بودن و نبودن کنکور



این ایام که سخن بر سر بودن و نبودن کنکور است و موافقان کنکور به روال جاری وضعف های زیرساختی استدلال می‌کنند و مخالفان آن به چالش‌های جدی آن با تربیت می‌پردازند؛ بی مناسبت  ندیدیم به سخنان رهبر معظم انقلاب  که در سال 87 و در جمع معلمان استان فارس  ایراد وبه این موضوع اززاویه ای دیگراشاره داشته اند؛ بپردازیم :

... همچنانى که من متقابلاً از آن طرف میخواهم بگویم آموزش و پرورش مسئول تحویل دادنِ آدمهاى درس خوانده وکارامد در همه ى سطوح است، اشتباه است اگر خیال کنیم آموزش و پرورش لزوماً مقدمه ى دانشگاه است؛ نه.بعضى دنیا و آخرت خودشان را به راه یافتن به دانشگاه وصل کرده اند. شنیده اید، جوانى که در کنکور رد شده، فرض کنید بلائى سر خودش آورده، یا افسردگى پیدا کرده، یا پدر و مادرش توسرى به اش زده اند! نه آقا! دانشگاه راه رشدعلمى و راه رشد تحقیق است، بسیار خوب؛ این براى کشور لازم است. شما میدانید من مروج گسترش و عمق دانش هستم و بر این معنا اصرار دارم؛ اما این معنایش این نیست که ما فروشنده ى خوب نمیخواهیم، راننده ى خوب نمیخواهیم، کاسب خوب نمیخواهیم، تکنسین خوب نمیخواهیم. در همه ى سطوح کشور از زن و مرد که لزوماً لازم نیست دانشگاه بروند؛ اما به تعلیمات آموزش و پرورش نیازمندند. پس آموزش و پرورش اینجور نیست که فقط مقدمه اى باشد و نیم خورده اى براى دانشگاه درست کند؛ نه. دانشگاه هم خیلى خوب است؛ دانشگاه هم لازم است؛ اما دایره ى آموزش و پرورش خیلى وسیعتر از دانشگاه است. همت شما باید این باشد که در آموزش و پرورش کسانى را تربیت کنید که اینها به حد لازمى از فرزانگى و دانائى و معلومات دست پیدا کنند که در هر جائى که انسانى مشغول کار هست، از این حد از دانش و فرزانگى برخوردار باشد. حالا بعضى ها استعداد دارند، شوق دارند، میروند دانشگاه، بعضى ها نه، یا شوقش را ندارند، یا استعدادش را ندارند، نمیروند. البته این از مقوله ى رعایت عدالت جداست. آنجا ما باید کارى کنیم که عدالت محفوظ بماند؛ یعنى اگر کسى شوقشرا دارد، استعدادش را هم دارد، امکان مادى ندارد، باید کمک کنیم تا بتواند برود. این، عدالت است؛ یعنى امکان رادر اختیار همه باید قرار داد. یک وقتى من به جوانى که تحصیلاتش را ادامه نداده بود، بر حسب عادت گفتم: چراتحصیلاتت را ادامه ندادى و مشغول کسب و کار شدى؟ جواب سربالائى داد؛ من یک خرده اصرار کردم - شغلى که او داشت، شغل خوبى هم هست - با همان لهجه ى مشهدى گفت: این کار، تو خونِمَ. جزو خونش است؛ جزو وجودش است. بگو خیلى خوب، کسى که فلان شغل، فروشندگى در خونش است، بگذار برود آن کار را بکند، چه لزومى دارد حتماً به دانشگاه برود. چه اصرارى بنده داشتم که این حتماً باید به دانشگاه برود؟ این، نگاهِ درست به مسئله است

فایل همراه: 

ارسال نظر

Image CAPTCHA