رابطه بین معلم، مولف و زبان آموز باید تعریف شود



یک زبان شناس و دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به تکمیل نشدن چرخه برنامه‌ریزی آموزشی گفت: رابطه بین معلم، مولف و زبان آموز باید تعریف شود.

به گزارش روابط عمومی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، نشست علمی نقد کتاب فارسی دوره اول ابتدایی امروز یکشنبه 27 بهمن ماه در سالن همایش‌های سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برگزار شد، رضا مراد صحرایی، استادیار دانشگاه علامه طباطبایی اظهار کرد: نقد از افول برکت‌های علمی جلوگیری می‌کند و بدون نقد هیچ پیشرفتی حاصل نمی‌شود. نقد کردن مزیت‌های فراوانی دارد و مزیت آن نیز به خود ما برمی گردد. ما با کودکانی سروکار داریم که آینده خود ما را هم آنها رقم خواهند زد. پیشرفت های خیلی خوبی در کتاب‌های درسی حاصل شده است. ولی به‌طور کلی بنده ناقد وضع موجود هستم ولی پیشرفت‌های ما هم در کتب درسی کم نبوده است. به دلیل اینکه به آینده نگاه می کنم وضع حال را نقد می‌کنم. ولی ما آینده‌ای را ترسیم کردیم که باید برای آن پیشرفت‌های بیشتری داشته باشیم.  در بخش اول صحبت‌هایم مشکلات و در بخش دوم راه حل‌ها را مطرح می کنم.

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با بیان اینکه باید ابتدا به اهمیت خواندن بپردازیم افزود: اگر قرار باشد روزی 10 درس را به 2 تا 3 درس کاهش دهیم بی تردید یکی از آن درس‌ها خواندن و نوشتن است. اما واقعاً مهارت خواندن به چه معناست؟ آیا کتابی که می‌نویسیم مبتنی بر تعریف عالمانه از خواندن است؟ در تعریف ساده خواندن را مساوی با اندیشیدن می‌دانند. آیا ما در کتب درسی در خواندن اندیشیدن را ترویج می کنیم؟ ما در برخی از مواقع خواندن را به معنی سریع خواندن از روی چیزی می‌دانیم. ولی چرا آمار نشان می‌دهد سرعت خواندن و درک مطلب ما پایین است؟ این‌ها نکاتی است که باید روی آن تمرکز کنیم.
مراد صحرایی در ادامه گفت: یک مسئله مهم که نقد جدی است این است که آیا نویسندگان و پیش‌تر از آنان برنامه‌ریزان و بعد مؤلفان و مدرسان آیا با نظریه‌های خواندن در زبان دوم آشنا هستند و بعد از احصا این نظریه، نظریه کنونی را انتخاب کرده‌ایم؟ خواندن مسئله‌ای جامعه شناختی، روان شناختی و عصب شناختی است. این نظریه‌ها را چقدر می‌شناسیم و آیا وقت می‌خواستیم کتاب تألیف کنیم یکی از این نظریه‌ها را جلوی خود گذاشتیم تا کتاب را بر اساس نظریه تألیف کنیم. بر اساس اطلاعاتی که دارم می‌دانم که در فرآیند تولید کتاب اگر هم به کارگیری نظریه بوده بر اساس اطلاعات نویسندگان بوده و نظریه‌پردازی در آنجا وجود نداشته است. 
نداشتن نظریه مشکل اول است. نظریه جهت را مشخص می کند. ما تنها کشور چند زبان جهان نیستیم ولی چند زبانگی برای ما گاهی وقت‌ها درد سر تلقی شده ولی باید فرصت ساز باشد. 20 زبان زنده الان در کشور ما است و ما یک کتاب برای تمام آنها نوشته‌ایم. این کتاب برای تمام کودکان کشور ما یکی است و هیچ نظریه زبان آموزی این کار را تائید نمی کند. در نداشتن نظریه جامع سه اتفاق بد افتاده است. اتفاق اول این است که ما فرق بین زبان و سواد را نادیده گرفتیم. اساساً آموزش خواندن و نوشتن بعد از یادگیری زبان باید شروع شود در حالی که ما آنها را با هم شروع می کنیم. دوره سکوت و بین مهارتی شنیدن و صحبت کردن را اجرا نمی‌کنیم دوره سکوت بین صحبت کردن و شنیدن با خواندن را نادیده می‌گیریم چون نظریه نداریم. ما تمایز بین زبان و سواد را نادیده گرفتیم که پیامد منفی برای آموزش زبان فارسی در مناطق غیر فارسی زبان به همراه دارد. پیامد مهم و منفی دیگر نداشتن نظریه تمایز بین زبان و ادبیات را نیز نادیده گرفتیم. چون یکی از اهداف کتاب فارسی را تلزز ادبی می‌دانیم. کسی می‌تواند ادبیات را درک کند که قبلاً زبان آموخته باشد. نتیجه این دو مورد می‌شود اینکه ما زبان را آموزش می‌دهیم ولی خود زبان را آموزش نمی‌دهیم. مثل کاری که در آموزش زبان انگلیسی کردیم و فرد مهارت خواندن و شنیدن را دارد  ولی دو مهارت نوشتن و صحبت کردن که مهارت تولیدی هست را ندارد. 
وی در ادامه بیان کرد: پیامد دیگر نداشتن نظریه این شده که یک کتاب برای کل کشور از تهران می‌نویسیم. در آموزش زبان، 9 نوع زبان دستورمحور، مفهومی نقشی، موقعیتی، مهارتی، کارمحور، مهارت‌محور، متن محور، ژانرمحور و مذاکره‌ای داریم. کتاب باید در مقدمه بگوید که برنامه‌اش چیست. این کتاب‌ها و نویسندگان آنها مشاور برنامه‌ریزی درسی نداشتند. این اتفاق یعنی نداشتن نظریه که سه پیامد آن نادیده گرفتن تمایز زبان و سواد، تمایز بین آموزش زبان و ادبیات و نادیده گرفتن نقش برنامه درسی در تولید محتوا است و باعث شده که چرخه برنامه‌ریزی و آموزش و اجرا و ارزشیابی ما تکمیل نشود.

صحرایی افزود: چرا نقدها را از معلمان می‌شنویم و اجرا نمی‌کنیم. رابطه معلم، مؤلف و زبان آموز باید تعریف شود در زبان دوم آموزی مثلث زبان، زبان آموز و یادگیری را داریم و اینکه چه نگاهی به زبان، زبان آموز و یادگیری دارم یکی از آن 12 نظریه را به من می‌دهد. باید به نظریه جامع برسیم و نظریه جامع آموزشی را داشته باشیم که فقط برای کتاب‌های فارسی نیست.
صحرایی گفت: برنامه ریزی درسی، جامعه شناسی، روان شناسی، زبان شناسی، فرهنگی برای آموزش زبان مؤثر موفق بسیار مهم است. بعد از انقلاب در زمینه علم آموزش و سواد پیشرفت فوق‌العاده‌ای داشتیم و جز کشورهای باسواد جوان هستیم و بیش از 98 درصد مردم کشور ما سواد دارند. در خواندن 44 درصد رشد داشتیم و از متوسط جهانی پایین‌تر نیستیم. گره کور توسعه نیافتگی در کشور ما بی‌توجهی،   کم توجهی به مقطع دبستان و پیش دبستانی است. پیش دبستانی در کشور ما رها و سر اداره آن هنوز دعواست.
زبان دوم آموزی مثل زبان آموزی سن بحران دارد و توسعه انسانی هم سن بحران دارد و کسی که بخواهد توسعه یابد، باید تا پیش از 7 سالگی بناهای آن در وجود فرد گذاشته شود. که این امر اهمیت کتاب‌های درسی را نشان می‌دهد. کلان سیاست ما در آموزش ناامید است. خطوط قرمز ننوشته داریم. باید این خطوط را شفاف و تبیین کنیم. یکی از سیاست‌های کلان ما که ناپیداست نسبت توسعه ما با نظام‌های آموزشی جهان است. نسبت خودمان با تمدن غرب را هم باید بسنجیم. نمی‌توانیم نه خودمان نظام آموزشی توسعه یافته‌ای داشته باشیم و نه از نظام‌های توسعه یافته جهان استفاده کنیم. نسبت آموزش عالی به آموزش و پرورش باید برقرار شود و الان این دو نهاد دو جزیره جدا هستتد. دانشگاه‌ها سست و خواب آلوده شده‌اند و باید دانشگاه‌ها را بیدار کرد تا مشکلات جامعه را حل کنند.

امتیازی داده نشده

ارسال نظر

Image CAPTCHA