیان و نافرمانی دارد میتوانیم در سند بیاوریم و در برنامه تعلیم و تربیت در نظر بگیریم ؟ حتی در بین خانواده هم هست، اگر قرار هست فرزند کنشگر مختار باشد و با آگاهی انتخاب کند آیا حقداریم بهعنوان پدر و مادر بگوییم باید تابع ما باشی یا آموزشوپرورش بگوید باید تابع کسانی باشد.
2- چالشهای آموزشوپرورش رسمی و اجباری: به هر صورت این آموزشوپرورش رسمی و اجباری حدود 200 سال قبل به وجود آمده که بچه باید بهاجبار درس بخواند و در آموزش دیگر کشورهای جهان قانون داریم اگر فرزند درس نخواند مجرم است. این تعلیم و تربیت رسمی و اجباری در تقابل با فطرت و طبیعت بچه است . در حال حاضر دنیا مخصوصاً ژاپن و شمال اروپا به فکر این هستند که چه کنند فرزند وارد مدرسه میشود محیط آن برایش آزاردهنده نباشد.
3-چالشهای سنت و مدرنیته: برای نظامی که نگاه ایدئولوژیک به آموزشوپرورش دارد چالش سنت و مدرنیته مهمترین مسئله هست. در تمام سطوح رسانه، خانواده، دانشگاهها و مدرسه این چالش را می ببینم . 75 درصد کتابها بر اساس علم و فنون جدید نوشتهاند 25 درصد هم به علت نگاه به دین با نگاه ایدئولوژیک نوشتهشده است اگر کتابها با نظام قبل از انقلاب مقایسه شود که آموزش دینی داشتند جمهوری اسلامی فقط 10 درصد بیشتر، کتابها را دینی کرده است فقط به خاطر علوم و فنون جدید است و 75 درصد مطالب کتاب حتی طبقهبندی مربوط به مغرب زمین است و در دروس ریاضی، علوم، فیزیک، شیمی و زیستشناسی، تقریباً از تولیدات آنها استفاده میکنیم.
4-نگاه دولتمردان و حکومت به مدرسه و دانشگاه: تا سال گذشته نگاه آمرانه و اقتدارگرانه بوده است و در سند هم حلنشده است که آیا با این نگاه اقتدارگرانه ، آمرانه و متمرکزمی توان تحولی بالنده در آموزشوپرورش داشت.؟
5-شکاف بین خانواده و حکومت: اصل حکومت بر مبنای ایدئولوژی است و برای خانواده آینده شغلی مهم است، امسال حکومت برای آموزشوپرورش 36 هزار میلیارد بودجه میدهد که اهداف خودش مهم است و خانواده هم 33 هزار میلیارد برای کلاس کنکور، کامپیوتر و دانشگاه میدهد. این تقابل برای دانشآموز به وجود میآید که در عمل وزن کدام بیشتر است خانواده یا دولت؟ که در سند تحول مشخص نیست.
6-ابهام و ناسازگاری در اصول و اهداف آموزشوپرورش: این اصولی که در خود سند آمده که بسیار تناقضآمیز است و برای نهادهایی که بیرون از مدرسه هستند مانند خانواده این اهداف خیلی متعارض است و حلنشده است.
7- انتظارات حداکثری از آموزشوپرورش و امکانات حداقلی آموزشوپرورش: در سند حلنشده که آیا انتظارات حکومت از آموزشوپرورش منطقی است. یک صد حوزه علمیه، 70 هزار مسجد، ده هزار امامزاده که کارشان تربیت دینی است و مراجع تقلید... همه انتظار دارند. چرا مدرسه تربیت دینی را انجام نمیدهد آیا مامی توانیم از مراجع بپرسیم شما با این امکانات چرا از مدرسه انتظار دارید؟
تربیت دینی را انجام بدهد؟ آنها میگویند چرا مدرسه انجام نمیدهد، خانه، مدرسه، حکومت و دولتمردان هم انتظار حداکثری با امکانات حداقلی از آموزشوپرورش دارند، اگر آموزشوپرورش بخواهد کاری انجام دهد حداقل 2 برابر بودجه الان را میخواهد و اگر بخواهد مطلوب شود باید بالای 70 هزار میلیارد بودجه داشته باشد، این انتظارات از مدرسه نهتنها حداکثراست بلکه متعارض است، یعنی الان خانه، مدرسه، حکومت و دولتمردان یک سری انتظاراتی دارند که اینها باهم در تعارض است.
8- وابستگی اقتصاد آموزشوپرورش به دولت و حکومت و رانت نفت: اینها مسائلی است که د ر مبانی نظری پرداخته نشده است و در موارد فوق ، انسانشناسی باید بیشتر توجه شود تا حل شود ببنیم چه کنیم. اگر بر اساس سند تحول انسان عامل کنشگر است بر پایه تمام مبانی دینی و فلسفی انسان باید خود اندیش باشد، حتی در احکام میگوید اصول عقاید دینی تقلیدپذیر نیست و باید ببینیم در عرصه عمل آموزشوپرورش چقدر این کار را انجام داده است و باید چقدر بااحتیاط با فرزند رفتار کنیم؟ مثلا با بچه دوره ابتدایی که هنوز تفکر انتزاعی ندارد امانگاه رو به آینده دارد باید احتیاط کنیم اگر سؤالی میکند چون رو به آینده دارد باید احتیاط کنیم. بهعنوانمثال اگر سؤالی در خصوص الهیات دارد و میخواهیم جواب بدهیم اگر فرض کنیم او روزی استاد فلسفه میشود و امروز ما پاسخ قانع کننده و صحیحی ندهیم این بچه 20 تا 30 سال دیگر به این نتیجه میرسد که والدین به وی خیانت کردهاند و پاسخ درستی ندادهاند.
فرض کنید یک بچه دوره راهنمایی یا متوسطه، تئوری داروین را بپرسد که یکی از تئوریهایی که ادیان ابراهیم را عقب رانده همین تئوری داروین است. اگر سؤال کند و قرار هست فرزند در این میان کنشگر باشد من بهعنوان پدر باید چه کنم تا به استقلال فکری برسد حکومتها در 170 سال گذشته این نهاد را هم سرکوب و هم گسترش دادهاند . ناصرالدینشاه 40 سال دارالفنون را توسعه نداد و یک خشت روی خشت نگذاشت حتی تا آستانه بسته شدن رفته است و خود ناصرالدینشاه لیست خروجیها و ورودیها را کنترل میکرده است و رضاشاه توجه نداشت به اینکه اگر این کشور دانشگاه داشته باشد دیگر رضاخانی وجود ندارد. همین چالش را امروز با معلمان و دانشجویان داریم که اگر قرار است انسان عامل کنگشر باشد و میخواهد دانشمند شود ما بهعنوان حکومت و والدین آموزشوپرورش چه وظیفهای داریم؟
9- در سند مفروض گرفتهاند بر اساس فلسفه اسلامی بخصوص حکمت متعالیه که جنبه عرفانی پیدا میکند -مانند ملاصدرا که اعتقاد دارد عرفان را به فلسفه وارد میکند و به اصالت وجود اعتقاد دارد. البته برای اصالت وجود باید اول سختی کشید. خود ملاصدرا اینقدر ریاضت و سختی کشید که در اصالت وجود به شهود رسید و بعد استدلال آورد.- ملاصدرا فلسفه را شهودی و عرفانی میکند و حالا میخواهند بر اساس این فلسفه ، برای آموزشوپرورش رسمی و اجباری فلسفه بنویسید. مفروض گرفتهاند که شدنی است. به نظر من خیلی مشکل است که برای مدرسه رسمی و اجباری که نمره و کنکور دارد بر اساس فلسفه عمل کنیم. در مغرب زمین مدرسه رسمی و اجباری تقریبا 250 سال گذشته به وجود آمده است حتی دانشگاهها به 70 تا 80 سال قبل برمیگردد. آنها حوزه علمیه بودند و دانشگاههای مدرن نبودند اما الان به کمبریج بروید یک پوشش مثل دانشگاه الهیات میبینید وقتی امواج مدرنیته میآید این پوشش را عقب میزند دانشکدههای جدید و بر اساس علوم و فنون ایجاد میشود، این مدرسه و دانشکده جدید در خدمت توسعه است و برای همین با نمره و امتحان همراه است. آیا در تربیت دینی از فلسفه ملاصدرا میتوان برای مدرسه رسمی و اجباری فلسفه تولید کرد؟ در حال حاضر واقعا طلبهای در حوزه علمیه هست که مانند ملاصدرا ریاضت بکشد که به شهود برسد؟ آیا دانشآموزی میتواند به چنین مرحلهای برسد؟
در مدرسه جدید میخواهیم علوم و فنون، فقه و کلام، فلسفه و نمره داشته باشیم. مسئولین ارشد جمهوری اسلامی به این نهاد رسمی و احیای آن خویشبین هستند و میخواهند حتی اتفاقی که در حوزه، مساجد و امامزادهها نمیافتد در مدرسه انجام شود و چون در سند این بررسی و تحقیق را نکردند، آدرس غلط به مسئولین دادند . چون کارنشدنی را کاری شدنی تلقی کردند و باعث شده که کسی نمیرود صحبت کند و وقتی آقای فانی وزیر بود، در اتاق فکر اولین حرفم این بود که وزیر باید به رهبر بگوید این کار شدنی نیست.
10- سند با آرمانیترین اهداف شروع میشود که به باور من، آرمانترین اهداف آموزشوپرورشهای جهان را باهم جمع کنیم به این مقدار اهداف متعالی که ما در یک سند با امکانات کم آوردهایم، پیدا نمیکنیم. باید بررسی شود میتوان در آموزشوپرورش رسمی و اجباری به این اهداف رسید؟ فرض کنیم که همه معلمها امام علی شوند و دانش آموزان مسلمان و ابوذر شوند، مجدداً این پرسش مطرح میشود که آیا شایسته است از آرمان به سمت واقعیت برویم یا از واقعیت به آرمان برویم؟ سند از آرمان شروع میکند و بعد به واقعیتهامیرسد.
در فرآیند پیچیده تعلیم و تربیت، صلابت واقعیتها از کوه دماوند سختتر است و اگر در این چند دهه گذشته در آموزشوپرورش ناموفق بودهایم، یکی از دلایلش این است که نقطه عزیمت از آرمانها به سمت واقعیت بوده است.
11- بعد از 14 سال کار سند و دهها هزار ساعت کار پژوهشی و چند هزار جلسه برای عملیاتی کردن آن در 25800 امین روز از عمر سند مقام رهبری گفتهاند10% از سند اجرایی شده است که دلیل محکمی است که بررسی کنیم و اگر بنا را بر همین روال بگذاریم باید که عمر نوح باشد تا اجرا شود و حتی آن 10 درصد اجرای سند هم به نظرم خوشبینانه است، معتقدم سند ازلحاظ نظری و اجرایی مشکل داشته و به همین علت به تعلیم و تربیت خسارت وارد کرد که تا نیمقرن دیگر نمیتوانیم به قبل از سند برگردیم چون ساختارهای آموزشوپرورش را بههمریخته است و آموزشوپرورش تحمل این دگرگونی و تحول ساختار را نداشت که پایه ششم اضافه شود اگر میخواستیم در مدارس ایران کلاس و صندلی هم جابهجا کنیم اینقدر راحت نبود و حتما خسارت داشت. معلمهایی استخدام شدند که اصلا تخصص و تجربه نداشتند اینها تا سی سال دیگر در آموزشوپرورش هستند هم کتاب، هممدرسه و هم معلم توان آموزش نداشتند و دانشآموز آسیب میبیند و نهتنها 10 درصد سند اجرانشده، بلکه سند ما را به عقب رانده است و تا نیم قرن دیگر نمیتوانیم قبل از سند برگردیم.
12- اگر اوضاع کشور بسامان بود علیه وزیری که پایه ششم را اجرا کرد بهعنوان پدر شکایت میکردم، اما به ستاد، معلم و خانواده منفعل آسیبی وارد شد که تا دهها سال در آموزشوپرورش باقی میماند و یک نفر بگوید من موافق بودم سند آن سال اجرا شود و متوجه میشویم که وزیر چهکار ناهنجاری انجام داده و وزیر با خفت و تحقیر با کارشناسان خود رفتار کرده است. جالب است در کشوری که برای حجاب یک دختر قیام میکنند، چرا در آن تحولات کسی نگفت آموزشوپرورش در سراشیبی قرار میگیرد و آنهایی که امین جمهوری بودند منفعل بودند این اتفاقات افتاد و هیچکس حرفی نزد؟
13- در تحولات شتابان این عصر زمان نوشتن سند نیست زیرا نوشتن سند چند سال طول میکشد در همین چند سال باید دید در مدرسه چه اتفاقی میافتد و کارشناسان حوزه ارتباطات معتقدند هر دو سه سال نسل عوض میشود و تحولات کف مدرسه آنقدر تند و سریع است که زمان سند نوشتن نیست و به باور من سند مجموعهای پریشان و آشفته است که قابلیت اجرایی ندارد.
چند تذکر به فرهیختگان فرهنگی:
با دو پارادیم میتوان تحولات را در نظر گرفت: تحولات از حوزه ستاد به پایین و از حوزه مدرسه به ستاد؛ باید دید کدام موفقتر و تأثیرگذارتر است، به باورم تحولات از ستاد به پایین به بخشنامه و آئین نامه منتج میشود و بار مدرسه را بیشتر میکند و آنچه در ستاد قابلیت تغییر دارد تغییر کتب درسی است اگر کتب درسی درست نوشته شود و علمیتر نوشته شود در کلاس معلم راحتتر است و اگر بد نوشته شود که مشخص است چه اتفاقی میافتد. تألیف کتاب در ستاد خیلی کمککننده است، بقیه چیزها وقتی به مدرسه میرسد، نمیتوان عملیاتی کرد. مثلاً در ستاد گفتند دانش آموزان شنا یاد بگیرد که این هم کار خوبی است اما جامع و کامل عملیاتی نشد . باید دید چهکاری میتوانیم بکنیم که شدنی و مفید باشد ؟ بهعنوانمثال همه دوستانی که فیزیک درس میدهند باهم جمع شوند و اشکالات را احصا کنند و با توجه به آن تالیف انجام بدهند و برای تمام درسها باید این کار انجام شود. بنابراین تا جایی که امکان دارد این بار سبک شود چون مؤسسات کنکور هم کتاب برای دانش آموزان دارند و کتاب عرضه میکنند و حتی تا سه برابر بیشتر از کتب درسی کتاب آنها حجم دارد.
اولین مسئلهای که بخواهد جریانی در مدرسه ایجاد کند با دو پارادیم رقابت و همکاری امکانپذیر خواهد بود.
اگر بخواهیم کار مفیدی انجام بدهیم باید بدانیم در مدرسه معلمان باید باهم رقابت کنند و دانش آموزان برای نمره و کنکور باهم رقابت کنند یا نه از پارادایم همکاری محور و همیاری استفاده کنیم و دانش آموزان نسبت به هم شفقت داشته باشند ؟ معلمان میگویند رقابت سازنده خوب است؛ باید بگویم رقابت، رقابت است سازنده و غیر سازنده نداریم . رقابت باعث میشود یک دانشآموز بالا و یکی پایینرود و این عدم تعادل و امتیاز دادن به کسی که بالاتر هست خود منطق تعلیم و تربیت را با آسیب مواجه میکند و دانش آموزان نسبت به هم نمیتوانند شفقت داشته باشند.
مسئله بعدی این است که مشکل در مدرسه و پاسخ آنهم در مدرسه است و این پاسخها در ستاد دانشگاه فرهنگیان و یا دانشکدههای علوم تربیتی نیست و باید گفت سخنرانی که خارج از مدرسه برای چالشهای مدرسه انجام میشود، باری برای مدرسه است و نه راهحل روشنگرانه، چون مسئله را بهدرستی نمیدانند و تا نیایند در مدرسه قرار بگیرند، بخشنامه و دستورالعملهایشان منطبق بر مسائل مدرسه نیست که جوابگو باشد. فرض کنیم ده هزار نفر یا بیشتر از معلمان ما بنام وظیفه اخلاقی، حس شهودی و نبوغ ذاتی خود، دانش آموزان را با همیاری و همکاری و شفقت بیشتر تربیت میکنند و در این مسئله موفق باشند، وزیر آموزشوپرورش و اساتید علوم تربیتی باید با این معلمان همنفس و همراه شوند و شاگرد او شوند. البته دانشگاه می تواند الگو بسازد، تئوری و پارادایم بسازد که اینها کار معلم نیست، اما اگر وزیر و اساتید، زیستی در مدرسه نداشته باشند، هر کاری در ستاد و دانشگاه انجام شود فقط باری برای مدرسه خواهد بود و اگر بخواهیم کاری در آموزشوپرورش شود باید آن ده هزار معلم که توانستند مسئله را بهطور انسانی در مدرسه حل کنند را پیدا کرد و متواضعانه و خاضعانه شاگردی آنها را کرد تا آرام آرام جریانی در آموزشوپرورش درست شود و در غیر این صورت بسیاری از نشستها و جلسات بلا موضوع است و آدرس غلط دادن به حکومت است و بخشنامه سازی کردن به مدرسه است که بار وی را سنگین میکند.
منبع : نگاه شماره 571


ارسال نظر