نشست "رویکرد مسئله محوری در نظام تعلیم و تربیت" برگزار شد



دکتر محمد آزین، پژوهشگر و فعال حوزه تعلیم و تربیت، یافته‌های پژوهشی و تجربی خود را درباره رویکرد مسئله‌محوری در نظام تعلیم و تربیت ارائه کرد.

به گزارش روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، به منظور کاربست نتایج پژوهش‌های معتبر درون سازمانی و برون‌سازمانی در موضوعات مرتبط با مأموریت‌های این دفتر در برنامه‌ها و اقدامات پیش رو، در آخرین چهارشنبه هرماه نشست‌هایی علمی با موضوع مرور یافته‌های پژوهشی برگزار می‌شود.

در یازدهمین نشست از سلسله نشست‌های اندیشه‌ورزی رشد، دکتر محمد آزین با موضوع «تبیین رویکرد مسئله‌محوری و تلفیقی در نظام تعلیم و تربیت» در جمع معاونان، رؤسای گروه‌ها و کارشناسان دفتر انتشارات و فناوری آموزشی، و سردبیران، مدیران داخلی و دست‌اندرکاران تولید و انتشار مجلات رشد سخن گفت.

دکتر آزین درباره آنچه در این جلسه مطرح می‌شود، گفت: «نقدها و راهکارهایی که در این جلسه ارائه می‌شوند مطلق نیستند. رویکرد مسئله‌محور در صدد جبران همۀ ضعف‌های رویکردهای فعلی نیست. هدف ما این است که در کنار کاری که معلم انجام می‌دهد یا آنچه در کتاب درسی طراحی شده است، رویکرد حل مسئله اضافه شود تا بتواند بخشی از ضعف‌ها را پوشش بدهد. هدف این جلسه هم نوعی یادگیری جمعی است. قصد من این است که شاید موضوع حل مسئله دغدغه‌ای بشود در خصوص کاری که برای بچه‌ها در مجلات رشد انجام می‌دهیم. موضوعاتی که در این جلسه طرح می‌شود، کشف یا اختراع ما نیست. این‌ها را مدیون بسیاری از اندیشمندانی هستیم که طی سده‌های گذشته تلاش کردند به پیشرفت دانش کمک کنند.»

مسئله برنامه درسی کشور چیست؟

از آنجا که قبل از انجام هر عملی به شناخت نیاز داریم، برای تکلیف‌محوری دو عنصر در نظر می‌گیریم؛ شناخت تکلیف و پایبندی به تکلیف (عمل به تکلیف). اگر انسان این دو عنصر را توأمان داشته باشد، به تعبیر دین، انسان تکلیف‌محور می‌شود. حال این انسانِ مکلف نسبت به کدام عناصر تکلیف دارد؟ ابتدا نسبت به خدا، و بعد در ذیل تکالیف الهی‌اش، تکالیفی را نسبت به خودش، دیگران و سایر آفریدگان دارد.

در حوزه آموزش و برنامه درسی به لایه دانشی و شناختی می‌پردازیم. زمانی بشر مسئله‌هایی داشت که باید قفل آن‌ها را باز می‌کرد. در نتیجه متناسب با آن‌ها کلیدهایی ‌ساخته و قفل آن‌ها را باز کرده است.

بچه‌ها در مدارس در نهایت کلیدهای سبز، قرمز و آبی را در ذهنشان کپی می‌کنند، اما وقتی در زندگی‌شان با یک قفل طلایی (مسئله واقعی) مواجه می‌شوند، هر چه تلاش می‌کنند آن کلیدهایی را که در ذهنشان داشتند را به کار ببرند، نمی‌توانند آن قفل را باز کنند. این همان چیزی است که ما در جامعه با آن مواجه هستیم. کارشناسان از 20 سال قبل هشدار می‌دادند که روزی جامعه از روی نظام آموزش و پرورش عبور خواهد کرد. جامعه منتظر نمی‌ماند نظام آموزش و پرورش خودش را کارآمد و اصلاح کند. همان‌طور که جامعه دارد از کنکور عبور می‌کند. 15 سال قبل حذف کنکور برای برخی باورپذیر نبود.

شناسایی مسئله

بچه‌های ما برای زندگی دو نیاز کلیدی دارند؛ اول توانایی شناسایی مسئله و بعد توانایی حل مسئله. گفته می‌شود، برخی از مشاغل امروز در آینده اصلاً وجود ندارند. شما الان بچه را برای چه زمانی تربیت می‌کنید؟ برای 50 سال قبل؟ این بچه 20 سال بعد دارد کاری انجام می‌دهد که الان وجود ندارد. برخی از آینده‌پژوهان می‌گویند در آینده اصلاً شغلی وجود ندارد. یعنی بشر به کارکردن نیاز ندارد و اصلاً کاری نیست که بشر بخواهد انجام بدهد که در ازایش درآمد کسب کند. لذا اشتغال و استخدام به معنای امروزی در آینده نخواهیم داشت.

ما به این‌ها فکر می‌کنیم و کتاب درسی می‌نویسیم؟ ما به این‌ها فکر می‌کنیم و سرفصل‌های آموزشی دانشگاه فرهنگیان را تدوین می‌کنیم؟ ما به این‌ها فکر می‌کنیم و مجلات رشد تولید می‌کنیم؟ حوزه آموزش باید آموزش مسئله‌محوری بشود که معنادار است و اتصالی وجودی بین متربی و مسئله برقرار می‌کند.

هویت در نظام آموزشی

نسبت ما با جامعه چیست؟ نسبت دانش‌آموزان با جامعه چیست؟ این‌ها مسائلی از جنس هویت هستند. هویت دسته‌بندی‌های متعدد دارد، از جمله فردی، خانوادگی، جنسیتی، ملی، تمدنی و دینی. نسبت‌های این‌ها در کجای نظام آموزشی ما تعریف می‌شوند؟ بچه‌های ما چه ارتباط وجودی با این‌ها پیدا می‌کنند؟

بچه‌ها وقتی کتاب درسی آموزش و پرورش را می‌خوانند، فکر می‌کنند تمام دانش در غرب تولید شده است. البته از دانشمندان اسلامی مطالبی در کتاب‌های درسی وجود دارد، اما معمولاً برای مطالعه آزاد است. بیشتر بچه‌ها نمی‌دانند اولین روبات قابل برنامه‌ریزی را ابوالعزّ اسماعیل ابن جزری (ملقب به بدیع‌الزمان) اختراع کرده است. یا اینکه ابن حزم 600 سال پیش از گالیله، با استدلال منطقی، در کتابش به موضوع گردبودن زمین پرداخته است. در کجای کتاب‌های درسی این موارد آموزش داده شده‌اند؟

الگوی حلزونیِ مسئولیت‌پذیری از خود بچه‌ها شروع می‌شود و در خانواده، دوستان، کلاس، مدرسه، محله و شهر بزرگ می‌شود تا برسد به سطح تمدنی. بچه‌ها باید در این مسیر حلزونی رشد کنند تا مسئولیت‌پذیری‌شان بیشتر و بزرگ‌تر شود.

هدف از طراحی برنامه درسی

هدف از طراحی برنامه درسی ایجاد یک موقعیت است. موقعیت هم یعنی جایی که انسان در آن هست، ولی پدیده‌های دیگری زیر نظرش هستند و او نسبت‌هایی بین خودش و این عناصر ادراک می‌کند. نسبت بچه‌ها با آن پدیده‌ها و موقعیت‌ها مهم است. دو دانش‌آموز که کنار هم روی نیمکت نشسته‌اند، به ظاهر موقعیت واحدی دارند، اما در واقع در دو موقعیت متفاوت قرار دارند. چون نسبت‌هایشان با پدیده‌ها منحصربه‌فرد است. یک اتفاق درونی بخشی از این ماجراست که در آن موقعیت بچه‌ها بتوانند مهارت کسب شناخت یکپارچه از خود، دیگران، خدا، جهان و باورمندی و عمل به این شناخت را در بستر زندگی فردی و اجتماعی تمرین کنند.

ما برنامه درسی را این‌جوری تعریف می‌کنیم: اولاً که یک موقعیت است. ثانیاً بچه‌ها در آن موقعیت زندگی می‌کنند. در بستر زندگی رشد اتفاق می‌افتد. آنجا دارند تمرین می‌کنند. چه چیز را تمرین می‌کنند؟ مهارت‌های شناختی، ایمانی و عملی. و این فقط فردی نیست. یعنی ما دنبال تربیت فردی نیستیم، غایت این اتفاق، تربیت یک انسان اجتماعی است که در پی اقامه قسط است.

چرخه رشد تکلیف‌محور

در این بخش چرخه‌ای را با عنوان چرخه رشد تکلیف‌محور پیشنهاد می‌کنیم. عناصر این چرخه نسبت به هم ترتیب زمانی ندارند، اما ترتیب رتبه‌ای دارند. در واقع هر حرکتی مبتنی بر معرفت‌النفسی است؛ ولو ناخودآگاه. یعنی انسان به عنوان موجودی که قادر به آگاهی و انتخاب است، از خودش ادراکی دارد که بی‌واسطه و حضوری است. این ادراک تغییر هم می‌کند. یعنی ادراکات ما از خودمان الآن با الآن فرق دارد. پس «درک وحدت‌گرا از نفس»، مرحله اول این چرخه می‌شود.

در مرحله دوم، در برابر «ادراک توحیدی نسبت به عالم هستی» قرار می‌گیرد. همه ما درکی از عالم داریم؛ حتی کسی که خدا را قبول ندارد. هر کسی درکی از خودش و جهان دارد.

در مرتبه سوم «درک موقعیت خود در عالم» قرار دارد. بعد از اینکه من ادراکی از خودم دارم و ادراکی از عالم دارم که میشه هست، بلافاصله سومین مرتبه که ادراک موقعیت است، اتفاق می‌افتد. من نسبتی بین خودم و عالم ادراک می‌کنم. باز هم تأکید می‌کنم، این پیوندها ناخودآگاه هستند. جنس این‌ها شناخت به معنای ذهنی نیست، جنس این‌ها ایمانی و ادراک است.

مرحله بعدی تشخیص وظیفه و عمل به وظیفه است. یعنی وظیفه باید به یک عمل منجر بشود. عمل چه اتفاقی را رقم می‌زند؟ این عمل اگر خیر باشد یا شر، روی رشد یا اصول انسان اثر می‌گذارد. بچه کلاس اولی بدون اینکه ما تشویقش کنیم، خودش ممکن است احساس کند این کاغذی که روی زمین افتاده است، نباید اینجا باشد. عزت نفس به آن مرتبه اول مرتبط است. عزت نفس اجازه نمی‌دهد یک جایی که آشغال باشد، من هم آنجا باشم. پس تصمیم می‌گیرد آشغال را به سطل بیندازد. بدون اینکه بخواهد تشویق و تنبیه شود.

چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ درست است که کار خیر کوچکی انجام داده است، اما رویش اثر خواهد گذاشت. عزت نفسش افزایش پیدا می‌کند، ادراکش نسبت به عالم واقعی‌‌تر می‌شود. درک موقعیتش قوی‌تر می‌شود. قوای تشخیصی‌اش رشد می‌کنند تا این بچه در آن حلزون مسئولیت‌های بزرگ‌تر انجام بدهد، تکالیف بزرگ‌تر و وظایف سنگین‌تری انجام بدهد، رشد می‌کند.

مسئله چیست؟

ما مسئله را این‌جور تعریف می‌کنیم: موقعیتی است که انسان در آن موانعی را در راه دستیابی به ارزش‌های اساسی ادراک می‌کند. این تعریف چند نکته دارد. اول اینکه انسان‌محور است. یعنی مسئله به ادراک من ارتباط پیدا می‌کند. ممکن است موضوعی برای من مسئله بشود، اما شما درباره آن مسئله نداشته باشید.

دوم اینکه مسئله چه چیزی است؟ مسئله موقعیتی است که در آن در راه دستیابی به ارزش‌ها موانعی وجود دارند. مثلاً آب نباید اسراف بشود. وقتی اسراف می‌شود، ارزشی اساسی زیر پا گذاشته می‌شود. چرا؟ چون موانعی وجود داشتند که ما راه بهتری برای حل آن‌‌ها پیدا نکردیم. این می‌شود یک مسئله برای انسانی که این را ادراک می‌کند.

گفتن حرف‌های ارزشی و دینی باید مستقیم باشد. چون خیر واحد است. کسی که به فکر این است که گچ‌های مدرسه‌اش اسراف نشود هم دارد در مسیر خیر حرکت می‌کند و آرام‌آرام همین تفکر رشدش می‌دهد و به خیرهای اصیل‌تر و به حق‌های اصیل‌تر دست می‌یابد. در واقع مسئله از جنس سخنرانی نیست. باید بچه را در موقعیتی قرار بدهیم که مسئله را پیدا و خودش حل کند. در این حالت رشد خودبه‌خود در مسیر اتفاق می‌افتد. در مدل مسئله‌محور سخنرانی و موعظه در کار نیست. حرف دینی در آن زده نمی‌شود. بچه دارد کار می‌کند و مشکلات مدرسه، خانواده و خودش را حل می‌کند. اما چون پشتش یک پس‌زمینه ارزشی و فلسفه اسلامی وجود دارد، معتقدیم باعث رشد بچه‌ها می‌شود.

سطوح برنامه درسی مسئله

ما برای برنامه درسیِ متناسب با سطوح رشد بچه‌ها چهار سطح تعریف کرده‌ایم. از پایه اول تا پایه دوازدهم سطح یک را می‌شود اجرا کرد. از پایه سوم تا پایه دوازدهم سطح دو اجراشدنی است. از پنجم تا پایه دوازدهم سطح سه را می‌شود، و از پایه هشتم تا پایه دوازدهم سطح چهار را.

هر چهار سطح را تا آخر دبیرستان اجرا می‌کنیم. هر چه بالاتر می‌رویم، می‌توانیم سطوح بالاتر را اجرا کنیم. فرقشان چیست؟ این‌ها در سه پارامتر با هم فرق دارند: «تعیین موقعیت»، یعنی مسئله در چه موقعیتی مطرح است: خانواده؟ موقعیت خود فرد با خودش؟ فضای مجازی؟ مدرسه؟ روستا؟ کجا؟ «طرح مسئله با کی است؟ » و «راه حل را کی طراحی می‌کند؟ »

در سطح اول که از پایه اول ابتدایی تا پایه دوازدهم  قابل پیاده‌سازی است، موقعیت را مربی تعیین می‌‌کند. در این سطح، مربی مسئله و راه حل را خودش طراحی می‌کند و بچه‌ها فقط اجرا می‌کنند. ولی مسئله‌ محور است. یعنی از یک مسئله و یک نیاز شروع می‌شود.

در سطح دوم که از پایه سوم تا پایه دوازدهم قابل پیاده‌سازی است، مربی موقعیت را انتخاب می‌کند، ولی طراحی راه حل را به عهده بچه‌ها می‌گذارد.

در سطح سوم که از پایه پنجم تا پایه دوازدهم است، مربی از بچه‌ها می‌خواهد در کلاس به دنبال پیداکردن مسئله باشند. بچه‌ها در این سن می‌توانند نسبت به زیست‌بومی که در آن هستند، حساس باشند و احساس مسئولیت کنند. مثلاً می‌گویند چرا در و دیوار کلاسمان کثیف است؟ مربی در این‌جا می‌گوید خودتان باید این مشکل را حل کنید. این‌جا بچه‌ها یک کار جدید می‌کنند و هر سال بچه‌های جدید که می‌آیند، محیط کلاسشان را عوض می‌کنند.

در سطح چهارم که برای بچه‌های پایه هشتم به بالا قابل پیاده‌سازی است هم موقعیت را بچه‌ها انتخاب می‌کنند. بچه‌هایی که در سطوح قبلی رشد یافته‌اند، الان می‌توانند بگویند من می‌خواهم بروم در محله یک مسئله فرهنگی پیدا و روی آن کار کنم.

وقتی بچه‌ها مسئله حل می‌کنند، زندگی‌شان معنادار می‌شود. نسبت به آینده امیدوار می‌شوند. عزت نفس و اعتماد به نفسشان تقویت می‌شود. قوه مسئله‌شناسی‌شان تقویت می‌شود. تعاملات اجتماعی‌شان تقویت می‌شود. مهارت‌های مدیریتی‌شان تقویت می‌شود.

انتهای پیام

1
امتیاز: 1 (1 رای)

ارسال نظر

Image CAPTCHA