ماهیت تربیت به فروکاست فلسفی دچار شده است



حضور انبوه مهندسانی که پا به عرصه آموزش گذاشته و از تدریس و راهنمایی و برنامه‌ریزی در مدارس تا سیاست‌گذاری و مدیریت در بالاترین سطوح وزارتی، نهادهای فرهنگی و تربیتی کشور را ملک طلق خود قلمداد کرده‌اند، حاکی از ساده‌انگاری و ساده‌سازی تعلیم و تربیت است. در تبیین دلایل نظری این رخداد نامیمون می‌توان از دو نوع فروکاست فلسفی در ماهیت تربیت سخن گفت: فروکاست تربیت به آموزش و فروکاست آموزش به آموزش سازمانی

خرداد1398، مصاحبه با دانشجویان متقاضی تحصیل در دوره دکتری گرایش‌های «آموزش عالی» در دانشکده انجام شد. حدود سی دانشجو در مصاحبه شرکت کردند. نکته قابل توجه اما افزایش تعداد دانشجویان میانسال از رشته‌هایی همچون علوم پزشکی، پرستاری، اقتصاد، و گرایش‌های مهندسی بود. ظاهراً ادامه تحصیل در علوم تربیتی و اخذ مدرک دکتری در کشورمان به اندازه‌ای ساده است که دانشکده‌های ما در حال تبدیل شدن به حیات خلوت و تفرجگاه افرادی است که بدون هیچ‌گونه پیشینه آکادمیک و تجربه علمی-پژوهشی مرتبط، در بهترین حالت، به‌دنبال سامان دادن به اوضاع فلاکت‌بار تعلیم و تربیت کشورمان هستند. البته تعابیر دیگر هم برای این حرکت وجود دارد مانند تلاش برای عقب نماندن از ورود به «کارخانه‌های دکترساز» یا تلاش برای کسب اعتبار و حرمت علمی در واپسین سالهای عمر! ناگفته نماند که با این سطح علمی و شرایطی که دانشجویان و اساتید علوم تربیتی ما دارند، چه‌بسا این دوستان یک‌چشم بتوانند کدخدای کوران شهر ما شوند.

هرچند آموزش وجه مهمی از تربیت محسوب می‌شود، ولی جایگزین کردن آن به‎جای امر پیچیده و ذوابعاد تربیت، وضعیتی دهشتناک پدید می‌آورد که نمونه آن را در کشور خود شاهدیم.

زمانی بزرگترین فیلسوف عصر روشنگری (کانت) اذعان داشت که تربیت در کنار حکومت، یکی از سخت‌ترین کارهای جهان است. ظاهراً تعلیم و تربیت بدان سطح و اندازه‌ای تقلیل یافته است که به سهل‌ترین کار روزگار ما تبدیل شده و فعالیت‌های تربیتی در اذهان مردم مستلزم هیچ‌گونه تخصص و تجربه آکادمیک نیست. حضور انبوه مهندسانی که پا به عرصه آموزش گذاشته و از تدریس و راهنمایی و برنامه‌ریزی در مدارس تا سیاست‌گذاری و مدیریت در بالاترین سطوح وزارتی، نهادهای فرهنگی و تربیتی کشور را ملک طلق خود قلمداد کرده‌اند، حاکی از این ساده‌انگاری و ساده‌سازی است. به‌نظر می‌رسد، در تبیین دلایل نظری این رخداد نامیمون می‌توان از دو نوع فروکاست فلسفی در ماهیت تربیت سخن گفت: اول، فروکاست تربیت به آموزش و دوم، فروکاست آموزش به آموزش سازمانی.

 

امروز حتی از «شیفت پارادایمی از آموزش به یادگیری» سخن می‌رانند؛ یعنی حذف تنها و مهم‌ترین عنصر باقی‌مانده تربیت، یعنی معلم، از نظام آموزش.

فروکاست اول که ماهیت تربیت را به‌کلی دگرگون کرده است، تقلیل تربیت به آموزش است. این تقلیل به‌واسطه یک مغالطه منطقی ساده با عنوان «مغالطه کنه و وجه» (یا مغالطه هیچ نیست به‌جز) صورت گرفته است. «مغالطه کُنه و وجه» این است که صفتی یا وجهی (هرچند مهم) از یک ماهیت به جای ذات یا کُنه آن ماهیت نشانده شود، طوری که صفات دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد. مثلاً «جهان چیزی نیست به‌جز ماده». بر این اساس، در روزگار ما تصور بر این است که «تربیت هیچ نیست به‌جز آموزش» و واژه آموزش تنها معادل مناسب فارسی برای این امر دانسته می‌شود. حال آنکه آموزش صرفاً ابزار و وسیله‌ای در راستای تآمین مقاصد تربیت محسوب می‌شود. هرچند آموزش وجه مهمی از تربیت محسوب می‌شود، ولی جایگزین کردن آن بجای امر پیچیده و ذوابعاد تربیت، وضعیتی دهشتناک پدید می‌آورد که نمونه آن را در کشور خود شاهدیم.

این بدان خاطر است که عده‌ای ایجاد هرگونه تغییر نسبتاً ثابت و پایدار در روح و روان و ذهن و رفتار افراد از طریق آموزش را ممکن و مطلوب می‌شمارند و از این‌رو، تمام همّ خود را صرف کمی‌سازی کیفیت‌ها (در عصر سیطره کمیت بر کیفیت)، از جمله کیفیات نفسانی آدمی می‌کنند. به‌زعم آنها، همدلی و مهربانی و عزم و اراده و هرنوع فضیلت‌مندی، همچون مکاتبه و محاسبه قابل آموزش‌اند. عده‌ای اما از سر خیرخواهی و والاپنداشتن امر خطیر تربیت (چونان امری مقدس و دور از دسترس)، آب در آسیاب این فروکاست می‌ریزند. اگر تربیت به‌مثابه آموزش و همچون یک فعالیت نظام‌مند (فزون‌یافتگی در کمیات بینش و کنش) در نظر گرفته شود که نیازمند برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی است، صدالبته حضور پررنگ مهندسان سیستم‌شناس و نظام‌ساز را می‌طلبد. هم‌ از این‌رو، هسته مرکزی نظام تربیتی، «برنامه‌ریزی آموزشی» خواهد شد و چه‌کسانی توانمندتر از «عالمان اندازه و هندسه» که با خط‌کش‌های چوبی و فلزی خود به اندازه‌گیری و طراحی و برنامه‌ریزی این انسان تماماً خاکی بپردازند و از «مهندسی انسان» سخن بگویند. در میان این مصیبت، امروز حتی سخن از «شیفت پارادایمی از آموزش به یادگیری» سخن می‌رانند؛ یعنی حذف تنها و مهم‌ترین عنصر باقی‌مانده تربیت (معلم) از نظام آموزش. ظاهراً این نگاه سیستم‌ساز به تعلیم و تربیت از تمام مزایا و فواید فناوری‌های جدید، بدترین آن‌را انتخاب کرده، حذف «تعامل معلم-شاگرد» (به‌مثابه مهم‌ترین رکن تربیت) را آماج خود قرار داده و با زمینه‌سازی افزایش امکان استقلال و خوداتکایی یادگیرنده و به حاشیه‌راندن نقش معلم و مربی در این میان، به ویران‌سازی هرچه‌بیشتر تربیت کمک می‌کند.

تأکید بیش از اندازه بر «آموزش سازمانی»، «نوعی فرار از وظیفه به‌سوی منفعت» و تأکید بیش از اندازه بر «آموزش عالی»، «نوعی فرار از ناتوانی از اصلاح و رشد کودکان و نوجوانان به‌سوی اصلاح و توسعه جامعه و جهان» است.

فروکاست دوم اما به‌نوعی محصول بازاری‌شدن تربیت است؛ تقلیل آموزش به آموزش سازمانی. این فروکاست (مبتنی بر همان مغالطه کُنه و وجه) زمانی پدید آمد که فشارهای اقتصادی و عدم حمایت دولتی از نهاد آموزش و پرورش عمومی موجب لاغر و نحیف شدن این نهاد و کم‌سود و بی‌مایه شدن آن برای هرگونه فعالیت جدّی و اثربخش از جمله مطالعات و کنش‌های علمی-پژوهشی برای صاحب‌نظران و اندیشمندان تربیتی شد. در مقابل، حمایت‌های کلان سازمان‌ها و نهادهای ثروتمند از این نوع فعالیت‌ها و کنش‌ها که ذیل عبارت عمومی «آموزش سازمانی» تجمیع می‌شوند، تغییر جهت بزرگی از توجه به کودکان و نوجوانان (در تربیت عمومی) به‌سوی میانسالان و بزرگسالان (در آموزش سازمانی) معطوف شود و بخش کوچک (هرچند مهم) مطالعات و کنش‌های علوم تربیتی (تحت عنوان آموزش ضمن خدمت و مدیریت و برنامه‌ریزی آموزش‌های سازمانی) تبدیل به بخش بزرگ و جذاب این رشته گردد. حتی به‌نظر می‌رسد تلاش نظری و عملی (بیش از اندازه) برای اصلاح و ارتقاء آموزش عالی نیز ذیل همین فروکاست می‌گنجد؛ زیرا اهمیت و ارزش آموزش عالی نسبت به آموزش عمومی متناسب با میزان ضرورت و اهمیت فعالیت‌های تربیتی برای میانسالان و بزرگسالان (اعمّ از رشد علمی دانشجویان و رفاه و توسعه جامعه) نسبت به کودکان و نوجوانان است. تأکید بیش از اندازه بر «آموزش سازمانی»، «نوعی فرار از وظیفه به‌سوی منفعت» و تأکید بیش از اندازه بر «آموزش عالی»، «نوعی فرار از ناتوانی از اصلاح و رشد کودکان و نوجوانان به‌سوی اصلاح و توسعه جامعه و جهان» است.

شیوع انواع «بداخلاقی‌های آموزشی-پژوهشی» در درون نهاد تربیت (عمومی و عالی)، گسترش «فساد آموزشی» در سطح جامعه، رشد قارچ‌گونه باندهای «تبهکاری آموزشی» و شکل‌گیری «مافیای آموزشی» از تبعات و پیامدهای فجیع‌تر این دو فروکاست در ماهیت تربیت هستند.

از این‌رو، هر سال شاهد آن هستیم که متقاضیان تحصیل در گرایش‌های «آموزش و توسعه منابع انسانی» و «آموزش عالی» فزون‌تر از سالیان قبل می‌شود، زیرا دانشجویان تیزهوش راه‌های میان‌بر دسترسی به مشاغل پرسود و منفعت را به‌خوبی شناخته‌اند؛ حتی دانشجویانی که کمترین مطالعه و تجربه‌ای در بنیادهای نظری و استلزامات عملی تعلیم و تربیت نداشته و امکان تحصیل وکسب آنها به‌سادگی وجود ندارد. معلمان و اساتید نیز برای جدانماندن از قطار پیشرفت و توسعه، چاره‌ای جز خصوصی‌سازی آموزش‌ نیافته و جایگاه تربیت را از مسجد و مدرسه و دانشگاه به مؤسسه‌های آموزشی و مراکز برگزاری کارگاه‌های تخصصی و دفاتر خدمات دانشجویی منتقل کرده‌اند. این کمترین خسارت بازاری‌شدن تربیت، در پی فروکاست تربیت به آموزش، است. شیوع انواع «بداخلاقی‌های آموزشی-پژوهشی» در درون نهاد تربیت (عمومی و عالی)، گسترش «فساد آموزشی» در سطح جامعه، رشد قارچ‌گونه باندهای «تبهکاری آموزشی» و شکل‌گیری «مافیای آموزشی» از تبعات و پیامدهای فجیع‌تر این دو فروکاست در ماهیت تربیت هستند.

ارسال نظر

Image CAPTCHA