چهل سالگی انقلاب یعنی به عقل رسیدن انقلاب و لازمهاش این است که درباره بیعقلیهای دوران قبلیاش فکر کند؛ سند تحول محتاج تحول از خودش است؛ مکانیزم تغییر سند هم باید این گونه باشد که از معلمان نظرخواهی بشود
دکتر خسرو باقری، استاد علوم تربیتی دانشگاه تهران، در گفتوگو با خبرگزاری مهر، وضعیت نهاد تعلیم و تربیت ایران را بررسی کرد. وی با اشاره به برخی آسیبهای مهم در حوزۀ تعلیم و تربیت در کشور گفت: چهل سالگی انقلاب نقطه آغازی است برای یافتن اشتباهاتی که در این سالها کرده است؛ اگر این کار را کنیم یعنی چهلسالگیمان درست است و به عقل رسیدهایم ولی اگر این کار را نکنیم و فقط تعریف و تمجید بکنیم نشان میدهد که ما هنوز به عقل نرسیدهایم.
شرح این گفتوگو را میخوانید:
علیرغم اهمیت تعلیم و تربیت در جامعه به نظر میرسد این موضوع اولویت چندم جامعه و سیاستگذاران است؟ شما با این نظر موافقید یا مخالف و اینکه چرا تعلیم و تربیت برای نخبگان ما هنوز به مسئله تبدیل نشده است؟
من با نظر شما موافق نیستم چون به نظرم مسئله نخبگان ما هست. از چند جهت هم مسئله است.در جامعه ما برخلاف بسیاری از جوامع دیگر همه بعد از دبیرستان به دانشگاه میروند، در حالی که در کشورهای دیگر قشر بسیار کمی به دانشگاه میروند و بقیه سراغ شغلها و کارهای دیگری غیر از دانشگاه میروند، یعنی این گونه نیست که هر دانشآموزی به دانشگاه برود ولی در جامعه ما ظاهراً فقط یک راه وجود دارد و این هم اینکه افراد دانشگاه بروند. ممکن است در برخی از کشورها افراد به دانشگاه بروند و مثلاً یک مدرک ابتدایی مثل فوق دیپلم بگیرند ولی همه دنبال مدرک در مقاطع بالاتر نمیروند. در کشور ما هرکسی که لیسانس میگیرد میگوید خب حالا باید حتماً فوق لیسانس بگیرم و ادامه بدهم. این خودش یک مسئله تعلیم و تربیتی است. درستش این است که برای ورود به هرمقطعی ما ریزش جمعیتی داشته باشیم. به عنوان نمونه ممکن است یک نفر در کارش به لیسانس احتیاج داشته باشد خب وقتی لیسانساش را گرفت دیگر احتیاجی نیست به دانشگاه رفتن ادامه دهد. بسیاری از رشتههای مهندسی لزومی ندارد دکترا بگیرند. ممکن است که کاری مثل شغلهای مهارتی فوق دیپلم احتیاج داشته باشد. وقتی همه به دانشگاه میروند هم ازدحام جمعیت اتفاق میافتد و هم مسئله کمی میشود. در آمارها و مقایسهها هم میبینید که مطرح میشود تعداد اعضای هیئت علمی و دانشجویان ما نسبت به گذشته و قبل از انقلاب افزایش داشته است، اما این لزوماً نشانه رشد و پیشرفت نیست و اتفاقاً ضد توسعه است چون وقتی این گستره وسیع شد، کیفیت پایین میآید.
من خودم استاد دانشگاه هستم و این موضوع را کاملاً لمس میکنم. الان هر استادی چندین دانشجوی ارشد و دکترا برای راهنما یا مشاوره دارد درحالیکه در کشوری مثل فرانسه اساتید تنها دو یا سه دانشجو برای راهنمایی و مشاوره دارند. خروجی این داستان دانشجوی بی سوادی است که در آینده هم در دانشگاه استاد میشود و ما دچار یک سیر انحطاطی می شویم و علت این انحطاط هم همان کمیگرایی است چون سیاستگذاری اقتصادی و آموزشی معیوب است. وقتی پای آموزش عمومی و فرهنگسازی مطرح میشود پای تعلیم و تربیت وسط میآید
البته من منظورم از مسئلهبودن یا نبودن مهم بودن یا مهم نبودن آن نیست چون حتماً مسئله مهمی است من بیشتر منظورم مطرح بودن در سطح کلان در کنار سایر مسائل کشور است و اینکه چرا به آن پرداخته نمیشود؟
خب در اینجا باید نگاه کنیم ببینیم که آموزش و پرورش علت مشکلات است یا معلول آنها. آموزش و پرورش از یک جهت علت و از جهتی دیگر معلول است. از این جهت معلول است که تعلیم و تربیت بخشی از کل جامعه است، اگر کل جامعه اشکالاتی داشته باشد این اشکالات خودش را در تعلیم و تربیت نشان میدهد مثلاً تا وقتی که بودجه کافی به آموزش و پرورش اختصاص داده نشود، ما شاهد مشکلاتی در آموزش و پرورش خواهیم بود و مثلاً شاهد اتفاقاتی چون آتشسوزی در مدارس به خاطر خراببودن بخاری و…خواهیم بود. از سوی دیگر در چرخه دیگری آموزش و پرورش علت میشود چون بروندادهای آن در جامعه مهندس، پزشک و… میشوند و مثلاً وقتی ساختمانی خراب میشود یا خطای پزشکی رخ میدهد ریشهاش در آموزش و پرورش است. به خصوص که گسترش کمی آموزش عالی کار را برای همه راحت کرده است که به دانشگاه بیایند.مکانیزم تغییر سند هم باید این گونه باشد که از معلمان نظرخواهی بشود، چون معلمان بسیاری به این سند انتقاد دارند و معتقدند که مفاهیم آن انتزاعی است و اینکه چون انتزاعی است اجرایی شدنش هم مشکل است. در نتیجه باید بازخورد دست اندرکاران گرفته بشود و شکل اجرایی و عملیاتی شدن آن مشخص بشود.
با توجه به مباحثی که درباره آموزش و پرورش شد به نظر میرسد که در نظام آموزش و پرورش کشور ما آموزش بر پرورش پیشی گرفته است و آن قدر که بر تعلیم و آموزش تاکید میشود بر پرورش تاکید نمیشود. دلیل این موضوع را چه میدانید؟
از نظر من آموزش هم مورد توجه نیست. ما فکر میکنیم این داد و ستد علمی که نامش را آموزش گذاشتهاند، درست است. اما آیا واقعاً درست است؟ ۹۰درصد این تلاشها مبتنی بر حافظه است یعنی معلم حافظهای درس میدهد، دانش آموز هم حافظهای حفظ میکند و خب حالا این آموزش است؟ من نام این را انتقال اطلاعات میگذارم و اطلاعات که دانش نیست. اطلاعات در دسترس است، چرا ما برای فراگیری آن باید به حافظهمان فشار بیاوریم؟ ما در امتحاناتمان از دانشآموز چیزی را میخواهیم که به آن دادهایم یعنی اطلاعات. ما باید توجه کنیم که knowledge (دانش) با information (اطلاعات) فرق دارد. دانش، ارتباطات پیچیده میان اطلاعات است که منجر به فهم میشود. در نتیجه ما علم را داد و ستد نمیکنیم و اینکه گاهی گفته میشود جنبه شناختی آموزش و پرورشمان خوب است ولی جنبههای تربیتیاش خوب نیست، درست نیست چون ما جنبههای شناختی کارمان هم معیوب و در حداقل است.
نیروی روانی ما امروز دیگر نباید صرف اطلاعات باشد، امروز اطلاعات در کیفمان و گوشیمان است و لازم نیست حافظهمان را خرج این چیزها بکنیم. من یکبار در جایی گفته بودم که مقصر تقلب دانشآموزان، معلم است چون امتحان، اطلاعاتمحور و قابل تقلب است، امتحان نباید قابل تقلب باشد ما اگر سوال را گونهای طرح کنیم که به فهم روابط مربوط بشود، آن موقع دیگر دانش آموز نمیتواند تقلب کند. در نتیجه نظام آموزشوپرورش ما چون درگیر اطلاعات است معیوب و غلط است. لذا از نظر من هم آموزش و هم پرورش ما معیوب است و در این صورت نمیتوانیم بگوئیم که یکی بر دیگری پیشی گرفته است.
ارسال نظر