کتاب درسی در کشور ما حکم مهمترین منبع محتوایی و محصول عینی فرایند برنامه ریزی درسی است که همانند پرنده ای آزاد تا سال 1306 شمسی بنابر تشخیص معلم که متأثر از تجارب و تحصیلات او بوده پرواز می کرد تا اینکه در سال 1307 وزیر فرهنگ وقت (مرحوم اعتمادالدوله) با آزادی مشروط، ضوابطی را برای انتخاب یا تعیین محتوای آموزشی ترسیم کرد.
در این دوره کتاب های درسی متعددی تألیف و به چاپ رسید به طوری که گاه برای یک درس، هفت عنوان کتاب یافت می شد (خواجه نصیر طوسی، 1351)
در همین دوره از سال 1334 تا 1342 «اداره مطالعات و برنامه ها» در وزارت فرهنگ تشکیل شد که هدفش انجام مطالعه در زمینه برنامه های درسی بود و نهایتاً ازسال 1335 تالیف کتابهای درسی را به منظور ارائه کتاب هایی نمونه، جهت مولفان آزاد، آغاز کرد. (همان منبع) اما نهایتا در سال 1341 با تصویب نامه هیأت وزیران، تألیف کتابهای درسی به «سازمان کتابهای درسی ایران» واگذار شد و از سال تحصیلی 46ـ1345 کتابهای درسی مشترک برای تمامی دوره های تحصیلی تهیه و وارد نظام آموزشی شد. ....
پس از انقلاب اسلامی ایران از سال 1358 مهمترین وظایف و اهداف سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به وسیله شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران به شرح ذیل مصوب گردید.
١ـ تحقیق و بررسی در مسایل کیفی آموزش و پرورش.
٢ـ ارزشیابی مستمر
٣ـ تنظیم برنامه های تحصیلی
4ـ تألیف و تدوین کتب درسی
5ـ آماده سازی مدارس و مؤسسات آموزشی برای کاربرد وسایل و روش های نو
علی ایحال تا سال 1361 این سازمان به دلیل تغییر در نظام سیاسی کشور به لحاظ محتوای (متن و تصویر) کتابهای درسی را بازسازی و تجدید تألیف کرد. در سالهای65 و 66 نیز به دلیل شرایط جنگی کشور تهیه فیلمهای آموزشی و نمایش آن در تلویزیون را آغاز کرد ..... با تصویب طرح کلیات نظام آموزش و پرورش در سال 1367 برای هر ماده درسی راهنمای برنامه درسی تهیه شد در همین سالها تغییرات نظام آموزشی بر تغییر متعدد عناوین و محتوای کتابهای درسی فشار آورد.
«تغییر بنیادی دهه 60، تغییر نظام آموزشی دهه 70، سند برنامه درسی ملی دهه 80 و سند تحول بنیادین دهه 90» (سرکار آرانی 1398) این تغییرات گرچه با اهداف خوبی تنظیم می شدند اما کتاب درسی دیگر آن پرنده ای که پرواز می کرد نبود. کتاب درسی در قفس تمرکز و ستایش گرفتار شد و رساندن کتابهای درسی در اول مهر افتخاری شد که هرکس به آن می بالید و تلاش می شد که شب اول مهر شب مصیبت عظمی نباشد.
در این سالها برنامه درسی نقشه ی گنج نبود بلکه قصدی بود که باید اجرا و کسب می شد. این قصد یک راهنما داشت که شما را به سرزمین های ناشناخته می برد اما سرزمین های ناشناخته توسط فرد دیگری انتخاب می شدند تا چالشها و مشکلات کمتری در این سفر یادگیری و تربیت وجود داشته باشد....
اما آنچه که در سند برنامه درسی ملی تحت عنوان اصول یازدهگانه نام برده میشود برنامه درسی را فرایندی مشارکتی و تعاملی میداند که از لحظه طراحی، تولید، اجرا و ارزشیابی برنامه، تمامی گروههای ذینفع، ذیربط و ذیصلاح را دخیل در فرایند برنامه ریزی درسی میداند و از طرفی نقشی که برای مدرسه و مدیر مدرسه تعریف می کند موجب جانبخشی دوباره به برنامه درسی در مدرسه میشود. مدرسه محیط اصلی و پایه یادگیری است که فقط به همان فضای فیزیکی و دیوارهای آجری محدود نمی شود و مدیر هم علاوه بر اینکه مدرسه را به سازمانی یادگیرنده تبدیل میکند مسئول خلق موقعیتهای تربیتی و آموزشی، انطباق یا تدوین، اجرا و ارزشیابی برنامه های درسی و تربیتی را در سطح مدرسه به عهده دارد.
بنابراین برنامه درسی دیگر مبتنی بر دانش و حاکمیت محض کتابهای درسی آن هم در یک سازمان نیست، هرچند کتاب درسی به عنوان بخش جدایی ناپذیر برنامه درسی است و مجموعه ای از دانشها و مهارتهای ضروری و پایه ارائه میکند اما این تمام آن قصدها برای اجراها و کسب شدن ها نیست. آنچه که از منویات برنامه درسی ملّی می توان استنباط کرد، این اظهارنظر معروف از جان دیویی باشد که «مدرسه خود زندگی است» که سرشار ازموقعیتهای متنوع و متعدد است، بنابراین «برنامه درسی به محتوای رسمی و غیررسمی، فرایند، محتوا، آموزش های آشکار و پنهانی اطلاق می گردد که به وسیله آنها تحت هدایت مدرسه، دانش لازم را بدست می آورد. مهارتها را کسب میکند و گرایشها، قدرشناسیها و ارزش را در خود تغییر می دهد» (حسن ملکی ـ 1396)
این سرزمین (برنامه درسی) نقشه مشخص اتوبانها و بزرگراههاست اما خیابانها و کوچه ها با مدیریت منطقهای طراحی میشوند و خانه ها توسط خود صاحب خانه ها طبق ضوابط مشخص از سوی شهرداری ها ساخته میشود و هر منطقه جغرافیایی خانهای با رعایت استانداردهای ملی و منطقه ای می سازد.
آنچه در برنامه درسی اهمیت پیدا میکند هویت ایرانی اسلامی است که انسانی زمینی ترسیم میکند که عاقل، با ایمان، با معرفت، با اخلاق و نهایتاً عملگرا در عرصه زندگی است و با این باور زندگی میکند که خدا، خودم، جامعه و نظام هستی وجود دارند و اساساً تعاملات سازنده آنهاست که به زندگی معنا میبخشد و دانشآموز ـ نقشی معتبر در برنامه درسی پیدا میکند چرا که نقش او فعال، داوطلبانه و آگاهانه است. بنابراین برنامه درسی ملی همان چارچوب مشخص و مدونی که در کتاب درسی و یا بسته آموزشی متبلور میشود نیست بلکه برنامه درسی ملی در ایران، برنامه حوزه های تربیت و یادگیری است که برای کل کشور مشترک است ولی آنچه که الان تولید شده است راهنمای تولید حوزههای یادگیری است یک چارچوب هایی داریم که اگر برنامهریز قصد طراحی برنامه درسی برای دورههای مختلف تحصیلی را داشت، بداند چه اصول وملاحظاتی باید به کار گرفته شود (معافی 1391).
امّا آنچه که در سوابق وگذشته سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی در ارتباط با مقوله کتابهای درسی وجود دارد حداکثر در یک دهه اخیر، تألیف کتابهای درسی از حلقه محدود چند مؤلف خارج شده و از تمامی امکانات برای مشارکت، بومی سازی و تفویض اختیار در راستای طراحی وتولید محتوای آموزشی مشارکتی و نیمه متمرکز استفاده شده است. از راهاندازی «سامانه اعتباربخش کتابهای درسی» تا «تشکیل کارگاههای آموزشی» همه برای توسعه در تصمیمگیری در و برای برنامه درسی بوده است.
آنچه که برخی از منتقدین به عدم تمرکز در برنامه های درسی وارد میکنند و با مسئله وحدت ملّی پیوند میزنند میتواند با تهیه و تدوین استانداردهای برنامه درسی امکان آنرا فراهم کرد تا چارچوبها، اصول، استانداردها و شاخص های ارزیابی یکپارچه وجود داشته باشد. هرچند وحدت و هویت ملّی را باید در تقویت هویت قومی جستجو کرد. باغ سرسبز و پرمحصول و فرحبخش، باغ زنده و با طراوت از تعدد و تنوع درختان گوناگون شکل می گیرد ......
به نظر می رسد برنامه درسی ملی به عنوان واکنشی در مقابل پدیده جهانسازی و دهکده جهانی بود که از سوی امانتداران علم برنامه درسی و بعضا منتقدین ارزشی وضعیت موجود، شکل گرفت. واکنشی که نه تنها منجر نشد که در مقابل کنش ناخواسته جهانی هویتی مستقل در عمل داشته باشد بلکه در پارادایم سخن و نظر باقی ماند و از عرش به فرش نیامد، ظهور آنچه که در آموزش و پرورش کنونی میبینیم خود محصول نارضایتی همه از آموزش و پرورشی بود که همان همه در آن نقش دارند از ایده ساختن مدرسه برای آقازاده با دغدغه های تربیتی تا ساختن مدارس لاکچری با دغدغه جهانی.
شاید صد سال دیگر به آنچه در آموزش و پرورش ما گذشت نگاه شود، لبخندهای تلخی از یک تجاهل مقدس شکل بگیرد که ناشی از نفوذ تدریجی همان دهکده جهانی بود که نه تنها مدرسه را از رونق انداخت بلکه تربیت را به یک کالای سفارشی و آرایشی تبدیل کرد که سر هرگذر آن را میفروختند و این یک آسیب بسیار جدی است که باید آنرا دید و چاره ای اندیشید.
امّا آنچه در اذهان عمومی از برنامه درسی نقش میبندد همان کتابهای درسی هستند که به قول بعضیها بودن و نبودن آنها همیشه محلی برای بحث و جدل است همانهایی که بر کتابمحوری محض در سیستم آموزشی کشور معترف و معترض هستند اگر اول مهر کتاب درسی به دست دانش آموزان نرسد بدون بررسی و ملاحظه فرایند بسیار ساده توزیع کتاب که با احساس مسئولیت و وجدان اخلاقی گره خورده، قضاوت غیرمنصفانهای خواهند کرد. علیایحال چه بخواهیم و چه نخواهیم ظهور کتاب درسی ازابتدای نظام آموزش رسمی فراز و فرودهایی داشته است و حال که برنامه درسی با هویت ایران اسلامی میخواهد از مرحله بهت، تقلید، ترجمه و تکرار آنچه دیگران گفتند بگذرد، نقش اساسی را به معلمان بدهیم نه آنهایی که مرزها و حدود تربیت و یادگیری را ترسیم میکنند چون اساساً با ماهیت و منش و رویکرد فطرتگرایی توحیدی در تعارض است نه کتاب درسی محور است نه برنامه درسی آنچه که محور تحول و تحول بنیادین است معلم است معلمی که تجسم زنده برنامه درسی و کتاب ناطق در تعلیم و تربیت است.
آنچه که در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در حال شکل گیری ممکن است دوباره تجربه برنامه درسی ملّی را تکرار کند و همان نبود دو مقوله پایش و اشاعه ی همزمان با تولید برنامهها درحوزه های تربیت و یادگیری، ما را به سمت تمرکز شدید مدیریتی و برنامه ای سوق دهد و شاید دیگر وقت آن رسیده که ما برای آموزش و آماده سازی عنصر زنده و پویا در برنامه درسی یعنی معلم بیشترین سرمایه گذاری را انجام دهیم.
ادامه دارد...
ارسال نظر