محمدابراهیم محمدی، مشاور رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، در یادداشتی به تبیین بازآرایی ساختار سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی پرداخت.
این سؤال و شاید چندین سؤال دیگر در این ارتباط وجود دارد که چرا سازمان به دنبال تغییر در ساختار خویش است؟ این تغییر ساختار، تغییر در ساختار سخت و حجمی و چیدمانی است یا تغییر در ساختار نرم، بیرونی و بروندادی؟
غرض بهروزترسازی خدمات به ذینفعان است یا سرعت بخشیدن به خدمات؟
غنیترسازی بستههای آموزشی است یا توسعه و پردامنهسازی آن؟
آنچه هست و البته مهم است و باید بیشتر مورد توجه باشد، چابکسازی و تعدیل سازمانی به نفع مدرسه و دانشآموز است.
باید این تغییر و هر آنچه در دستگاههای دیگر انجام میگیرد در سبد آموزشی و تربیتی دانشآموزان قابلدریافت و رصد باشد. حال اگر قرار است این دست تغییرات در فرایند ارتباطی و نیز اصلاح مناسبات سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با مدرسه و دانشآموز و معلمان مؤثر باشد، باید مشارکت و همافزایی را در بازآرایی بهتر به سود جامعه هدف فراخ کرد.
به نظر ما و بهخصوص آنچه در صبغه و سابقه این سازمان مستندسازی شده و مهمتر از همه در تأکیدات رهبری معظم در ارتباط با اهمیت مأموریت، خدمات و نیروی انسانی سازمان پژوهش آمده گویای اهتمام به مشارکت در برخی از مسائل مهم سازمانی است.
بهراستی کدام مسئله مهمتر از آنچه محور و موضوع این بازآرائی است، خواهد بود؟
کدام مسئله میتواند ارتباط تنگاتنگی با جامعه هدف داشته و محل تمرکز فعالیتها و برنامههای سازمان باشد؟
مگر سیاست حرکت بر مدار حوزههای یازدهگانه تربیتی چیزی جزیک مسئله ملی و فراسازمانی است؟
دور نباشد اگر گفته شود این مشارکت یکی از آرزوهای پیدا و پنهان جامعه ذینفعان و بهویژه اصحاب تعلیم و تربیت بوده است تا در سرنوشت و آینده دانشآموزان سهم و نقشی ماندگار و اثربخش داشته باشند؟
اگر قرار است همه فعالیتهای سازمان، اعم از تألیف کتابهای درسی، آمادهسازی مجلات رشد، ارائه منابع کمکآموزشی، صنایع هنری و آموزشی و بهخصوص پژوهش و ارزشیابی میدانی وتحلیلی و … بر مدار و محور حوزههای یازدهگانه باشد، چه بهتر دیگران نیز فارغتر از ما در ذیل آن نظر دهند و در اتخاذ تصمیم درست ما را مدد رسانند.
پیداست این تصمیم درست ایجاب میکند گروههای در ذیل این حوزهها ایجاد شوند و فعالیتها را برخلاف گذشته در ذیل وضمیمه این حوزهها تعریف نمایند.
بر اساس این تصمیم نباید فعالیتهای مربوط به این حوزهها وقتی در ذیل عنوان بسته آموزشی وپژوهشی و ارزشیابی تعریف میشود در ذیل مدیریتهایی بهجز حوزه مربوطه جانمائی شوند!
وقتی قرار است در حوزه یادگیری قرآن و معارف یا علوم یا زبانهای خارجی و… بستهای جامع که حاوی محتوای آموزشی؛ مجله آموزشی، کتاب کمک آموزشی و… تعریف و ارتباط معنادار و تکمیلی و فرایندی نسبت به هم داشته باشند، دیگر چه اصراری بر حفظ ساختار گذشته و حوزهسازیهای مجزا است؟ و به دیگر عبارت وقتی قرار است محتوای فرآیندی: آموزشمحوری؛ رسانههای جانبی و منابع تکمیلی؛ اقدامهای تحلیلی پژوهشی ازیک سو و تدابیر برآیندی اعم ازسنجش، ارزیابی واثربخشی و… ازسوی دیگرانجام پذیرد؛ دیگر دلیلی ندارد پرونده هر جزئی درجای دیگر و توسط گروهی دیگر باشد.
به دیگر سخن مگر فلسفه بازآرایی حاکمکردن یک نگاه در ذیل هرحوزه نیست؟ پس وضع گذشته چه تغییری با وضع فعلی بهلحاظ وحدت در نگاه و رویکرد میتواند داشته باشد؟
تعبیر قشنگی بود که در جلسات بازآرایی در توجیه طرح ارائه میشد که: باید هر حوزه یادگیری و بسته مربوط به آن آشپزخانه واحدی داشته باشد و بسته آموزشی اعم از کتاب، مجله، کمکآموزشی و … یک جا و توسط یک تیم همسو و همراه فراهم شود.
بهنظرم اصلیترین پیام بازآرایی ساختار، چیزی جز همسوسازی اجزای بسته آموزشی در ذیل یک مهندسی واحد نمیتواند باشد.
ارسال نظر