واژگان فارسی در زیست شناسی



شرح بعضی واژگان علمی فارسی در کتاب زیست‌شناسی 1، پایه دهم

گویچه(globule/گلبول)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول(سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «گلبول» با تعریف «هر یک از یاخته‏های شناور در خون»، معادل «گویچه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(گوی) + پسوند (ـ چه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. « ـ  چه» پسوند تصغیر است.

آب‌کافت (hydrolysis/ هیدرولیز)

گروه واژه‌گزینی شیمی و مهندسی بسپار فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «هیدرولیز » با تعریف «گسسته شدن یک مولکول در واکنش با آب به‌طوری‌که بخشی از مولکول به هیدروکسیل آب و بخش دیگر آن به یون هیدروژن آب بپیوندد»، معادل «آب‌کافت» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(آب) + ستاک گذشته(کافت)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است.«کافت» در برابر «لیز» به‌کار رفته و با کلمه آب ترکیب شده است. کافت از کافتن به معنی شکافتن است و با تسامح به معنی تجزیه به‌کار رفته است.

درون‌بین (endoscope/ آندوسکوپ)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «آندوسکوپ» با تعریف «ابزاری برای معاینه داخل مجراها و حفره‏های بدن »، معادل «درون‌بین» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(درون) + ستاک حال(بین)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. «درون‌بینی» در برابر «آندوسکوپی» با تعریف «معاینه مجراها و حفره‏های داخلی بدن با درون‏بین» نیز به همین شیوه و با افزودن پسوند «–ی» اسم‌ساز ساخته و تصویب شده است.

پس‌روده‌، کولون‌ (colon/ کولون)

گروه‌های واژه‌گزینی پزشکی و زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «کولون» با دو تعریف «بخشی ازفراخ‏روده مهره‌داران که بین کورروده و راست‏روده قرار دارد» و «بخش دوم روده حشرات»، معادل‌«پس‌روده‌» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(پس‌) + اسم(روده)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است.کولون مترادف مصوب فرهنگستان در کنار این واژه است.«پس‌روده‌بینی» در برابر «کولونوسکوپی» با تعریف «معاینه و بررسی داخل پس‏روده/کولون و انجام اقدامات تشخیصی و درمانی» نیز به همین شیوه و با افزودن پسوند «–ی» اسم‌ساز ساخته و تصویب شده است.

تَنابه، لنف (lymph/ لنف)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول(سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «لنف» با تعریف «مایع شفافی که در مجاری خاصی به نام مجاری تنابه‏ای جریان دارد و منشأ آن مایع بافتی و خوناست»، معادل‌«تنابه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(تن) + اسم(آبه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. جزء ترکیبی «–آبه» به مایع بودن دلالت می‌کند و به این صورت تنابه به معنی مایع منتشر در سراسر بدن (تَن) است. لنف مترادف مصوب فرهنگستان در کنار این واژه است. تنابه‌ای و لنفی هم معادل‌های مصوب در برابر lymphatic هستند که در آنها با افزودن پسوند «–ی» صفت‌ساز، صفت ساخته شده است.

پادزیست، آنتی‌بیوتیک(antibiotic/ آنتی‌بیوتیک)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «آنتی‌بیوتیک» با تعریف «ماده‏ای که از یک ریزاندامگان تولید یا از آن گرفته می‏شود و ریزاندامگان‌های دیگر را از بین می‏برد»، معادل «پادزیست» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [پیشوند(پاد ـ ) + اسم(زیست)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. آنتی‌بیوتیک مترادف مصوب فرهنگستان در کنار این واژه است. در این اصطلاح در برابر «بیو» زیست به معنی موجود زنده آمده و «پاد» به معنی ضد در برابر «آنتی ـ » به‌کار رفته است.

زیست‌یار (probiotic/پروبیوتیک)

گروه واژه‌گزینی تغذیه فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر پنجم(سال 1387) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پروبیوتیک» با تعریف «غذاها یا مکمل‌هایی که به دلیل داشتن  ریزاندامگان‌ها  قادر به بازسازی یا تغییر گیاگان میکربی روده هستند و در حفظ سلامت انسان مؤثرند»، معادل «زیست‌یار» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(زیست) + اسم(یار)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. در این اصطلاح در برابر «بیو» زیست به معنی موجود زنده آمده و «یار» به معنی همراه و کمک‌کننده در برابر «پرو ـ » به‌کار رفته است.

کافنده‌تَن (lysosome/ لیزوزوم)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «لیزوزوم» با تعریف «از اندامک‌های درون‏یاخته‏ای که دارای زی‏مایه‏های آب‌کافتی است و فرایند هضم درون‏یاخته‏ای در آن صورت می‏گیرد»، معادل «کافنده‌تَن» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(کافنده) + اسم(تَن)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. در این اصطلاح «لیز» به‌عنوان جزئی از واژه آمده که در برابر آن «کاف» به‌کار رفته و با «تَن» ترکیب شده است. کاف به معنی شکافتن است و با تسامح به معنی تجزیه به‌کار رفته است. صفت فاعلی کافنده از ستاک حال «کاف» و پسوند « ـ نده» ساخته شده است. در ترکیباتی که با صورت کام یا اختصاری lysis  ساخته شده معادل فارسی کاف یا کافت به‌کار رفته است. در مقابل پسوند « ـ زوم» که در لاتین به معنی تن و بدن است و مجازاً به معنی جسم به‌کار رفته است، از معادل فارسی «تن» برای نامیدن اندامک‌های موجود در میان‌یاخته استفاده شده است.

آبدانه (vesicle, vesicula/ وزیکول)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول(سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «وزیکول» با تعریف «تاولی کوچک در پوست، حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایع آبگون (serous fluid)»، معادل «آبدانه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(آب) + اسم(دانه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است.

بَرچاکنای (epiglottis/ اپی‌گلوت)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اپی‌گلوت» با تعریف «زبانه‏ای که در بالای حنجره قراردارد و مانع ورود غذا به نای می‏شود»، معادل «بَرچاکنای» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(بَر) + اسم(چاکنای)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. در زبان عامه آن را زبان کوچک گویند.«چاکنای» از گذشته به معنی شکاف میان تارهای صوتی در حنجره در زبان فارسی به‌کار رفته است. اپی‌گلوت دریچه‌ای است که بالای چاکنای قرار دارد و ورودی حنجره را می‌پوشاند. به همین دلیل در برابر جزء «اپی ـ » از «بَر» به معنی بالا و رو استفاده شده و«بَرچاکنای» ساخته شده است.

عامل سطح‌فعال (surfactant/ سورفاکتانت)

گروه‌‌های واژه‌گزینی شیمی و مهندسی بسپار فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر پنجم(سال 1387) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «سورفاکتانت» با تعریف «هرماده‏ای که از کشش سطحی یا بینِ‏سطحی محیطی که در آن حل شده است بکاهد»، معادل «عامل سطح‌فعال» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(عامل) + صفت(سطح‌فعال)] است و سطح‌فعال در اینجا یعنی دارای فعالیت در سطح است. این اسم یک ترکیب وصفی است. عاسف اختصار مصوب این واژه است.

لَپ (lobe/ لوب)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «لوب» با تعریف «هریک از بخش‌های متمایز اندام‌هایی نظیر مغز و شش و کبد»، معادل «لَپ» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم است. لوب یعنی بخش یا قطعه و لَپ یا لَپه نیز به همین معنی در زبان فارسی به‌کار می‌رود.

نایدیس (tracheid/ تراکئید، تراشه)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم(سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «تراکئید، تراشه» با تعریف «عنصرهادیابتداییدرآوندچوبی بسیاری ازگیاهان که دوکی‏شکل و باریک و طویل است»، معادل «نایدیس» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(نای) + پسوند( ـ دیس)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است.« ـ دیس» پسوند شباهت است و بر هم‌شکلی دو چیز دلالت می‌کند. بنابراین، «نایدیس» به معنی «به شکل نای»استفاده شده است.

گُردیزه (nephron/ نِفرون)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «نِفرون» با تعریف «واحدساختمانی وک ارکردی کلیه د رمهره‏داران»، معادل «گُردیزه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(گُرده) + پسوند( ـ ایزه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. گُرده در فرهنگ سخن و لغت‌نامه دهخدا به معنی کلیه و قلوه آمده و « ـ ایزه» پسوند تصغیر است. در عین حال نوعی ادغام نیز صورت گرفته و برای سهولت تلفظ، « ـ ه» از انتهای «گُرده» حذف شده است. گُردیزه در مفهوم کوچک‌ترین واحد ساختاری کلیه به‌کار می‌رود. گُرده مصوبفرهنگستان اول به معنی کلیه است و در متون کهن نیز به‌کار رفته است.

خون‌بهر (hematocrit/ هماتوکریت)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (در سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «هماتوکریت» با تعریف «درصد حجمی گویچه‏های قرمزخون»، معادل «خون‌بهر» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(خون) + اسم(بهر)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. در این ترکیب، بهر به معنی بهره و نسبت است و به نسبت گویچه‌های قرمز به کل حجم خون دلالت دارد.

راکیزه (mitochondrion/ میتوکندری)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «میتوکندری» با تعریف «اندامکی کروی یا میله‏ای‏شکل در درون میان‏یاخته یاخته‏های هوهسته‏ای که عهده‏دار تنفس هوازی و تولید انرژی است»، معادل «راکیزه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(راک) + پسوند( ـ ایزه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. «راکیزه» از دو جزء «راک» به معنی رشته و نخ (در برابر «میتو» یونانی به همین معنی) و پسوند تصغیر و شباهت « ـ ایزه» ساخته شده است.

کُریچه (vacuole/واکوئول)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «واکوئول» با تعریف «فضا یا حفره‏ای غشادار در درون‏یاخته که عمل هضم یا ترشح یا ذخیره یا دفع مواد را برعهده دارد»، معادل «کُریچه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(کُره) + پسوند( ـ ایچه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. «کُریچه» به معنی کُره کوچک از دو جزء «کُره» و پسوند تصغیر « ـ ایچه» که گونه دیگر«ـ چه» و « ـ ایزه»است تشکیل شده است.

پی‌یاخته، یاخته عصبی (neuron/ نورون)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «نورون» با تعریف «هریک از یاخته‏های انتقال‏دهنده شبکه عصبی موجودات زنده»، معادل «پی‌یاخته» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(پی) + اسم(یاخته)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. یاخته عصبی مترادف مصوب این واژه است. پی در مقابل عصب مصوب فرهنگستان اول است.

یاخته (cell, cellule/ سلول)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «سلول» با تعریف «واحدساختاری وکارکردی موجودات  زنده که ازپوشش خارجی و میان‏ یاخته وهسته تشکیل شده است»، معادل «یاخته» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم است. خانه یکی از معانی یاخته در لغت‌نامه دهخدا است. واژه سلول معانی متعدد دارد که فرهنگستان معادل‌های خانک و  پیل را نیز در معانی مرتبط با حوزه‌های دیگر در برابر آن به تصویب رسانده است. این واژه مصوب فرهنگستان اول است.

هم‌ایستایی (homeostasis/ هومئوستازی)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر هفتم (سال 1389) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «هومئوستازی» معادل «هم‌ایستایی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [پیشوند(هم) + اسم(ایستایی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. «هومئو» به معنی هم یا همان و «ستازی» به معنی وضعیت ثابت و ایستا است که به معنی تمایل به حفظ تعادل و پایداری وضعیت طبیعی بدن به‌کار می‌رود. در اینجا «هم» با صفت فاعلی «ایستا»، که خود از ستاک گذشته ایستادن (ایست) + ا ساخته شده، و پسوند  « ـ ی» اسم‌ساز ترکیب شده است.

ریزاندامگان(microorganism/میکروارگانیسم)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر سوم (سال 1385) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «میکروارگانیسم» با تعریف «اندامگانی ریز از زمره پیش‏زیان، باکتری‌ها، مخمرها، ویروس‌ها و جلبک‌های تک‏یاخته‏ای»، معادل «ریزاندامگان» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(ریز) + اسم(اندامگان)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. اندامگان از اسم(اندام) + پسوند اسم مجموعه‌ساز ( ـ گان) ساخته شده است.

زی‌مایه، آنزیم (enzyme/ آنزیم)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «آنزیم» با تعریف «گروهی از پروتئین‌های کاتالیزی(catalystic)که یاخته‏های زنده آنها را تولید می‌کنند وحد واسط فرایندهای شیمیایی حیات هستند»، معادل «زی‌مایه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری زی‌مایه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [ستاک حال(زی) + اسم(مایه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. آنزیم مترادف مصوب فرهنگستان در کنار این واژه است.

خوناب (plasma/ پلاسما)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پلاسما» با تعریف «بخش مایع خون یا تنابه»، معادل «خوناب» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(خون) + اسم(آب)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است.

گذرندگی (osmosis/ اُسمز)

گروه واژه‌گزینی فیزیک فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اُسمز» با تعریف «عبورحلاّل خالص ازغشای نیمه‏تراوایی که دو ناحیه از محلولی با غلظت‌های متفاوت را از هم جدا کرده است»، معادل «گذرندگی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [ستاک حال(گذر) + پسوند( ـ نده) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. صفت فاعلی «گذرنده» از گذر +  ـ نده ساخته شده سپس پسوند  « ـ ی» اسم‌ساز به آن اضافه شده است.

میان‌یاخته (cytoplasm/ سیتوپلاسم)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «سیتوپلاسم» با تعریف «بخشی از درون‏یاخته که بین غشا وهسته یا مواد هسته‏ای قرار دارد و از دو بخش سیتوسل (cytosol) واندامک‌های درون‏یاخته‏ای تشکیل شده است»، معادل «میان‌یاخته» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(میان) + اسم(یاخته)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. میان‌یاخته به معنی مواد داخل یا میانِ یاخته است.

درون‌بَری (endocytosis/آندوسیتوز)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «آندوسیتوز» با تعریف «بردن موادخارجی اعم ازجامد یا مایع از طریق غشای یاخته به درون آن»، معادل «درون‌بَری» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(درون) + ستاک حال(بَر) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است.

برون‌رانی (exocytosis/اگزوسیتوز)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اگزوسیتوز» با تعریف «عبور مواد جامد یا مایع از غشای یاخته»، معادل «برون‌رانی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(برون) + ستاک حال(ران) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. endo ـ  و exo ـ  در مقابل هم هستند و اولی به درون و دومی به بیرون اشاره دارد.

بَنداره (sphincter/ اسفنکتر)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر سوم (سال 1385) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اسفنکتر» با تعریف «ماهیچه حلقوی‏ شکل گرداگردیک دهانه که با انقباض خود سبب بسته یاتنگ شدن آن می‏شود»، معادل «بَنداره» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(بَندار) + پسوند( ـ ه)] است. در ساخت این صفت از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. صفت فاعلی «بَندار» به معنی بندآورنده از اسم(بند) + ستاک حال آوردن (آر) تشکیل شده است.

لیزابه (mucus/ موکوز)

گروه واژه‌گزینی علوم پایه پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دهم (سال 1392) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «موکوز» با تعریف «ترشح لعاب‌دار و روان غده‌هاکه از نمک‌های غیرآلی مختلف و یاخته‌های سنگ‌فرشیریزش‌یافته ویاخته‌های سفید تشکیل شده است»، معادل «لیزابه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(لیز) + اسم(آبه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. آبه در لغت‌نامه دهخدا به معنی «لیزابه و لعابی که همراه با جنین از شکم مادر برآید» آمده است. لیزابه نیز در همین لغت‌نامه به معنی «لعاب و آب لزج که از دهان یا بینی آدمی و جانوران برآید» است. در فرهنگ سخن، لیزابه «آب لعابی و لزج چون آب دهان طفل و بعضی بیماران و آب دهان گاو» است.

رگ‌نگاری (angiography/ آنژیوگرافی)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «آنژیوگرافی» با تعریف «پرتونگاری از رگ‌های خونی، پس از پرکردن آنها از ماده حاجب، برای مشاهده و معاینه دقیق آن‌ها و تشخیص سکته‏های عروقی و مغزی و قلبی»، معادل «رگ‌نگاری» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(رگ) + ستاک حال(نگار) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است.

اکلیلی (coronary/ کرونر)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر پنجم (سال 1387) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «کرونر» معادل «اکلیلی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه صفت و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(اکلیل) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این صفت از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. اکلیل به معنی تاج است و اکلیلی یعنی تاجی‌شکل که ترجمه تحت‌اللفظی کرونر است.

گُمانه (sonde, probe/ سوند، پروب)

گروه واژه‌گزینی علوم جوّ فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان در حوزه علوم زمین، در برابر واژه بیگانه «سوند، پروب» با تعریف «ابزاری که برای گُمانه‏زنی به کارمی‏رود»، معادل «گُمانه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(گمان) + پسوند( ـ ه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. واژه گمانه و گمانه‌زنی به همین معنی در حوزه‌های مختلف در زبان فارسی به‌کار می‌رود.

پیراشامه قلب، پیراشامه (pericardium/ پریکارد)

گروه‌های واژه‌گزینی پزشکی و زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پریکارد» با تعریف «کیسه‏ای متشکل از دولایه کهقلب و ریشه عروق بزرگ متصل به قلب را در برمی‏گیرد»، معادل «پیراشامه قلب» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(پیراشامه) + اسم(قلب)] است. این اسم یک ترکیب اضافی است. «پیراشامه» مترادف مصوب این واژه است که از پیشوند «پیرا ـ » به معنی پیرامون و اسم «شامه» ساخته شده است. در لغت‌نامه دهخدا شامه به معنی «غشای نازک» آمده است. «برون‌شامه قلب، برون‌شامه» و «درون‌شامه قلب، درون‌شامه» نیز به همین شیوه به ترتیب در برابر اپی‌کاردیوم و اندوکاردیوم ساخته شده است. برون‌شامه دل و درون‌شامه دل مصوب فرهنگستان اول هستند.

استخوان‌بندی، استخوانگان (skeleton/ اسکلت)

گروه واژه‌گزینی پزشکی و زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اسکلت» با تعریف «داربست یا چارچوبی از استخوان‌های مربوطبه هم که به بدن جانوران شکل می‏بخشد»، معادل «استخوان‌بندی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(استخوان) + ستاک حال(بند) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. استخوانگان مترادف مصوب این واژه است.

پژواک‌نگاری قلب (echocardiography/ اکوکاردیوگرافی)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «اکوکاردیوگرافی» با تعریف «ثبت و بررسی کارکرد قب درحین ضربان با استفاده از امواج فراصوتی»، معادل «پژواک‌نگاری قلب» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(پژواک‌نگاری) + اسم(قلب)] است. این اسم یک ترکیب اضافی است. معادل مصوب پژوانگاری قلب نیز صورت کوتاه‌شده پژواک‌نگاری قلب است. «پژواک‌نگاری» از اسم «پژواک» و ستاک حال «نگار» و پسوند « ـ ی» ساخته شده است.

الکتروقلب‌نگار، نوارقلب (electrocardiograph/ الکتروکاردیوگراف)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «الکتروکاردیوگراف» با تعریف «ابزاری برای قلب‏نگاری»، معادل «الکتروقلب‌نگار» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [پیشوند(الکترو ـ ) + اسم(قلب‌نگار)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. ترکیب قلب‌نگار از اسم «قلب» و ستاک حال «نگار» ساخته شده است. بر این اساس «الکتروقلب‌نگاری» که مقلوب و کوتاه‌شده قلب‌نگاری الکتریکی است در برابر الکتروکاردیوگرافی و «الکترو قلب‌نگاره» که همان «نوار قلب» است در برابر الکتروکاردیوگرام ساخته و تصویب شده است. در اصطلاحات علمی، در برابر برخی وندهای زبان‌های لاتین به دلیل کاربرد وسیع و معانی مختلفی که پیدا کرده‌اند، معادلی در نظر گرفته نشده و همان وند در واژه‌های علمی فارسی قرض گرفته شده است. الکترو در زمره این وندهاست. نوار قلب به‌عنوان مترادف در کنار الکتروقلب‌نگار تصویب شده است.

سِپَردیس، تیرویید (thyroid/ تیرویید)

گروه واژه‌گزینی پزشکی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «تیروئید» با تعریف «غده درون‏ریز واقع درجلوی گردن»، معادل «سپردیس» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(سپر) + پسوند( ـ دیس)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. « ـ دیس» پسوند شباهت است و بر هم‌شکلی دو چیز دلالت می‌کند. بنابراین، «سپردیس» به معنای «به شکل سپر» است. تیرویید مترادف مصوب این واژه است.

عصب هم‌حس، هم‌حس (sympathetic nerve/ عصب سمپاتیک)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه «عصب سمپاتیک» با تعریف «یکی از دوشاخه اعصاب خود فرمان که نوراپی‏نفرین (norepinephrine) ترشح می‏کند و باعث افزایش ضربان قلب و بالا رفتن فشارخون می‏شود»، معادل «عصب هم‌حس» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(عصب) + صفت(هم‌حس)] است. این اسم یک ترکیب وصفی است. این معادل ترجمه لفظ به لفظ از اصطلاح بیگانه است. سمپاتیک از دو جزء sym ـ  و pathetic ساخته شده که جزء اول به معنی هم و جزء دوم به معنی احساس است. «هم‌حس»، مترادف مصوب این واژه، صفت جانشین اسم محسوب می‌شود که مرکب از پیشوند «هم ـ » و اسم «حس» است. عصب پاراسمپاتیک نیز چون برعکس عصب هم‌حس عمل می‌کند «عصب پادهم‌حس، پادهم‌حس» نامگذاری و تصویب شده است.

گِرده (plaquette, platelet/ پلاکت)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پلاکت» با تعریف «ساختاری سکه‏ مانند به قطر 2 تا  4  میکرومترکه در خون همه پستانداران موجود است و در انعقاد خون نقش دارد»، معادل «گِرده» را تصویب کرده است. مقوله این واژه اسم است. در فرهنگ سخن گِرده به معنی هر چیز گِرد وارد شده است.

کاراندام‌شناختی (physiologic/ فیزیولوژیک)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «فیزیولوژیک» با تعریف «مربوط به کاراندام‏شناسی»، معادل «کاراندام‌شناختی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه صفت و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(کار) + اسم(اندام) + ستاک گذشته(شناخت) + پسوند(‌ ـ ی)] است. در ساخت این صفت از فرایند واژه‌سازی ترکیب و اشتقاق استفاده شده است. «کاراندام‌شناسی» که در برابر واژه بیگانه «فیزیولوژی» تصویب شده به معنی «علم شناخت کارِاندام‌های موجود زنده و اجزای آن‌ها» است.

کلافک (glomerulus/ گلومرول)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «گلومرول» با تعریف «شبکه مویرگی واقع در انتهای پوشینه بومن در کلیه مهره‏داران»، معادل «کلافک» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم بوده و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(کلاف) + پسوند( ـ ک)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است.

برق‌کاف (electrolyte/ الکترولیت)

گروه واژه‌گزینی شیمی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «الکترولیت» با تعریف «ترکیبی شیمیایی که به حالت مذاب یا به‌صورت محلول درحلاّل معین، معمولاً آب، جریان برق را هدایت کند»، معادل «برق‌کاف» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(برق) + ستاک حال(کاف)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. «کاف» در برابر « ـ لیت» از خانواده واژگانی لیز (lysis) به‌کار رفته است و با «برق» ترکیب شده، از کافتن به معنی شکافتن است و با تسامح به معنی تجزیه به‌کار می‌رود.

دگرگشت، سوخت‌وساز(metabolism/ متابولیسم)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «متابولیسم» با تعریف «مجموعه تغییرات فیزیکی شیمیایی ترکیبی و تخریبی در موجودات زنده»، معادل «دگرگشت» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(دگر) + ستاک گذشته(گشت)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. دگرگشت در اینجا به معنی دگرگون شدن و تغییر به‌کار رفته است. بر اساس تعریف علمی به مجموعه تغییرات ترکیبی (فراگشت= آنابولیسم) و تخریبی (فروگشت= کاتابولیسم) موجودات زنده اطلاق می‌شود. «سوخت‌وساز» مترادف مصوب این واژه است که یک گروه نحوی است و از ستاک گذشته «سوخت» و حرف عطف «و» و ستاک حال «ساز» ساخته شده است. سوخت‌وساز پیش از این در زبان فارسی در مقابل متابولیسم به‌کار رفته است. پیشنهاد اصطلاح دگرگشت صرفاً به دلیل اشتقاق‌پذیر بودن این لفظ است و می‌توان از آن در ترکیبات مختلف استفاده کرد.

زیرنَهَنج (hypothalamus/ هیپوتالاموس)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «هیپوتالاموس» با تعریف «اندامی که در زیر نهنج قرار دارد و کارش تنظیم آب و دمای بدن و خواب و صفات ثانوی جنسی است»، معادل «زیرنَهَنج» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(زیر) + اسم(نَهَنج)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. در گیاه‌شناسی «نَهَنج» در برابر «تالاموس» (مترادف با (receptacle متداول شده است. از ترکیب این واژه (با توسّع معنایی و انتقال آن به حوزه جانوری) با «هیپو ـ » به معنی زیر، زیرنَهَنج ساخته شده است.

زیرمغزی (hypophysis/ هیپوفیز)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «هیپوفیز» با تعریف «غده درون‏ریزگردکوچکی که در زیر مغز قرار دارد و در تمام مهره‏داران جمجمه‏دار به کف بطن سوم مغز متصل است»، معادل «زیرمغزی» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه صفت جانشین اسم و صورت کوتاه‌شده غده زیرمغزی است و ساخت ‌واژه آن به‌صورت [اسم(زیرمغز) + پسوند( ـ ی)] است. در ساخت آن از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. صورت کامل آن غده زیرمغزی در برابر hypophysis gland به تصویب رسیده است.

سازوکار (mechanism/ مکانیسم)

گروه واژه‌گزینی فیزیک فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «مکانیسم» با تعریف «توصیف دقیق عملکردیکدستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یار خدادیک پدیده»، معادل «ساز و کار» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [ستاک حال(ساز) + حرف عطف(و) + اسم(کار)] است. این اسم یک گروه نحوی است و پیش از این در زبان فارسی در برابر مکانیسم به‌کار رفته است.

دیسه (plastid/ پلاست)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پلاست» با تعریف «یکی از اندامک‌های یاخته‌ای محصور در غشا که دریاخته‌های گیاهی یافت می‏شود و وظایف کار اندام ‌شناختی متفاوتی مانند سنتز و ذخیره‏سازی مواد را برعهده دارد»، معادل «دیسه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم است. دیسه از مصدر دیسیدن در فارسی میانه به معنی شکل دادن و ساختن به قیاس با ریشه یونانی واژه پلاست ساخته شده است و بر سازه یا اندامک دلالت دارد. با این واژه ترکیباتی مانند رنگ‌دیسه، سبزدیسه و نشادیسه(نشا= صورت اختصاری نشاسته) ساخته شده است.

سبزینه (chlorophyll/ کلروفیل)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی ـ علوم گیاهی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «کلروفیل» با تعریف «ماده‌ای سبز درگیاهان که کار فتوسنتز (photosynthesis) رادریاخته انجام دهد»، معادل «سبزینه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌ واژه آن به‌صورت [صفت(سبز) + پسوند( ـ ینه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. این معادل از مصوبات فرهنگستان اول است.

پاداُکسنده (antioxidant/ آنتی‌اکسیدان)

گروه‌های واژه‌گزینی شیمی و مهندسی بسپار فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «آنتی‌اکسیدان» با تعریف «ماده‏ای بازدارنده برای جلوگیری از اُکسایش»، معادل «پاداُکسنده» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه صفت جانشین اسم و ساخت‌ واژه آن به‌صورت [پیشوند(پاد) + صفت(اُکسنده)] است. در ساخت این صفت جانشین اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است. در برابر اکسیداسیون از مصدر برساخته اکسیدن، اکسایش ساخته شده و در برابر مشتقات آن اُکسنده و اکسیده و مانند آنها در نظر گرفته شده است. در برابر آنتی نیز پاد به معنی ضد به‌کار رفته و پاداُکسنده ساخته شده است.

پیراپوست (periderm/ پریدرم)

گروه  واژه‌گزینی زیست‌شناسی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر اول (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پریدرم» با دو تعریف «1. خارجی‏ترین لایه درون‏پوست جنینی که ازیاخته‌های درشت تشکیل شده باشد و 2. خارجی‏ترین لایه ریشه‏ها و ساقه‏های چوبی که دربرگیرنده بُن‏لاد چوب‏ساز و بافت‌های حاصل از تولید آن باشد»، معادل «پیراپوست» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [پیشوند (پیرا) + اسم(پوست)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی اشتقاق استفاده شده است.

نرم‌آکَنه (parenchyma/ پارانشیم)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی ـ علوم گیاهی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «پارانشیم» با تعریف «بافت گیاهی عموماً نرم و نسبتاً نامشخص که ‏فاصله میان بافت‌های دیگر را پرمی‏کند» معادل «نرم‌آکنه» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [صفت(نرم) + اسم(آکَنه)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. در اصطلاحات چسب‌آکَنه در برابر کلانشیم، سخت‌آکنه در برابر اسکلرانشیم، هواکَنه در برابر آئرانشیم chyma به معنی آکنده و پُرشده آمده که در اینجا توسعاً به معنی بافتی با ویژگی خاص به‌کار رفته است (بافت نرم، بافت چسب‌مانند، بافت سخت و بافتی که حاوی هوا است).

سَرلاد (meristem/ مریستم)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی ـ علوم گیاهی فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر دوم (سال 1384) مصوبات فرهنگستان، در برابر واژه بیگانه «مریستم» با تعریف «بافتی که توانایی تقسیم یاخته‏های تشکیل‏دهنده  آن زیاد است و یاخته‏های حاصل از تقسیم آن از یکدیگر متمایز و به یاخته‏های متفاوتی تبدیل می‏شوند»، معادل «سَرلاد» را تصویب کرده است. مقوله دستوری این واژه اسم و ساخت‌واژه آن به‌صورت [اسم(سَر) + اسم(لاد)] است. در ساخت این اسم از فرایند واژه‌سازی ترکیب استفاده شده است. لاد به معنی دیوار و چینه است. در اینجا از استعاره دیوار، که هم در عرض و هم در طول قابل گسترش است، برای گیاه استفاده شده که رشد طولی و عرضی دارد. سَرلاد برای رشد طولی و بُن‌لاد برای رشد عرضی در نظر گرفته شده است. «بُن‌لاد» معادل مصوب در برابر «کامبیوم» و «پیش‌بَن‌لاد»معادل مصوب در برابر«پروکامبیوم» است.

دِنا (DNA/ دی.اِن.اِی)

گروه واژه‌گزینی زیست‌شناسی ـ ژن‌شناسی و زیست‌فنّاوری فرهنگستان زبان ‌و ادب فارسی در دفتر هفتم (سال 1389) مصوبات فرهنگستان، در برابر اختصار رایج «دی.اِن.اِی» با تعریف «بسپاری متشکل از واحدهای دی‌اکسی‌ریبونوکلئوتید، حاوی اطلاعات وراثتی»، معادل «دِنا» را تصویب کرده است. این اختصار به شیوه سرواژه‌سازی ساخته شده است. صورت کامل آن دی‌اُکسی‌ریبونوکلئیک‌اسید است و فرهنگستان به جای آنکه حروف «د» و «ن» و «آ» را تک‌تک تلفظ کند آنها را به‌صورت یک کلمه بیان کرده تا در تلفظ و در ترکیبات سهل‌تر و خوش‌آواتر باشد. همین فرایند در مورد RNA نیز صورت گرفته و «رِنا» ساخته شده است.

منابع

1 . فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دفتر اول تا سیزدهم، 1395 ـ 1376

2 . هزار واژه زیست‌شناسی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی 

محمد کرام‌الدینی (متولد 3 خردادماه 1334 - پژوهشگر، مترجم، مؤلف و معلم ایرانی)؛ نویسنده و مترجم مقالات و کتاب‌های علمی-آموزشی، از جمله کتاب‌های درسی رسمی علوم تجربی و زیست‌شناسی دوره‌های مختلف تحصیلی ک

2
امتیاز: 1.5 (2 رای)

ارسال نظر

Image CAPTCHA