
به گزارش پایگاه خبری رب، دکتر فاطمه صدر، در مقالهای که در بیستوهشتمین شمارۀ دوفصلنامۀ «تربیت اسلامی» منتشر کرد، دیدگاه شهید مطهری را با دیدگاه متیو لیپمن دربارۀ اهداف تعلیم و تربیت بررسی کرد.
وی این مقاله را با هدف بررسی تطبیقی دیدگاه شهید مطهری و لیپمن درباره اهداف تعلیم و تربیت اسلامی در نظریه تعلیم و تربیت تأملی و برنامه «فلسفه برای کودکان» نوشته است. پژوهش حاضر میکوشد تا این فرضیه را مطالعه کند که «مطهری و لیپمن در هدف اولیه و واسطی تعلیم و تربیت که عبارت است از: پرورش تفکر و تأمل، عقلانیتورزی، قدرت تحلیل و انتقاد، آزاداندیشی، پژوهش و پرسشگری در کودکان با یکدیگر اشتراک نظر دارند؛ ولی متناسب با مبانی فلسفی و نظام ارزشی آنها، در زمینه هدف نهایی تعلیم و تربیت، اختلاف نظرهایی وجود دارد.»
صدر پس از مروری بر اهداف تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید مطهری و ملاحظات وی در باب معنای قانون و هدف تعلیم و تربیت در فلسفه برای کودکان از دیدگاه لیپمن و ملاحظات او درباره معنای قانون و دموکراسی به بررسی تطبیقی این دیدگاهها و اشتراکات و اختلافات آنها پرداخته و در نهایت به شرح زیر نتیجهگیری کرده است:
میتوان چنین نتیجه گرفت که نزد لیپمن و شهید مطهری، تفکر و اندیشهورزی و مفاهیم مرتبط با آنها مانند نقادی، آزاداندیشی، پرسشگری، عقلانیتورزی، گفتوگو، داوری و خلاقیت و نوآوری، اهداف نهایی تعلیم و تربیت نیستند؛ بلکه اهداف واسطی برای رسیدن به هدفی دیگرند.
مطهری بر آن است که هدف غایی تعلیم و تربیت، رسیدن به درجه بندگی و کسب مدارج معنوی است و این بندگی و معنویت که در بطن خود هم با تفکر و تأمل و پرسش و هم با تسلیم در برابر قانون، نظمپذیری و رعایت حقوق مردم، پیوند دارد در ذیل نظام ارزشی اسلام و متناسب با مفهوم عبودیت و انسان کامل (انسانشناسی اسلامی) است که مطرح میشود. قانونمداری و قانونپذیری در این اندیشه نیز با پذیرش قوانین اجتماعی که غالباً اعتباریاند و قوانین الهی که از منبعی فرابشری گرفته شدهاند و غیراعتباریاند، ارتباط دارد. به دیگر سخن، مطهری تمام پلههای نظام فکری و از جمله دیدگاه تعلیم و تربیتی خود را بر اساس رابطه انسان با خداوند ساماندهی میکند.
درحالیکه مهمترین هدف تعلیم و تربیتی برنامه فبک که بر آن تأکید میشود، آموزش کودکان و نوجوانان به منظور دستیابی به زندگی بهتر و با کیفیتتر و متمدن و شهروند دموکرات شدن است. لیپمن برای رسیدن به این هدف، بر آن است که اگر بخواهیم دانشآموزان بتوانند در مقابل ظلم و جنایت بهخوبی از خود دفاع کنند و در برابر ناملایمات بایستند و همچنین از هرگونه القا و تلقین به دور باشند، باید در نظام تعلیم و تربیتی که تاکنون براساس آن آموزش میدیدند، تجدیدنظر کرد و کودکان را در جهت دستیابی به دموکراسی آموزش داد.
آنچه از آثار لیپمن استنباط میشود این است که مقصود او از قانون –چه قوانین اخلاقی و چه قوانین اجتماعی- قانونی بشری و مبتنی بر عقل خودبنیاد، خِردِ جمعی و تفکر مستقل است که براساس توافق بر سر خیر مشترک به دست آمدهاند؛ قانونی که مبتنی بر عقلانیت ابزاری و عقلانیتورزی خودِ فرد بوده و در نتیجه، قطعیت و ثبات دائمی بر آن حاکم نیست؛ بلکه متناسب با موقعیتها و شرایط زمانی و مکانی، تغییرپذیر است و از اینرو، خطاپذیر، اعتباری و موقتی به شمار میآید.
در تبیین و اثبات فرضیه پژوهش باید به این نکته توجه کرد که مطهری و لیپمن در چه بستر تاریخی- اجتماعی و با چه مبانی فکری و نظام فلسفی، اهداف واسطی و هدف غایی را برای نظام تعلیم و تربیت خود تعیین کردهاند. اگرچه دموکراسی در نگرش لیپمن، بیشتر به معنای روشی آن که عبارت است از: آزادفکری، نقادی، اندیشهورزی، تأمل، گفتوگو، مشارکت، احترام متقابل، قانونمندی و نظمپذیری، اشاره دارد؛ ولی این مفاهیم را نمیتوان فارغ از بستر تاریخی و زمینههای فلسفیِ رشد و ترویج آنها در نظر آورد. دموکراسی و مفاهیم مرتبط با آن ذیل نظام ارزشی و پارادایمیک که لیپمن به آن تعلق دارد، معنایی دارد که با دموکراسی در زمانها و سنتهای دیگر متفاوت است.
مطهری تاآنجاکه بحث از احترام به قانون، رعایت حقوق شهروندی، تعامل و گفتوگو، نظمپذیری و آزاداندیشی، نقادی، پرسشگری، تفکر و تعقل در اندیشه لیپمن میشود، با مقصود او از دموکراسی همراه است؛ ولی باید به این نکته توجه داشت که نمیتوان آراء دو اندیشمند بهویژه از دو سنت مختلف را بدون درنظر گرفتن نظام ارزشی، معرفتی و انسانشناختی حاکم بر اندیشه و بیتوجه به بافت اندیشهورزی و پارادایمی آنها و در خلأ بررسی و ارزیابی کرد. با توجه به آن زمینههاست که اختلاف دیدگاه مطهری با لیپمن آشکار میشود. بنابراین در یک بحث فلسفی ضروری است به این نکته توجه شود که نحوه نگرش هر کدام از این اندیشمندان به انسان و ویژگیها و حقوق و تکالیف او، متفاوت از دیگری است و اگر تعابیری مشابه با تعابیر لیپمن در آثار مطهری دیده میشود، با توجه به خاستگاه اندیشهای و بستر فکری وی نمیتوان آنها را دقیقاً معادل مفاهیم فبک در نظر گرفت.
نتایج نشان میدهد با وجود برخی اشتراکات تعلیم و تربیتی میان مطهری و لیپمن، از آنجا که این دو از نظامهای ارزشی و انسانشناختیِ متفاوت متأثر هستند، دیدگاههای آنها درباره هدف غایی تعلیم و تربیت با یکدیگر تفاوت دارد.
متن کامل این مقاله را اینجا بخوانید.
ارسال نظر