حیات طیبه؛ زینت برنامه درسی
تاریخ 27 مرداد, 1398 - 08:40.
مشاور و دستیار رئیس سازمان پژوهش
مفهوم و معنای حقیقی حیات طیّبه را در فلسفه خلقت انسان باید جستجو کرد. گاهی به دلیل سطحی نگری و ارتباط برقرار نکردن بین چند موضوع مرتبط بهم دچار کج اندیشی میشویم و با این اندیشه کج سراغ مفاهیم متعالی میرویم. یکی از آنها که در اسناد بالا دستی تعلیم و تربیت به عنوان یک هدف غایی طرح گردیده و از آن دفاع شده مفهوم حیات طیّبه است.
حیات طیّبه یا حیات پاک، هدف تربیتی وحیانی است که با ارسال رسل و انزال کتب آسمانی برای رستگاری بشر تعیین شده است. اصولاً ادیان الهی کاری جز این نمیکنند که پاکی را به حیات آدمی تزریق کنند. به عبارت دیگر پیامبران آمدهاند تا به بشر این پیام را بدهند که اگر بنده خدا باشید و در این بندگی اخلاص داشته باشید، همه عرصههای زندگی شما تغییر میکند.اگر بنده شیطان باشید و رنگ و ریا و نفاق زندگی شما را در بر گیرد روزگارتان سیاه خواهد شد. همه ادیان الهی با تفاوتهایی که در سطح پیام دارند روح پیامشان واحد است و آن عبودیّت الهی است. در اثر عبودیّت به تدریج ظاهر و باطن انسان رنگ الهی به خود میگیرد و انسان با شاقول دین زندگی میکند؛ حیات پاک چیزی جز این نیست. نسبت به حیات پاک به عنوان زیور و زینت برنامه درسی فطرت گرای توحیدی چند موضع و قضاوت از سوی افراد نمایان شده است. برخی از افراد اصولاً موضوعاتی از قبیل حیات طیّبه را که جهتگیری ارزشی دارد را نفی میکنند و معتقدند با ورود این نوع مفاهیم و مضامین در تعلیم و تربیت، برنامههای درسی ایدئولوژیک میشوند. گاهی هم نابخردانه میگویند: « ما باید فرزندانمان را از نگاه ایدئولوژیک به تعلیم و تربیت رهایی بخشیم. این گروه نه مفهوم درست ایدئولوژی را فهمیدهاند و نه ماهیّت تربیت را. اینها نمیدانند که اصولاً تعلیم و تربیت غیر ایدئولوژیک نداریم. هر یک از نظامهای تربیتی در پرتو یک فلسفه خاص و به تعبیر عینیتر و کاربردیتر از یک ایدئولوژی « نظام باید و نبایدها » به وجود آمدهاند. چرا نظامهای تربیتی با یکدیگر تفاوت دارند؟ این تفاوت ریشه در چه چیزی دارد؟ جز مبانی فلسفی؟ جز مبانی فکری؟ گروه نخست، پیش گفته به دلیل ضعف بینش تربیتی این حقیقت را متوجه نشدهاند که تعلیم و تربیت عاری از ایدئولوژی وجود خارجی ندارد. حتی مدعیان رویکرد سکولاریستی نیز از ایدئولوژی « سکولاریسم » تبعیّت مینمایند.
برنامه درسی ملی براساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و یا الهام از آموزههای وحیانی و تجارب تربیتی و با یک نگاه نوآورانه تدوین شده است. ملاحظه مواردی مانند حیات طیّبه نباید غیر اصولی و یا غیر ضروری تلقی شود و برای مقابله با آن موضع گیری گردد. بر عکس باید با اعتماد به نفس بسیار بالا از این مواضع بومی در تعلیم و تربیت دفاع شود و برنامههای درسی بر پایه این هدف غایی تعلیم و تربیت طراحی و تدوین گردند. بدین ترتیب یک گروه مقابله کننده با حیات طیّبه و مضامین مشابه در برنامه درسی ملی، غرب زدهها هستند.
تصور نشود غربزدگی تمام شده است بلکه از حالت « فردی » به « اجتماعی » و « ساختاری » تبدیل شده است. اگر سالها پیش یک یا چند « تقی زاده » ظاهر میشدند، اکنون گروهها و جوامع « تقی زادهها » پدید آمده است. گاهی هم طوری حرف میزنند و یا مینویسند که گویی « حقیقت » در اختیار آنهاست و بقیه گرفتار خطا و اشتباه هستند. قیافههای حق به جانب این گروه تماشایی است و باید اینها را نگه داشت که زمان دیگر به عتیقه تبدیل خواهند شد.
گروه دوم که نسبت به حیات طیّبه موضع مخالف دارند، « رفاه طلبان تربیتی » هستند. در همه عرصههای زندگی میتوان « رفاه طلبی » را یافت. در عرصه اقتصاد، سیاست، فرهنگ، جنگ و جهاد و از جمله آنها در تعلیم و تربیت است. این گروه مکرراً طرح میکنند که مفهوم حیات طیّبه که در اسناد بالادستی ذکر شده است خیلی کلی است و معلوم نیست که چه چیزی را در برنامههای درسی باید گنجاند. به این گروه باید گفت که؛ مگر از اسناد بالادستی چیزی جز کلیّت باید انتظار داشته باشیم؟ اصولاً این نوع اسناد نوعاً آرمانها و جهت گیریهای کلی را در خود دارند و مطابق آنها باید برنامههای عملیّاتی طراحی کرد. به جای اینکه « کلی بودن » را تکرار کنیم، « جزئی کردن » را تعقیب کنیم. در سایر مکتبها و کشورها چه میکنند؟ آیا آنها از دست اسناد شکایت میکنند یا شواهد دقیق و دلالتهای شفاف از آن اسناد استخراج میکنند تا پارادایم تربیتی خود را به جهانیان نشان دهند؟ من از این گروه که نوعاً حسن نیّت دارند سئوال میکنم که آیا ما در برابر اسناد بالادستی و کاربردی کردن آنها مسئولیتی نداریم؟ ایا جز این است که باید به کمک یکدیگر هدفهای متعالی را تحلیل کنیم و به هدفهای قابل حصول و انتظارات آموزشی و پرورشی از طریق برنامههای درسی تبدیل نمائیم؟ آیا انصافاً به طور جدّی سراغ این کار رفتهایم؟
گروه سوم کسانی هستند که مخالفتی با حیات طیبه و امثال این مفاهیم ندارند. بلکه تلقّی « سهل نگرانه » دارند. تصور میکنند که اگر از یک گوشهای به سند تحول بنیادین متصل گردند و یک عبارت یا عباراتی از این متن را انتخاب و به آن آویزان شوند در راستای محتوای این سند گام برمیدارند. این گروه یک مشکل اساسی دارند و آن عدم فهم درست رابطه مبنا و بناست. اگر فردی به طور دقیق بفهمد که مبانی تعلیم و تربیت به چه معناست و ربط درست بین بنا و مبنا چگونه قابل انجام است هرگز دچار سهل بینی مخّرب نمیشود. آنانی که طی ده سال گذشته برنامههای درسی را از یک جمله و یا یک عبارت مفاد سند تحول بنیادین و یا برنامه درسی ملی آویزان کردند در زمره همین گروه سوم قرار میگیرند.
گروه چهارم « مبناگرایان هوشیار » هستند. اینها کسانی هستند که ریشه فلسفی نظامهای تربیتی را به خوبی درک کردهاند و به مبانی فلسفی اسلامی و اقتضائات تعلیم و تربیت ایران نیز اشراف دارند و بنا دارند ربط محکم و حقیقی بین مبنا و بنا برقرار نمایند.
اینها به حیات طیّبه به عنوان یک غایت مینگرند که به تدریج از طریق برنامههای درسی دورههای تحصیلی مختلف باید تحقق پیدا کند. این گروه در تحیّر « غایت » متوقف نمیشوند بلکه با استفاده از راه و روشهایی که علوم تربیتی از قبیل برنامهریزی درسی، تکنولوژی آموزشی و ... طرح نمودهاند نسبت به برنامهریزی و تولید سطوح مختلف حیات طیبه اقدام مینمایند. این گروه اندیشه ورزی و عمل در این عرصه را « جهاد تربیتی» تلقی مینمایند و تکبیرگویان قدم برمیدارند. هر گامی که در جهت تدوین برنامههای درسی مبتنی بر حیات طیّبه برداشته میشود مشابه گامهای استواری است که در میدانهای نبرد با خصم زبون برداشته میشود.
برنامه درسی ملی، گامی مهم
برنامه درسی ملی که فرع سند تحول بنیادین محسوب میشود گامی مهم در جهت عملیاتی نمودن آرمانها و ارزشهای بنیادین از جمله حیات طیبه است. جدول عناصر و عرصهها تا حدود زیادی توانسته پنج عنصر ایمان، اخلاق، تفکر، عمل و علم را در چهار عرصه ارتباط با خدا، ارتباط با خود، ارتباط با خلقت و ارتباط با سایر انسانها را تحلیل کند و هدفهای پایه را در هر یک از دورههای تحصیلی پیش از دبستان، دبستان و متوسطه مشخص سازد. در تدوین هدفهای برنامه درسی به این هدفهای پایه باید توجه نمود و از آنها به عنوان پایه اصلی تصمیمگیری استفاده کرد.
این پنج عنصر که ارکان اصلی برنامه درسی مبتنی بر فلسفه تربیتی اسلام را تشکیل میدهند، ویژگیهای اصلی حیات پاک را نیز تشکیل میدهند. به عبارت دیگر اگر فردی مؤمن، اخلاقی، متفکر، عالم و عامل تربیت شود به حدی از حیات طیّبه نایل گشته است. حیات طیّبه را باید حاصل تربیت دینی به حساب آورد. اگر فردی به دستورات دینی توجه کند، ایمان و عمل صالح را داشته باشد و این مهم را از طریق علم و تفکر به دست آورده باشد به سطحی از حیات طیّبه رسیده است. حیات پاک حیات منطبق با فرامین الهی است. ساده تر و عینی تر بگویم، کسی که از دروغ و تهمت و نفاق و امثال این رذایل پرهیز میکند در واقع در فضای حیات پاک زندگی میکند. هر قدر فضایل اخلاقی را در خود تقویت کند جایگاه قویتری در زندگی پاک به دست خواهد آورد و در فضای خدا پسند نفس خواهد کشید.
برنامه درسی پاک
آیا میتوان از برنامه درسی پاک سخن گفت؟ آیا صفت پاک را میتوان به غیر انسان هم به کار برد؟ به نظر نگارنده پاسخ مثبت است. میتوان از هر چیز پاک و ناپاک حرف زد. کلمه و سخن میتواند پاک باشد میتواند خبیث و ناپاک باشد. غذا میتواند پاک و ناپاک باشد. آبی که مینوشیم ممکن است پاک یا ناپاک باشد. اصولاً ناخالصی ناپاکی میآورد و خالص بودن موجب پاکی است. سخن در چه موقع پاک است؟
زمانی که بر پایه دستورات دینی و استدلالها و براهین عقلی شکل گرفته باشد و باعث شیوع زشتیها نباشد. این موضوع در خصوص نوشتهها نیز صدق میکند. هر نوشتهای که در کودک و نوجوان اثر منفی بگذارد و آنها را به جهت دیگری غیر از جهت خدا سوق دهد ناپاک است. نوشتهای که در افراد نگرش صرفاً دنیوی را ایجاد کند و راه تعالی و رشد را بر او ببندد نوشته ناپاک است. حدّ و اندازه ناپاکی متفاوت است. ولی اثر منفی خود را باقی میگذارد.
برنامه درسی مجموعهای از تصمیمات است که به طرق مختلف فرصتهایی را برای فراگیرندگان فراهم میسازد. طریق نوشتاری یکی از آنهاست. طریق گفتاری، سمعی، بصری یا به هر طریق دیگری که قرار است روی افراد اثر تربیتی باقی بگذارد. این مجموعه تصمیمات ممکن است پاک یا ناپاک باشند. اگر در جهت پرورش فطرت الهی و ایجاد یک شخصیت متعادل و پویا تنظیم شوند و در یک کلام « انسان » تربیت کنند مصداق بارز برنامه پاک خواهند بود. چنانچه در نقطه مقابل این جهت باشند و یا انسان تک بعدی و ابتر پرورش دهند برنامه درسی ناپاک باید تلقّی شوند. ممکن است این طرز تلقّی نسبت به برنامه درسی تنگ نظرانه محسوب شود و صاحب آن در ذهن برخی از اندیشمندان محاکمه و محکوم شود. برای پیشگیری از این محکومیت دو نکته طرح میگردد. نکته نخست این که خیلی از دیدگاهها و الگوهای برنامه ریزی درسی مفید هستند و برای هر کسی که در این عرصه فعّال است میتواند کاربرد داشته باشد. ما هم از آنها بهره بردهایم و بهره خواهیم برد. من هرگز در خصوص اینها صفت ناپاکی را به کار نمیبرم. مصداق ناپاکی آن برنامههای درسی است که ماوراء طبیعت و خدا را از تحلیل خود حذف میکنند و اصولاً اعتقاد ندارند و یا اینکه طوری آموزش میدهند که ذهن و فکر سکولار و دنیاگرایانه را ایجاد و تقویت مینمایند. این گروه محکوم به پرداخت جریمههای بسیار سنگین هستند. جریمه این دیدگاهها، نفرین فطرتهای الهی کودکان و نوجوانان معصومی است که چه به صورت تکوینی و چه به طریق آگاهانه و ارادی به سوی آنان متوجّه میشود. نفرینهایی که صدای برخی از آنها « فردا » و « فرداها » به گوش خواهد رسید.
معلم پاک
حیات طیّبه بدون معلّم طیّب آب در هاون کوبیدن است. چه ضرب المثل حکیمانهای است. هر قدر آب را در هاون بکوبیم چیزی عاید ما نمیشود. زیرا که این کار ماهیتاً نابخردانه است. چه طور ممکن است صرفاً از طریق مجموعهای از مواد و رسانههای یادگیری بدون حضور یک معلّم با صلاحیّت و پاک حیات طیّبه را تحقّق ببخشیم؟ تأمل در ارسال پیامبران الهی از سوی خداوند متعال و هدف آنها به ما به آسانی میفهماند که برنامه درسی پاک به شرط معلّم پاک اثر بخش است. همانطور که کتابهای آسمانی همراه با رهبران الهی اثر گذار بودهاند.
تحیّر در این است که تاریخ انبیا عظام و ائمه اطهار علیهم السلام نشان میدهد که خیلی از انسانها با مشاهده بی واسطه رهبران الهی و شنیدن پیامهای مستقیم آنان نیز هدایت نشدند و به مبارزه خود ادامه دادند. این نشان میدهد که کار تربیت چه قدر راه پر ماجرایی است و چه قدر باید خون دل خورد تا دلی یا دلهایی نرم شود و به صراط مستقیم بیفتد.
تردید نباید کرد که تحولات راستین از طریق معلمّان شایسته واقع میشود. چنانچه دستگاه تعلیم و تربیت بنا دارد به اسناد بالادستی فرهنگی و تربیتی جامه عمل بپوشاند باید در اندیشه تربیت معلمان با صلاحیت باشد. آماده سازی چنین معلّمانی کار آسانی نیست و لوازم و شرایط عدیده میخواهد ولی جز این راهی نیست. هر قدر برنامههای درسی متحوّل شود و پاکی از سر و روی آنها ببارد ولی معلمی نباشد که باران رحمت و تربیت را با اشارات ربوبی بر کلاس درس بفرستد تغییر قابل توجّهی به وقوع نخواهد پیوست. فراموش نباید کرد که پاکی صرفاً با مطالعه و خواندن یک یا چند متن درس به دست نمیآید بلکه با اثر پذیری از الگویی حاصل میشود که چهره به چهره روبروی دانش آموز است و حال پاک را به تدریج به متربّی منتقل میسازد. این انتقال مرئی و محسوس نیست ولی قطعاً واقعی و تحوّل آفرین است. حال را « الگو » عوض میکند نه مکتوبات.
روابط پاک
برنامه درسی و فرایند برنامه ریزی درسی آمیخته به روابط است. در مراحل مختلف تهیه برنامه درسی از قبیل: طراحی، تدوین، اجرا و ارزشیابی این روابط به نحو خاص ظاهر میشود. از چند بُعد میتوان روابط پاک در برنامهریزی درسی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دارد. بُعد نخست به موضوع و مخاطب برنامه برمیگردد. برای چه کسی و با چه مشخّصاتی قصد تهیّه برنامه درسی را داریم؟ کدام ارتباط ذهنی را با او باید برقرار کنیم؟ نوع ارتباط با مخاطب میتواند به همه ارتباطات بعدی اثر بگذارد. مخاطب برنامه درسی یعنی انسان طبق آموزههای قرآنی قرار است جانشین خدا در زمین شود. اکنون جانشین بالقوّه است ولی با کسب شایستگیها و کمالات لازم به جانشین فعلیّت یافته تبدیل میشود. وقتی به این مقصد عظیم و به این رسالت بیبدیل الهی میاندیشیم از شدّت عظمت آن به عنوان برنامه ریز درسی تحیّر وجود ما را میگیرد.اتفاقاً این رویداد بسیار مبارکی است که متخصّص برنامه درسی از طریق تأمل عمیق در سرشت و فلسفه خلقت انسان متحیّر شود. تا او متحیّر نشود برنامه درسی شایسته و مناسب برای پرورش متربّی طراحی نمیکند. تحیّر موجب تقویت و تحریک قوّه تعقّل میشود و ظرفیّت مربّیگری را توسعه میبخشد.
بعد دیگر روابط، مناسبات اعضای شورای برنامهریزی درسی است. بیتردید برنامه درسی پاک مولود برنامهریزان درسی با صلاحیت است. شورا یا کمیتهای که برنامهریزی درسی را بر عهده دارد باید در یک فضای پاک فعالیت کند. رعایت چند نکته به تحقّق پاکی کمک میکند. یکی از آنها رعایت عدل و انصاف در مناسبات است.
هر جا عدل باشد در آنجا پاکی نیز هست. شورا باید از تعجیل، سطحی نگری، بی اعتنایی به تخصّص و استبدادرأی پرهیز کند. گاهی یک شورا مستبد میشود. شورا وقتی مستبد است که در آن فرصت برای تبادل نظر و مشورت واقعی وجود نداشته باشد و تصمیمات نا معقول اتخّاذ گردد. تداوم روّیه استبدادی در همه جا و مخصوصاً در تعلیم و تربیت به تداوم ناپاکی منجر میشود.
شورای برنامه ریزی درسی پاک، به انسانها، اندیشه آنها، تخصّص آنها ارزش و احترام قایل است. و با قدردانی از شاخصهای علمی و به کارگیری آنها به طریق عقلانی و منطقی و در جهت تقرّب الهی، مباحث را پیش میبرد. مصداق ناپاکی در هر فضا و مکانی متفاوت است. یک بُعد پاکی تسلیم در برابر پیامبر درونی یعنی عقل است. عقل باید در گفتگوها حرف اوّل را بزند و سلیقههای فردی و نظرات شخصی غیر علمی و عقلی جایی نداشته باشد.
بّعد سوم روابط به تعاملات معلّم و دانش آموزان مربوط است. ممکن است یک معلّم خوب و پاک نتواند روابط پاک رقم بزند. وقتی که از شایستگی معلّم حرف میزنیم، توانایی ارتباط سازنده و پاک با فراگیرندگان نیز مد نظر است ولی نباید به این مسئله به صورت تضمینی نگریست. ظرافتهایی در تعاملات مربّی و متربّی نهفته است که بدون بصیرت که همان عصاره اندیشه ورزی است نمیتوان آن را شناخت. گاهی ممکن است یک سخن و یا رفتار معلّم تصوّر و یا طرز تلقّی منفی در متربّی ایجاد کند و او را به مسیر غلط سوق دهد. معلّمی را تصور کنید که بذر « بدبینی به زندگی » را در ذهن دانش آموز میکارد. چنین بذر نامرغوبی در حیات متربّی چه درخت شوم و نازیبایی در زندگی او پدید خواهد آورد!؟ روابط باید به نحوی باشد که مانند یک ماهی که داخل آب زنده است و زندگی میکند، دانشآموز نیز در آن فضای ارتباطی نفس راحتی بکشد و پرورش پیدا کند.
جمع بندی
حیات طیبه در راستای ربوبی شدن انسان یک هدف اساسی تربیتی است که از طریق تعلیم و تربیت طیّبه قابل تحقّق است. به تعبیر دیگر میتوان گفت حیات طیّبه همان سبک زندگی بر محور ارزشهای الهی است که هر قدر استحکام بیشتری داشته باشد به ربوبی شدن متربّی خواهد افزود و به تدریج او را به کمالات عالیتر معنوی و اخلاقی خواهد رساند. به جای اینکه این مضمون و مفهوم را که در اسناد بالادستی چون ستارهای پر نور میدرخشد به بهانه کلی بودن و انتزاعی بودن کنار بگذاریم و مورد بی اعتنایی قرار دهیم، آن را تحلیل کنیم و متناسب با دورههای تحصیلی و برنامههای درسی مختلف به کار ببریم. به علاوه این که حیات طیّبه را از موقعیّتهای تربیتی گوناگون جدا تلقّی نکنیم. حیات پاک حاصل تربیت اسلامی و تقویت فضایل اخلاقی است که در تربیتهای رسمی و یا غیر رسمی از طریق خانواده و رسانه و ... به دست میآید.
عوامل گوناگون در شکل گیری حیات طیّبه مؤثر است. مهمترین آنها معلم پاک است. اگر این عامل موجود نباشد از سایر عوامل چندان کاری ساخته نیست. برنامه درسی با همراهی و ایفای نقش مؤثر یک معلّم شایسته میتواند در ایجاد شاکله و حیات پاک متربّی مؤثر باشد. در این میان از خانوادهها نباید غفلت کرد، زیرا که بذرهای اوّلیه پاکی را پدران و مادران و ساختار خانواده در وجود کودکان و نوجوانان میکارد. به همین دلیل آموزش اولیا را همگام با آموزش مربّیان باید بسیار جدّی گرفت و در اجرای برنامههای توانمندسازی کوشش مداوم کرد