نزاع اصلی این است که انسان کیست و مهم ترین مسأله هم در این نزاع، نرخ انسان است. نرخ انسان از مسائل مورد نزاع جدی است.
به این معنا که «انسان کیست که چقدر بیارزد؟» هر کس انسان را به گونه ای تعریف کرده و بر مبنای تعریفی که از انسان میکند، برای او نرخ گذاری میکند. اگر یک دین، یک عقیده و یک مکتب ماندگار میشود، در منازعات فائق میشود و پایدار میماند و بقیه را تحت الشعاع خود قرار میدهد، به این علت است که نرخ بالایی برای انسان قائل شده است.
شما دقت کنید به این حدیث قدسی که میفرماید(( اَلصّوم لی وَ اَنا اُجزی بِه)) حق تعالی میفرماید: روزه برای من است و من قیمت روزه هستم؛ من خودم پاداش انسان روزه دارم. ببینید قیمت انسان را.(( مَن کان لِلّهِ کانَ اللهُ لَه)): هرکس برای خدا باشد خدا برای اوست. این چه ارزش گذاری عظیمی برای انسان است؟ چه کسی می تواند با این قیمت گذاری رقابت کند؟
این آیه را ببینید: «فَمَن یَکفُر بالطّاغوت وَ یومِن بِالله» چرا کفر به طاغوت جلو است؟ به دلیل این که ایمان به الله بذری است که فقط در زمین کفر به طاغوت کشت می شود. همان طور که اگر شما زمین کشاورزی نداشته باشید بذر روی دست شما میماند. کشاورزی شما کفر به طاغوت است. بذر شما ایمان به الله است. این بذر را در این زمین میتوانید بکارید.
کسی که کفر به طاغوت ندارد، ایمان به الله او شعاری بیش نیست.
یک آیه دیگر را ببینیم «مُحَّمد رَسولُ الله وَ الَّذین مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم» میدانید چرا اشداء علی الکفار اول ذکر شده، رحماء بینهم بعد؟ یعنی اگر شما میخواهید رحماء بینهم باشید باید اول اشداء علی الکفار باشید. زیرا در بستر اشداء علی الکفار است که میتوان رحماء بینهم بود. این جناحهای سیاسی که این قدر نسبت به هم بی رحم اند به خاطر این است که اشداء علی الکفارشان را از دست داده اند، و لذا چگونه میخواهند رحماء بینهم باشند؟ کجا میتواند این گونه شود؟
«وَ لَنَبلَونّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجوعِ وَ نَقصٍ مِن الاموالِ وَ الانفُسِ وَ الثَّمَراتِ»
شما میپرسید چگونه میشود وقتی انسان مصیبتی پیدا میکند متحول میشود و دلش شنوا میگردد؟ انسانی که دنیا را میپرستد وقتی از دنیا زخم میخورد، در یک لحظه از دنیا بدش میآید آن وقت قائل میشود به این که این دنیایی که این بلا را بر سر من آورده نمیارزد. همین که یک لحظه گفت نمیارزد، دنیا فایده ندارد، برای این دنیا زندگی کردن ارزشی ندارد، همان یک لحظه بس است. انگار گوشی تلفن را گذاشته است و حالا صدای زنگ فطرت را میشنود. خداوند میفرماید: «وَ بَشّر الصّابِرین» این به نفع صابرین است. و باز میفرماید: «الذَینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَه قالوا اِنّا لِلّه» وقتی مصیبت برایش واقع میشود صدای زنگ درونش را میشنود که اِنّا لِلّه، صدای اِنّا لِلّه را از درون خود میشنود که ما مال خداییم. چرا تا مصیبت نبود معلوم نبود که ما مال خداییم، ولی حالا که مصیبت آمد، معلوم شد ما مال خداییم؟ علتش این است که تا آن موقع میگفتی من خود مالک خودم هستم و اینها هم ملک من هستند. ولی آن وقت که از تو گرفتند و به دیگری دادند، آن وقت میفهمی که مالک چیزی نیستی.
سرای بدن مالک دارد ما فقط سرایدار آن هستیم نه مالک آن.
اومانیسم در مقابل اِنّا لِلّه است. اومانیسم معنایش این نیست که اصل انسان است، بلکه میگوید انسان مال انسان است. انسان مالک خویشتن است.
پس در بحث انسان شناسی باید قیمت انسان مشخص شود. ولیکن اول باید دید انسان چیست تا قیمتش چه باشد.
ما از احکام تعطیل شده ی اسلام، که مثل چشمه ای خشکیده است که اگر این چشمه را دوباره احیا کنیم آب جاری میشود و مرتع را مرطوب میکند که بعد، هر چه آتش روی آن بریزند، دیگر آتش نمیگیرد؛ ضربه خورده ایم.
چون دینی که نمیتواند برای مشکلات طرح و راه حل داشته باشد به درد اجرا نمیخورد. منقرض شدنی است. دینی که باید توجه به واقعیتها نداشته باشد، منقرض شدنی است، پایدار نمیماند. بقا ندارد. دینی که نمیفهمد مسأله ی مرد و زن را نمیشود با نصیحت حل کرد، نمیشود با موعظه حل کرد، نمی شود با روزه گرفتن حل کرد و جز با حلال شدن آنها با هم، حل نمی شود؛ آن کسی که این را نمی فهمد نمی تواند از دین بگوید. آنها اصلاً دین را نشناخته اند. اسلام این نیست. اسلام یک حکم غیر واقعی ندارد. تمام احکام اسلام کاربردی است.
باید روی انسان شناسی کار کنند بعد روی اسلام شناسی. اطلاعات خوبی از انسان داشته باشد بعد بروند آیات و روایات را نگاه کنند. اگر کسی انسان شناس باشد می داند که غریزه ی جنسی عاملی است که با هیچ لشکری نمی توان با آن جنگید. این غریزه از درون کار می کند؛
وقتی پاسخش را ندهیم منفجر می شود. متدین ترین بچههای ما را منفجر خواهد کرد.
خواستهها و نیازهای انسان را بشناسیم و جداً در صدد رفع نیازهای او باشیم. دین هم جزو نیازهای انسان است. آن وقت می فهمیم چه کار کنیم بچهها متدین تر شوند.
زیرا جایگاه دین بعد از جایگاه دنیاست. جایگاه دنیا در محسوسات است، جایگاه دین در معقولات. لذا اول باید در محسوسات رفع حاجتش کنیم. وقتی در محسوسات رفع حاجت شد، آن وقت حاجت معقول زمینه ی طرح پیدا می کند. فرض کنید همین الآن ما می خواهیم با هم مباحثه کنیم، اگر در این اتاق قفل باشد و نتوانیم آن را باز کنیم و محصور هم باشیم،
بلکه یکی از ما محصور شده باشد و برای قضای حاجت بخواهد بیرون برود، اما در قفل باشد. آیا در این شرایط ما می توانیم با هم مباحثه کنیم؟ یا این که بحث را رها می کنیم، جلسه را تعطیل می کنیم و در واقع از بحث معقول می رسیم به حاجت محسوس. آن هم نه حاجت همه ی ما، بلکه حاجت یکی از ما،
جامعه هم این طور است.
حاجت محسوس قطع می کند تمام اطلاعات را. از این روست که می گوییم لاصلاةَ لِحاقِن نماز ندارد آدمی که بولش می آید و خودش را گرفته است.
شما اگر می خواهید این بچهها را تربیت دینی کنید اول باید حوائج دنیوی آنها را برآورده کنید. ببینید بچه تا سن 16 سالگی غریزه ی جنسی جزو حوائجش نیست، اما تفریح که جزو حوائجش هست. من سؤال می کنم از شما که تا چه حد تفریح را جدی گرفته اید؟ مردم ما درباره تفریح چه می گویند؟ می دانید که ما 5 نوع حکم داریم: حرام، مکروه، مباح، مستحب، واجب. بسیاری می گویند تفریح یک امر زاید، وقت تلف کردن و حرام است. یک عده ی دیگر می گویند نخیر حرام نیست، بلکه می شود گفت مکروه. یکی دیگر می گوید نه مکروه است نه حرام، مباح است.
شما تصور می کنید امام صادق (ع) کدام یک از این 5 حکم را بیان می دارد؟ ایشان می فرماید: واجب است. امر انسان باید 3 قسمت شود،
حضرت می گویند پایه ی سوم تفریح است.
شما وقتی معتقد شدید که تفریح ضروری و حتمی دنیایی و آخرتی است یعنی اگر دنیا را می خواهید ورزش و تفریح و اگر آخرت را می خواهید تفریح و ورزش. وقتی این مطلب را به عنوان یک اصل حتمی قائل شدید، آن وقت انسانی که می خواهد نماز بیاموزد، هم اوست که باید معلم تفریح بچهها شود. چون بچهها از تفریح خوششان می آید. نماز را با تفریحشان عجین کنید. نماز را بیاورید توی تفریح بچهها، نماز تفریحی.
نماز را بیاورید داخل احتیاجات بچهها، انعکاس شرطی درست کنید. مثلاً بین عبادت و تغذیه. به این معنا که اگر از آب میوه خوششان می آید وقتی یک سرود دینی با هم و در کنار هم می خوانند آب میوه شان را هم بخورند. انعکاس شرطی این است که همراه با این کار، این صدا یا این حرکت، این غذا هم مصرف شود.
بِسم الله الرّحمن الرّحیم بگویید و آب میوهها را بدهید به دستشان که خدایا تورا شکر می کنیم به ما آب میوه دادی – رابطه ی بین خدا و نیازهایشان – بخورند و بعد بگویند «الحمدُ الله ربّ العالَمین. همین نماز بچه است.
علاقه به دین جوانه ای است در وجود بچه که می خواهد از این زمین بیرون بزند ولی اگر سله روی وجودش بسته باشد بالا نمی آید و رشد نمی کند. این سله گاهی رفتار یک معلم دینی است، گاهی رفتار یک پدر متدین و گاهی رفتار یک مادر متدین.
خطر در متدینهاست. اگر بی نماز باشند خطری ندارند، خطر در نماز خوانهاست، چون هم نماز می خوانند، هم تبعیض قائل می شوند.
وقتی پدر نماز می خواند، بچه در دلش می گوید نمازش به او گفته این رفتار را با ما بکند و آن وقت به خدا بدبین می شود.
عشق اساس تربیت است. اول عشق است بعد نماز. عشق به پدر و مادر و عشق به معلم، نتیجه اش عشق به نماز است. معلمی که عاشق نماز باشد، وقتی بچهها عاشقش باشند، عاشق نماز هم می شوند. اگر بچه ای در کلاس از کول شما بالا برود می گویید من بین بچهها سبک می شوم. یک نگاه تندی می کنید که سرجایش بنشیند. در حالی که امام حسن (ع) در بین نماز خواندن جدش از بین مردم رد می شود. می آید در محراب و در حال سجده سوار جدش می شود. جدش هم نماز را طول می دهد تا او پیاده شود.
اینها اعجاز پیغمبر ماست. او اخلاق را یاد می دهد که ای مردم! اگر می خواهید بچههایتا عاشق نماز بشوند، این عشقشان به خودتان را از بین نبرید، عشقشان را سرد نکنید.
به بچهها خشم گرفتن، غضب کردن، تحقیر کردن، نتیجه اش می شود، نماز بدون عشق، نماز بدون شوق، شما توجه کنید که نماز مهم تر است یا عشق به نماز؟ قرآن می فرماید: «وَ لا یاتونَ الصّلاةَ اِلاّ وَ هُم کسالی» اشکال نماز آنها و این که چرا قبول نمی شود این است که اگر نماز هم می خوانند با کسالت و سستی نماز می خوانند و باز می فرماید: «وَ لایُنفقونَ الاّ وَ هُم کارهُون» انفاق نمی کنند مگر از روی زور و با اکراه. عنایت کنید به این نکته که بچهها نماز نخوانند اما عاشق نماز باشند، نماز کم بخوانند ولی با عشق زیاد، نه زیاد نماز بخوانند با عشق کم.
بهترین توصیه ای که به شما می کنم این است که تفریح را خیلی جدی بگیرید. متدین ترین شخصیتهای آموزش و پرورش بروند در رشته تفریح شناسی بچهها را تربیت کنند. انعکاس شرطی بین رفع نیازها و یاد خدا برقرار کنند اگر در زنگ تفریح بچهها چیزی می خورند معلم، بسم الله را بلند بگوید، یاد خدا را بلند کنند. نماز بچه در دوره ی آمادگی همین است که بگوید خدایا تو به ما دادی و ما هم می خوریم. حتی به بچهها نگویید که آنها هم بسم الله بگویند، اجبار نکنید. خود او می کند. همین بعداً آغازش نماز می شود. بدانید که نماز جوانه ای در وجود انسان دارد که این جوانه خودش می خواهد سبز بشود. نماز را در آن نکارید. نماز چیزی نیست که پیوند بزنید و چیزی به آن بدوزید. نماز یک چیزی است در وجود بچه که می خواهد سبز شود. شما سله شکنی کنید.شمابچهها را عاشق خودتان بکنید و خادم خوبی هم برای آنها باشید. همه ی مسائل آنان ساده است.
ارسال نظر